Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
It is absolutely useless . It is a waste of time .
بی نتیجه است
Other Matches
waste time
وقت هدر دادن
waste of time
وقت هدر شده
waste of time
وقت اتلاف شده
waste time
هدر دادن زمان
waste time
تلف کردن زمان
waste time
وقت تلف کردن
This is a sheer waste of time .
این کار اتلاف وقت محض است
useless
بلااستفاده
useless
عاری از فایده باطله
useless
بی فایده
crying is useless
گریه سودی ندارد
useless paper
کاغذ بیمصرف
absolutely
<adv.>
کاملا
absolutely
<adv.>
قطعا
absolutely
مستبدانه
absolutely
<adv.>
حتما
absolutely
کاملا"
absolutely
مطاقا"
absolutely unique
احد
absolutely dry
کاملا
There was absolutely no point in her going .
رفتن او اصلا" موردی نداشت
Is my presence absolutely necessary?
آیا حضور من لازم است؟
I was absolutely infuriated.
کارد میزدی خونم در نمی آمد
[بی نهایت عصبانی بودم]
I am absolutely baked.
از گرما پختم
to be absolutely determined
کاملا مصمم بودن
He is absolutely determined to go and there's just no reasoning with him.
او
[مرد]
کاملا مصمم است برود و باهاش هیچ چک و چونه نمیشه زد.
Absolutely disproportionate
[totally]
فیل و فنجان
to be absolutely forbidden
[prohibited]
مطلقا ممنوع بودن
The borrower is absolutely free to use the amount.
وام گیرنده کاملا مختار به استفاده ازاین مبلغ است .
waste
تلف کردن
waste
اشغال زباله
waste
بیهوده
waste
انبار
waste
اشغال
waste
زباله
waste
تلف کردن ضایع کردن
waste
زائد اتلاف
waste
باطله
waste
نیازمندکردن
waste
بی نیرو و قوت کردن ازبین رفتن
waste
ضایع کردن
waste
صرف کردن
go to waste
هرز رفتن
waste
پسماند
waste
موات
waste
بی مصرف
waste
ضایع
waste
قراضه هرز
waste
افت
waste
هدر
waste
تلف
waste
تعدی و تفریط مستاجر یا متصرف در عین مستاجره یا مورد تصرف درمدت اجاره حاشیه جاده
waste
تفریط
waste
تضییع کردن اتلاف
waste
اصراف کردن
waste
از دست رفتن
waste
حرام کردن بیهوده تلف کردن
waste
هرزدادن
Waste
کثافات
waste not want not
<idiom>
قناعت توانگر کند مرد را
agricultral waste
پسماند کشاورزی
lay waste
ویران کردن
napping waste
ضایعات عمل خارزنی
[این ضایعات در فرش های دستی بعد از پرداخت و یا در هنگام مقراض کاری بوجود آمده و در فرش های ماشینی پس از خار زدن سطح فرش بوسیله ماشین حاصل می شود.]
waste basket
سبد کاغذ بیکاره
without impeachment of waste
بدون تقبل مسئوولیت خرابیها
waste catchment
ابخیز
waste basket
سبد
voluntary waste
تعدی و تفریط در عین مستاجره یا ملک موردتصرف
waste silk
ابریشم گجین
[ابریشمی که از تفاله پیله سوراخ شده بدست می آید و دارای طول های متغیر است و کیفیت مطلوبی ندارد.]
lay waste
<idiom>
خراب کردن وویران نگه داشتن ،شکستن
cotton-waste
آشغال و ضایعات پنبه
to lay waste
ویران یا غارت کردن
economic waste
اتلاف اقتصادی
run to waste
هرز رفتن
waste one's breath
<idiom>
بی نتیجه صحبت کردن
encroachment and waste
تعدی و تفریط
cotton waste
ضایعات پنبه
to give up
[to waste]
something
ول کردن چیزی
[کنترل یا هدایت چیزی]
waste basket
زنبیل
waste basket
مکثف
waste book
دفتر باطله
waste material
مصالح وازده
waste of manor
اراضی کشت نشده اطراف ملک مورد اجاره یا تصرف که مستاجرین و متصرفین در ان حق علف چر دارند
waste water
فاضلاب
waste product
ضایعات
waste one's breath
زبان خود را خسته کردن
waste one's words
زبان خود را خسته کردن
waste pipe
لوله زهکش
waste lime
نخاله اهک
waste lands
اراضی موات
waste gate
مکانیزم کنترلی برای توربین گازهای خروجی موتورهای دارای توربوشارژر
waste heat
گرمای تلف شده
waste product
محصولات زائد
waste instruction
دستوری که عملی انجام نمیدهد.
