Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (9 milliseconds)
English
Persian
In the front rank.
درصف جلو
Search result with all words
front rank
صف جلو
Other Matches
rank
رتبه بندی کردن
rank
درجه دادن دسته بندی کردن
rank
اراستن منظم کردن
rank
رتبه
rank
شان
rank
قطار رشته
rank
ردیف
rank
صف
rank
سلسله مقام
rank
شکل
rank
طلب شده ترتیب
rank
مرتبه
rank
انبوه
rank
ترشیده
rank
جلف
rank
رتبه بندی
rank
ذخیره داده به ترتیب , طبق اندازه و اهمیت
rank
عرض
rank
طبقه
rank
طبقات صفوف یکان سلسه مراتب
rank
ردیف صف
rank
درجه
he is next to you in rank
او در رتبه پس از شماست
to rank off
رژه رفتن
rank
نظم
to break rank
بی نظم شدن
to break rank
بهم زدن
to break rank
صف
seventh rank
عرض هفتم
simulated rank
همردیف نظامی همردیفی
to break rank
صف شکستن
the taxis are on their rank
اتومبیلهای کرایهای درایستگاه خود ردیف ایستاده اند
the rank of colonel
پایه یا رتبه سرهنگی
the rank and file
توده ارتش
rank as creditor
bankrupt a of estates inthe
pull rank
<idiom>
تحت تفثیر قراردادن
everone a to his rank
هرکس بقدرمرتبه اش هرکس بفراخورحالش
percentile rank
رتبه صدکی
to break rank
بهم خوردن
back rank
عرض اول شطرنج
rank and file
صفوف مختلف نظامی سلسله مراتب نظامی
rank and file
نفرات
rank and file
شئون مختلف نظامی
rank outsider
فردیکهازاوانتظارپیروزیدریکمسابقهیارایگیریمیرود
centile rank
رتبه صدکی
the rank and file
سربازان
to rank the soldiers
اوست
permanent rank
رتبه دایمی
the rank and file
توده مردم عادی
to rank the soldiers
پس از شاه
flag rank
افسر بالاتر از سروان افسر ارشد
permanent rank
درجه دایمی
to rank past
رژه رفتن
rank as creditor
داخل در غرماء شخص ورشکسته شدن
rank correlation
همبستگی رتبهای
Status . Position and rank.
مقام ومنزلت ( جاه ومقام )
rank order method
روش ارایش رتبهای
rank difference correlation
همبستگی تفاوت رتبه ها
taxi rank
[British E]
توقفگاه تاکسی
[برای انتظار مسافر]
rank as creditor in the estates of a
داخل در غرماء شدن ورشکسته شدن
spearman rank correlation coefficient
ضریب همبستگی رتبهای اسپیرمن
kendall's rank correlation method
روش همبستگی رتبهای کندال
up front
بیپرده پوشی
up front
از پیش
up front
با صراحت و صداقت
in front of
در قبال
up front
<idiom>
روراست ،صحیح
at the front
در جلو
to go to the front
داخل جنگ شدن
up front
رک و راست
up front
پیش -
front
نمای ساختمان
up front
پیشاپیش
up front
جلو چشم مردم
up front
در انظار
to go to the front
بجبهه رفتن
up front
چشمگیر
up front
رک
up front
بیعانه
at the front
<adv.>
در مقابل
front
جلو
front
بخشی از چیزی که از عقب به نظر آید
front
یچهای کنترل سیستم کامپیوتر اصلی و نشانگرهای وضعیت
at front
<adv.>
در جلو
front
نمای ساختمان
at the front
<adv.>
جلو
front
در قبال
in the front
<adv.>
جلو
in front
<adv.>
در مقابل
at front
<adv.>
در مقابل
in the front
<adv.>
در پیش
at the front
<adv.>
در پیش
in front
<adv.>
در پیش
at front
<adv.>
در پیش
in the front
<adv.>
