English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 301 (16 milliseconds)
English Persian
In capital(block)letters. با حرف بزرگ ؟( دستی یا چاپ؟ )
Search result with all words
capital حرف بزرگ
capital حرف درشت پایتخت
capital سرمایه
capital سرستون سرلوله بخاری
capital فوقانی راسی
capital مستلزم بریدن سر یاقتل
capital قابل مجازات مرگ دارای اهمیت حیاتی
capital عالی
capital سرستون
capital پایتخت
capital گناه مستوجب اعدام سرمایه
capital تنخواه
capital ارزش ویژه
capital اساسی
capital رئیسی ریاست مابانه عمده
capital راس المال
working capital مبلغ اضافی سرمایه جاری پس از کسر بدهی
working capital سرمایه در گردش
working capital تنخواه گردان
capital gains سود سرمایه
capital gains اضافه ارزش سرمایه
capital gains منافع سرمایهای
capital gains افزایش ارزش سرمایه زش
capital punishment مجازات اعدام
capital punishment اعدام مجازات
capital punishment کیفر اعدام مجازات اعدام
accumulated capital سرمایه متراکم
accumulation of capital تراکم سرمایه
accumulation of capital انباشت سرمایه
an idel capital سرمایه بیکار
assemble capital stock سرمایه پرداخت نشده
assemble capital stock بقیه سرمایهای که به محض تقاضا قابل پرداخت است سرمایهای که بر مبنای ان مالیات محاسبه میشود
bailment of a capital مضاربه
bank capital requirement سرمایه مورد نیاز بانک
borrowed capital سرمایه استقراض شده
column capital سرستون
capital account حساب دارایی وسرمایه
capital account حساب سرمایه
capital accumulation انباشت سرمایه
capital accumulation تراکم سرمایه
capital agglomeration تجمع سرمایه
capital apprecation افزایش ارزش سرمایه
capital appropiation تخصیص سرمایه
capital asset دارائی سرمایهای
capital asset سرمایه ثابت
capital asset علامت تجارتی
capital assets دارایی طویل المده اعم ازمالی واعتباری
capital assets اموال سرمایهای
capital assistance کمک سرمایهای
capital augmenting سرمایه افزا
capital bonus سود حاصل از سرمایه
capital bonus سودسهام معادل کلمه dividened stock میباشد
capital budget بودجه سرمایهای
capital budget بودجه تاسیساتی
capital budget بودجه اصلاحات و ایجاد تاسیسات جدید
capital budgeting بودجه بندی سرمایه
capital building سرمایه سازی
capital charges هزینههای سرمایه
capital coefficient ضریب سرمایه
capital commitment تعهدات مالی
capital constraint محدودیت سرمایه
capital construction ساختمان سرمایه
capital consuming سرمایه طلب
capital consumption مصرف سرمایه
capital consumption allowance کسر مصرف سرمایه مترادف با استهلاک سرمایه
capital cost هزینه سرمایه
cost of capital هزینه سرمایه
capital creation ایجاد سرمایه
capital crime جنایت بزرگ یامهم
capital deepening افزایش عمقی سرمایه
capital depreciation استهلاک سرمایه
capital employed سرمایه مورد استفاده
capital equipments تجهیزات سرمایهای
capital expenditure هزینهای که برای بهبودسرمایه وافزایش ان بکارمیرود
capital expenditure مخارج سرمایهای
capital expenditure هزینههای سرمایهای
capital expenditure هزینه سرمایهای
capital expenditure هزینهای که فایده اش محدود به یک دوره مالی نباشد
capital expenditures هزینههای سرمایهای
capital exports صادرات سرمایه
capital flight فرار سرمایه
capital flow جریان سرمایه
capital flow انتقال سرمایه
capital formation تشکیل سرمایه
capital fund وجوه سرمایه
capital gain منافع حاصل از فروش یاتعویض اقلام دارایی به قیمتی بیش از ارزش دفتری اضافه ارزش سرمایه سرمایه باز یافته
capital gain tax مالیات بر سود سرمایه
capital goods کالاهای سرمایهای
capital goods دارایی ثابت
capital in cash سرمایه نقدی
capital inflow ورود سرمایه
capital intensive سرمایه بر
capital intensive سرمایه طلب
capital intensive goods کالاهایی که سهم عامل سرمایه در انها بیش از سهم عامل کار یا سایر عوامل تولید است
capital intensive technique فن تولید سرمایه بر
capital investment سرمایه گذاری ثابت
capital investment به کار انداختن سرمایه
capital job ratio نسبت سرمایه به شغل
capital labor ratio نسبت سرمایه به کار
ratio of capital to labor نسبت سرمایه به کار
Other Matches
block letters حروف جداودرشت
block-capital سرستون بالشتکی
Are there any letters for me? من نامه ای ندارم؟
letters باحروف نوشتن باحروف علامت گذاشتن اجازه دهنده
letters معرفی نامه
letters سند
letters نوشته
letters حروف ارسالی به چندین آدرس با نام بدون تغییر در متن
letters معرفت دانش
letters اثارادبی
letters کاغذ ادبیات
letters مراسله
letters نامه
letters حرف چاپی
letters حرف
letters حرف الفباء
letters نویسه
letters نوشته ارسالی از کسی به دیگری یا از کامپیوتر به دیگری برای اطلاع رسانی یا ارسال دستور یا..