waste land
اراضی موات
waste land
زمین موات
do not waste your breath
خودتان را بیخود خسته نکنید
haste makes waste
تعجیل موجب تعطیل است
soil and waste stack
کیسهخاکوفضولات
colour of waste water
رنگ فاضلاب
waste disposal unit
مخزنآبزاید
cultivationg waste land
احیاء موات
cultivation of waste land
احیا اراضی موات
domestic waste water
فاضلاب خانگی
waste gas fule
مجرای دود
haste makes waste
ادم دست پاچه که کارادوبارمیکند
sink with waste disposal unit
فرفشوییبااجزافضولات
waste water purification plant
تصفیه خانه فاضلاب
I'll let you know when the time comes ( in due time ) .
وقتش که شد خبر میکنم
at this time
<adv.>
درحال حاضر
[عجالتا]
[اکنون ]
[فعلا]
on time
<idiom>
سرساعت
some other time
دفعه دیگر
[وقت دیگر]
down time
زمان بیکاری
down time
زمان توقف
for the time being
<idiom>
برای مدتی
take one's time
<idiom>
انجام کاری بدون عجله
down time
وقفه
take off (time)
<idiom>
سرکار حاضر نشدن
do time
<idiom>
مدتی درزندان بودن
take your time
عجله نکن
time will tell
در آینده معلوم می شود
time out
<idiom>
پایان وقت
down time
مدت از کار افتادگی
from time to time
<idiom>
گاهگاهی
time after time
<idiom>
مکررا
keep time
<idiom>
نگهداری میزان و وزن
in time
<idiom>
قبل از ساعت مقرر
in no time
<idiom>
سریعا ،بزودی
keep time
<idiom>
زمان صحیح رانشان دادن
while away the time
<idiom>
زمان خوشی را گذراندن
at another time
در زمان دیگری
have a time
<idiom>
زمان خوبی داشتن
have a time
<idiom>
به مشکل بر خوردن
down time
مرگ
to keep time
موزون خواندن یارقصیدن یاساز زدن یاراه رفتن وفاصله ضربی نگاه داشتن
down time
زمان تلفن شده
down time
زمان تلف
There is yet time.
هنوز وقت هست.
all the time
<idiom>
به طور مکرر
there is a time for everything
هرکاری وقتی
once upon a time
روزی
on time
مدت دار
old time
قدیمی
off time
مرخصی
off time
وقت ازاد
to know the time of d
هوشیاربودن
to know the time of d
اگاه بودن
mean time
ساعت متوسط
mean time
زمان متوسط
many a time
بارها
many a time
چندین بار
two time
دو حرکت ساده
up time
زمان بین وقتی که وسیله کار میکند و خطا ندارد.
just in time
روشی درتدارک مواد که در ان کالاهای مورد نظر درست در زمان نیاز دریافت میشود
just in time
درست بموقع
once upon a time
روزگاری
once upon a time
یکی بودیکی نبود
there is a time for everything
دارد
specified time
وقت معین
time and again
چندین بار
time and again
بکرات
some time or other
یک روزی
some time or other
یک وقتی
some time
یک وقتی
she is near her time
وقت زاییدنش نزدیک است
time in
ادامه بازی پس از توقف
time is up
وقت گذشت
out of time
بیجا
out of time
بیگاه
out of time
بیموقع
to d. a way one's time
وقت خودرا به خواب و خیال گذراندن
one at a time
یکی یکی
it is time i was going
وقت رفتن من رسیده است
what time is it?
چه ساعتی است
since that time. thereafter.
ازآن زمان به بعد (ازاین پس )
from time to time
هرچندوقت یکبار
from time to time
گاه گاهی
from this time forth
ازاین ببعد
from this time forth
زین سپس
from this time forth
ازاین پس
for the time being
عجالت
What time is it?What time do you have?
ساعت چند است
At the same time .
درعین حال
f. time
روزهای تعطیل دادگاه
Our time is up .
وقت تمام است
in the time to come
اینده
One by one . One at a time .
یک یک ( یکی یکی )
even time
دویدن 001 یارد معادل 5/19متر در01 ثانیه
Once upon a time .
یکی بود یکی نبود ( د رآغاز داستان )
two-two time
نتدودوم
three-four time
نت
what is the time?
چه ساعتی است
what is the time?
وقت چیست
in time
بجا
in time
بموقع
in the time to come
در
in the mean time
ضمنا
in no time
خیلی زود
all-time
همیشگی
all-time
بیسابقه
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com