Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
It I get the time . If I could spare sometime. If I round to it.
اگر رسیدم( فرصت پیدا شد )
Other Matches
spare time
وقتآزاد
In ones spare time .
دروقت بیکاری
spare
انداختن هر 01 میله بولینگ بادو پرتاب
spare
نحیف نازک
spare
کم حرف
spare
اسباب یدکی
spare
اضافه
spare
ذخیره اضافه براحتیاج انی
spare
زاپاس
spare
لاغر
spare
ذخیره
spare
دریغ داشتن
spare
مضایقه کردن چشم پوشیدن از
spare
بخشیدن یدک
spare
یدکی
spare
برای یدکی نگاه داشتن
spare
درذخیره نگاه داشتن مضایقه
spare part
قطعهیدک
spare room
اتاقمخصوصمیهمانان
You need spare no expense .
نگران خرج ( مخارج ) آن نباش
spare parts
قطعات یدکی
spare wheel
چرخ زاپاس
spare wheels
چرخ زاپاس
spare tyres
لاستیک زاپاس
spare tire
لاستیک زاپاس
running spare
قطعات یدکی مورد نیاز واضافی قطعات اضافی همراه وسیله
spare tyre
لاستیک زاپاس
spare ribs
سر دنده
spare ribs
گوشت دنده با استخوان
spare parts list
فهرست لوازم یدکی
Spare when you are young, and spend when you are old.
<proverb>
در جوانى پس انداز کن تا در پیرى خرج کنى (براى دگر روز چیزى بنه).
I'll let you know when the time comes ( in due time ) .
وقتش که شد خبر میکنم
to be round with any one
با کسی رک حرف زدن وسخت گیری کردن
to come round
سرزدن
round down
گرد کردن کاهشی
to come round
گشت زدن
round d.
دوازده تاتمام
round and round
ازهر طرف
all round
کاملا شامل هر چیز یا هرکس
all round
سرتاسر
it is the other way round
عکس این است
round
گرد
round on
گرد کردن
it is the other way round
وارونه است
all round
دورتا دور
to come round
[around]
<idiom>
به هوش آمدن
[پس از غش یا بیهوشی]
round off
گرد کردن برشی
round d.
دوجین تمام
round off
گرد کردن
round and round
از هرسو
round and round
گرداگرد
ro round off
صاف کردن
ro round off
ازتیزی دراوردن
ro round off
کاو کردن محدب کردن
come round
بازگشتن
round-up
ورود ناگهانی پلیس
get round
از زیر
[کاری]
در رفتن
get round
طفره رفتن
round-up
حمله ناگهانی پلیس
look round
اطراف کار را دیدن
come round
بحال اول رسیدن
come round
بهوش امدن
come round
شفا یافتن
round and round
دور تا دور
ro round off
گرد کردن
round about
پر پیچ و خم
round about
دور سر گرداندن مطلب
right round
دور تادور
right round
گرداگرد
right round
از هرسو
right round
از هر طرف
round in
به هم بستن قرقرههای تاکل ناو
round
بی خرده
round
روش سازماندهی استفاده از کامپیوتر توسط چندین کاربر که هر یک آنرا در یک زمان اجرا می کنند و به بعدی می فرستند
round
تقریب زدن یک عدد با یک مقدار دقت کمتر
round
گرد کردن
round
گرد بی خرده
round
نوبت گرد کردن
round
آنچه در دایره حرکت میکند
to look round
اطراف کار را دیدن یا پاییدن امکان چیزیی راسنجیدن
to go round
دیدنیهای غیر رسمی کردن
to round on any one
از کسی چغلی کردن
to round on any one
چغلی کسیرا کردن
to round up
گرد کردن
to round up
گلوله کردن
to round up
تبعیدکردن
to round up
جمع اوری کردن
to go round
دورزدن
round
تقریب زدن یک عدد با یک مقدار دقت بیشتر یا کمتر
round
مشابه 8759
round
عدم دقت در اعداد به علت گرد کردن
round
نوبت گردکردن
round
بی خرده کردن
round
کامل کردن
round
تکمیل کردن
round
دور زدن مدور
round
گردی
round
منحنی
round
دایره وار
round
عدد صحیح
round
مبلغ زیاد
round
گلوله
round
فشنگ
round
تعداد تیر تعداد شلیک دور
round
دوربازی
round