republic of letters جمهور اهل ادب
love letters نامه عاشقانه
letters of administration سند مدیریت ترکه
letters of administration اختیارنامه قیمومت
letters testamentary حکم وصایت
letters of administration قیم نامه
republic of letters گروه ادبا
letters missive نامه رسمی پادشاه که در ان کسی برای اسقفی گماشته شده است
rogatory letters نامه محتوی تفویض نیابت قضایی
signal letters معرف
belles letters ادبیات
letters rogatory نامه مشعر بر تقاضای نیابت قضایی
swamped with letters غرق نامه
swamped with letters کاغذ پیچ
the profession of letters نویسندگی
the profession of letters تالیف
uncial letters حروفی که در کتابهای خطی سدههای 8 میلادی بکارمیبردند....بحروف درشت
weak letters حروف عله
covering letters نامه پوششی
covering letters نامه یایادداشتی که همراه اسنادفرستاده میشود و در ان دلیل ارسال اسناد و مطالب دیگر درج میگردد
letters of marque حکم ضبط اموال بیگانگان
letters of procurator وکالت نامه
open letters نامه سر گشاده
abbreviated letters حروف مقطعه
letters of reprisal اجازه نامه انتقام
letters patent نامهای است که به وسایل مختلفه به مردم عرضه میشود تا ازمضمون ان همگان اگاه شوند
letters of administration حکم انتصاب امین ترکه سندی است که به موجب ان سمت مدیر یامدیره ترکه بلاوارث احراز میشود و به وی اختیار قیام به امور راجع به اداره ترکه را میدهد
letters of request rogatory
letters patent نامه سرگشوده
letters patent نامهای که ازطرف دولت برای کسی فرستاده میشود تافورا بازنموده وبرای همه بخواند
letters patent نامه سرگشاده
letters patent نامه سرگشاده یا فرمانی که از طرف شاه به صاحب اختراعی داده شود
print letters دستخطی که مانند چاپ یاحروف چاپی باشد
letters testamentary حکم یا خطاب دادگاه ذی صلاحیت
palatal letters حروف لطعی یا حنکی حروفی که با گذاردن زبان بکام دهان تلفظمیشوند
letters testamentary خطاب به وصی دائربه اشتغال بامروصایت
covering letters نامه توضیحی
nassal letters حروف غنه
chain letters نامهی زنجیری
a man of letters اهل قلم
small letters حروف کوچک چون bوa
form letters فرم نامه
commonwealth of letters گروه نویسندگاه
nassal letters حروف تو دماغی
commonwealth of letters جمهورنویسندگاه یا مولفین
I have some letters to write . چند تا کاغذ باید بنویسم
letters shift ltrs مبدله حروف
I remembered to post the letters . یادم بود که نامه ها را پست کنم
to space out letters [text] فاصله گذاری [بین حروف را بیشتر کردن] [رایانه شناسی ] [چاپ]
lingual letters or linguals حروف زبانی یا ذولقی
amateur station call letters علامت فرستنده تفننی
capital value ارزش سرمایه
capital value ارزش سرمایهای
capital value ارزش فعلی
With my own capital . با سرمایه شخصی خودم
capital suits دعاوی مهمه
capital sum سرمایه اولیه موسسان شرکت
capital tax مالیات بر سرمایه
capital requirement نیاز سرمایه
capital loss زیان سرمایه
capital liability بدهیهای دراز مدت ارزش خالص
capital liability دیون طویل المدت
capital liability بدهی درازمدت
capital liability بدهی سرمایه
capital levy مالیات بر سرمایه افرادحقیقی قسمتی از ثروت کشورکه جبرا" توسط دولت اخذ میشود
capital levy مالیات بر سرمایه
capital levy مالیات برسرمایه
capital letter حرف بزرگ
capital stock موجودی سرمایه
capital stock حجم سرمایه
capital stock اورده
capital loss کاهش ارزش سرمایه
capital market بازار سرمایه
capital movement حرکت سرمایه
capital reserve ذخیره سرمایه
capital program برنامه سرمایه گذاری برنامه تولید سرمایه
capital paid in ذخیره سرمایه
capital paid in سرمایه پرداخت شده