در جلو
at the front
<adv.>
در جلو
in front
<adv.>
در جلو
in the front
<adv.>
در مقابل
front
بازی در سانتر
front
منادی جبهه جنگ
front
خط اول میدان رزم پیشانی
front
جلودار
front
نما طرز برخورد
at front
<adv.>
جلو
front
صف پیش
front
پیش
front
نمای جلو
in front
<adv.>
جلو
front
بطرف جلو روکردن به
front
جبهه هوا
front
به جلو
front
سمت دشمن
front
جبهه
front
درصف جلوقرارگرفتن
front
مواجه شده با روبروی هم قرار دادن مقدمه نوشتن بر
front
فرمان سر روبرو جلو
front bench
اعضایپارلمانیکهدردولتهممسئولیتدارند
type front
نوعی روش تایپ کردن نامه ها
type front
ماشین تایپ به جلو
water front
جبهه رطوبتی
wave front
جبهه امواج رادیویی
wave front
جبهه موج
front lamp
لامپ جلو
front leg
پایهجلو
front lights
چراغهایجلو
front mudguard
گلگیرجلو
front pipe
لولهجلو
front pocket
جیبجلو
front point
میخجلویکفش
front tip
آبپاشنوکاتو
front wheel
چرخجلو
front crawl
شنایکرال
front door
دراصلیساختمان
front knob
دستگیریجلویی
front indicator
جلو
front indicator
فشارسنج
front brake
ترمزجلو
fall front
پیشآمدگیجلویدکور
front apron
جلویکروات
front beam
شاغولجلویی
front binding
روپوشجلویی
front board
مقوایجلویی
front crossbar
مانعپیشین
front derailleur
درایلرجلویی
front flap
زبانهجلویی
front foil
فلزورقهایجلویی
front footrest
پدالجلویی
front putty
بتونه جلو
front grip
گرفتن میله دست مهتابی
front face
پیشانی
front face
سطح برجسته
front end
نرم افزار نهایی
front end
سر جلویی
front drop
پرش به بالا و چرخش بجلو وفرود روی شکم
front court
محوطه جلو خط سرویس اسکواش
front court
نیمهای که به ان حمله میشود
front bearing
یاطاقان جلو
front lighting
روشنایی جلو ساختمان
front liner
سانتر فوروارد
front panel
مجموعهای از کلیدها و علائم برای کنترل سیستم کامپیوتری توسط اپراتور
front panel
تابلوی جلو دار
front office
سیاستمداران وگردانندگان یک سازمان
front wing
گلگیر جلوی اتومبیل
front matter
پیش گفتار
front matter
مقدمه
front lines
خطوط جلو جبهه
front lines
خطوط مقدم
front lines
خط مقدم جبهه
front man
جلودار
front axle
اکسل جلو
front man
منادی
warm front
جبهه هوای گرم
front line
خط حمله خط حمله یادفاع
front line
9 بخش اول زمین 81 بخشی گلف
front-runners
دونده پیشتاز
front-runner
دونده پیشتاز
front runner
دونده پیشتاز
cold front
پیشان هوای سرد
cold front
جبهه هوای سرد
front man
پیشرو
front men
جلودار
fore front
نمای اصلی
front rake
زاویه شیب
action front
حاضر به تیر
front-page
مطالب سرصفحه یا سرمقاله
front-page
سرصفحه
front page
مطالب سرصفحه یا سرمقاله
front page
سرصفحه
front men
پیشرو
front men
منادی
shop front
ازاره نمای بنا
the front door
درورد
popular front
جبهه ملی
popular front
ائتلاف احزاب دست چپی ومیانه رو
odd front
خط دفاعی 4 نفره
mach front
میله انتن سرعت سنج هواپیما
sight front
دید جلو در نقشه برداری
home front
عملیات غیر نظامیان وشخصی ها در زمان جنگ
mach front
انتن ماخ سنج
front wall
دیوار جلو
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com