روند بوکس برابر 3 دقیقه زمان مسابقه تکواندو
round
هرروند 3 دقیقه و هرمسابقه 3روند دارد با یک دقیقه استراحت بین روندها
round
مدور
to go round
برای همه کفایت کردن
to get round
ازسرخودرفع کردن ریشخندکردن
round up
گرد کردن افزایشی
go round
دور زدن
get round
قلق
out of round
غیرمدور
round out
دور زدن
round on
جمع اوری کردن
get round
پیش دستی کردن بر
get round
بدست اوردن
round up
جمع اوری اشیا یا اشخاص پراکنده
round out
گرد کردن
round up
<idiom>
گرد هم آوردن ،جمع آوری
to go round
به همه رسیدن
to get round
باحیله پیشدستی کردن بر
get round
از سر خود وا کردن
round out
دورزدن هواپیما برای نشستن
go round
به همه رسیدن
to bring round
بهوش اوردن
smoke round
گلوله دودانگیز
bring round
بهوش اوردن
to come round
[British E]
[دوباره]
به هوش آمدن
[پزشکی]
hereford round
مسابقه تیراندازی مخصوص زنان در مسافتهای مختلف
round numbers
اعداد سرراست
in round numbers 00
سر راست 001تا
in round numbers 00
در حدود 001 عد د
challenge round
مبارزه با صاحب عنوان
daily round
کارهای روزانه
smell round
سر و گوش اب دادن
get round the law
با کلاه شرعی از اجرای قانون طفره رفتن
round dance
والتز
half round
نیم دایره
round voyage
سفر دوسره
half round
گج بری نیم گرد
round off error
خطای گرد کردن
all the year round
در تمامی یا سرتاسر سال
year-round
در تمام مدت سال
year-round
همه ی سال
angle-round
نبش گرد
round brush
بورسگردمویی
sculpture in the round
پیکره سازی همه جانبی
sculpture in the round
پیکره سازی تمام بر
round eye
دکمهقزن
round neck
یقهگرد
round pronator
عضلهمکبورود
get round the law
با کلاه شرعی از اجرای قانون طفره رفتن کلاه شرعی سرچیزی گذاشتن
round dance
رقص چوبی
daily round
گردش روزانه
send round
فرستادن
fixed round
فشنگ ثابت
fixed round
فشنگ کامل
round the clock
۲۴ ساعته
fita round
مسابقه تیراندازی با 63 تیراز فاصله 03 تا 09 متربرای مردان و 03 تا 07 متربرای زنان با تیر و کمان
illumination round
گلوله منور
round sewing
دوخت گرد
round sewing
گرد دوخت
illumination round
گلوله روشن کننده
round house
بازداشت گاه اطاق عقبی درعرشه بالای کشتی
whip-round
تهیههدیهدستجمعیبرایفردی
half round
نیم گرد
field round
یک دور تیراندازی صحرایی
round window
روزنه گرد
round table
کنفرانس میز گرد
round timber
چوب گرد
round robin
درخواست کتبی
round seizing
بستن گرد
round robin
نوبت گردشی
round line
طناب گرد
show one round
همه جا را به کسی نشان دادن
round file
سوهان گرد
round head
سر گرد
columbia round
تیراندازی مخصوص زنان
round vowel
حرف صدایی که درتلفظ ان باید دهان یا لب را گرد کرد
round robin
انجام مسابقه بنوبت
year-round
<idiom>
همه ساله
send round
دور زدن
hunter's round
نوعی مسابقه صحرایی
The news got round that he has come.
خبرپیچیدکه اوآمده است
round head
برگردان
short round
گلولهای که اشتباها روی قوای خودی فرود می اید
for a mile round
تا یک میل از هر سو
paper round
فردیکهدریکمسیرخاصبهدرخانههاروزنامهمیرساند
round-eyed
چشمگرد
short round
فشنگ لق یا اسیب دیده گلولهای که کوتاه خورده باشد
round timber
گرده بینه
round brackets
دوهلال
live round
تیر جنگی
live round
گلوله جنگی
round bracket
پرانتز
yean round
در تمام سال
yean round
کار کننده درتمام سال
national round
مسابقه تیراندازی زنان با 84تیر از مسافت 06 متری و42 تیر از05 متری با تیر وکمان
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com