capital reserve اندوخته سرمایه
capital ship کشتی جنگی یی که فرفیت ان بیش از ده هزار تن و مسلح به توپهایی با کالیبر بیش از8 اینچ باشد
capital outlays هزینههای تاسیساتی
capital outlays هزینههای تاسیساتی هزینههای سرمایهای
capital outlay ارزش سرمایه گذاری
out flow of capital خروج سرمایه
capital outflow خروج سرمایه
capital stock سهام انتشار نیافته شرکت تضامنی
capital stock عنصر مالکیت شرکت که بصورت سهام وگواهی نامه سهام درامده
capital stock سهام سرمایه سهامی که به عنوان سرمایه به شرکت اورده میشود
capital structure ساخت سرمایه
capital structure بنیان سرمایه
capital theory نظریه سرمایه
replacement capital سرمایه جایگزینی
replacement capital سرمایه جانشینی
return of capital بازده سرمایه
return on capital بازدهی سرمایه
registered capital سرمایه ثبت شده
registered capital سرمایه به ثبت رسیده سرمایه ثبت شده
paid up capital سرمایه پرداخت شده
physical capital سرمایه فیزیکی
physical capital سرمایه غیرپولی
quantity of capital مقدار سرمایه
real capital سرمایه واقعی
reduction of capital تقلیل سرمایه شرکت
capital share سهم سرمایهای
social capital سرمایه اجتماعی
corner-capital سرستون نبش
Borromini capital [نوعی سر ستون ترکیبی]
angular capital [نوعی سرستون چهار ضلعی یونی]
angle-capital سرستون گوشه ای
to i. one's capital in stock سرمایه حودرادرسهام گذاشتن
transfer of capital انتقال سرمایه
venture capital سرمایه مخاطره امیز
widening of capital گسترش سرمایه
write off capital مستهلک شدن سرمایه
yield of capital بازده سرمایه
To live off ones capital . ازمایه خوردن
You make capital of it . <proverb> از کاه کوه ساختن .
capital transaction داد و ستد سرمایه
deeping of capital عمق پیدا کردن سرمایه
deeping of capital پایه گذاری اساسی سرمایه
equity capital دارائی خالص
equity capital ارزش ویژه
financial capital سرمایه مالی
fixed capital سرمایه ثابت
fixed capital سپرده ثابت اموال ثابت یکان
declared capital سرمایه اعلام شده
consumer capital سرمایه مصرفی
constant capital سرمایه ثابت
capital transfers انتقالات سرمایه
capital turnover گردش سرمایه
capital widening افزایش سطحی سرمایه
circulating capital سرمایه در جریان
circulating capital سرمایه در گردش
cash capital سرمایه نقدی
circulation capital سرمایه در گردش
flight of capital فرار سرمایه
flight of capital مهاجرت سرمایه
intellectual capital سرمایه فکری
money capital سرمایه پولی
nominal capital سرمایه اسمی
liquid capital سرمایه نقدی
national capital سرمایه ملی
mobility of capital تحرک سرمایه
liquid capital سرمایه راکد
opening capital سرمایه اولیه
initial capital سرمایه اولیه
paid in capital سرمایه پرداخت شده
trading capital سرمایه در گردش
floating capital سرمایه متحرک
fluid capital سرمایه سیال
operating capital سرمایه در گردش
fluid capital سرمایه متحرک
free capital سرمایه گذار پولی
human capital سرمایه انسانی
liquid capital سرمایهای که پول نقد باشد
self block خودبندی
the block مردن بوسیله گردن زنی
v block گونیای جناقی
on the block <idiom> فروخته شده
block فراکسیون
block بندال
block پخش پارازیت سدکردن مسیر پیشروی
block قالب کردن
block مانع شدن از بازداشتن
block قطعه زمین
block out جاسازی
block بستن مسدود کردن
block توده
block یک دستگاه ساختمان
block قطعه
block قرقره طناب خور
block توده قلنبه
block وقفه
block مسدودکردن
block مانع شدن
block سد کردن
block سد قالب
block کنده
block قرقره
block مانع
block پارازیت
block منطقه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com