English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English Persian
It is not any thing to write home about . مردقابلی است
Other Matches
Please be (feel ) at home . Please make yourself at home . اینجا را منزل خودتان بدانید ( راحت باشید و تعارف نکنید )
The hotel was home from home . هتل مثل منزل خودمان بود ( راحت وکم تشریفات )
Home , sweet home . هیچ کجا منزل خود آدم نمی شود ( ازنظرراحتی وغیره )
write-in وابسته به اینگونه رای
write up به تاریخ روز رساندن بدیوارزدن
write-up ستودن
write-up به تاریخ روز رساندن بدیوارزدن
write down یادداشت کردن تنزل دادن بهای اسمی سهام
write down تنزل دادن بهای اسمی سهام
write off زود نوشتن
write up به تفصیل نوشتن
write up ستودن
to write off قلم زدن
write out به تفصیل نوشتن
write this way اینطور بنویسید
write this way این جوربنویسید
write-in رای دادن به کسی که نامش در فهرست کاندیدها نیست
write-in شخصی که نام او در فهرست کاندیدها نیست ولی به او رایمیدهند
write off قلم زدن
write off حذف کردن
write off مستهلک کردن
to write up ستودن
to write out بتفضیل نوشتن
to write out مفصلانوشتن
to write off به اسانی نوشتن
to write off زود نوشتن وفرستادن
pc write IB و کامپیوتر سازگار با ان برنامه مشهور پردازش کلمه برای PC
over write جای نوشتن
over write جای نوشت
write down ثبت کردن
write off از دفتر خارج کردن
write-off زود نوشتن
write-off قلم زدن
write-off حذف کردن
write-off مستهلک کردن
write-off از دفتر خارج کردن
asking to write استکتاب
write وسیله ارسالی که میتواند داده را روی رسانه مغناطیسی بنویسد
write off <idiom> پذیرش خسارت وپیش از آن نگران نبودن
write up <idiom> مقامی را به حساب آوردن
write کسر کردن
write سوخت شده محسوب کردن شرح چیزی را نوشتن
write سیستم ذخیره سازی دیسک نوری که امکان یک عمل نوشتن به همراه چندعمل خوا ندن روی فایل می دهد
write با اب وتاب شرح دادن
write وسیله ارسالی که میتواندداده راسوی رسانه مغناطیسی بنویسد
write قراردادن متن یا داده روی دیسک یا نوار
write حافظه موقت برای نگهداری داده برای وسیله ذخیره سازی و وقتی که نوشته میشود.
write خطای گزارش شده هنگام تلاش برای ذخیره کردن داده روی رسانه مغناطیسی
write وسیله مخصوص که به کامپیوتر امکان خواندن حروف دستنویس روی یک صفحه مخصوص میدهد
write سیستم ذخیره سازی دیسک نوری که امکان نوشتن به همراه چندین عمل خواندن روی فایل میدهد
write رای دادن به کسی که نامش در لیست کاندیدهای حزبی نیست حذف
write ثبت رای کتبی
write بعنوان یادداشت و برای ثبت نوشتن درج کردن
write نوشتن
write-up به تفصیل نوشتن
Please write it like this (this way). اینطور بنویسید
write off <idiom> تسویهحساب کردن
write انشاکردن
write تحریر کردن
write تالیف کردن
to write out a report به تفصیل نوشتن گزارشی
i write an article مقالهای مینویسم
he dose not know how to write نوشتن نمیداند نوشتن بلدنیست بلدنیست بنویسد
write once read many چند باربخوان
type write ماشین نویسی کردن
type write با ماشین تحریر نوشتن
type write ماشین کردن
to write up an accident شرح واقعهای را بتفضیل نوشتن
read/write خواندن- نوشتن
write-ups به تفصیل نوشتن
to write in ink بامرکب یاجوهرنوشتن
he cannot read or write خواندن ونوشتن نمیداند سوادندارد
write protect غیر ممکن کردن نوشتن روی فلاپی دیسک یا با حرکت دادن قسمت حفافت در مقابل نوشتن
write off capital مستهلک شدن سرمایه
write once read many یکبار نویس
write once read many چند بار بازیاب
Teach him how to write . نوشتن را باو یاد بده
write protect قسنت کوچکی در فلاپی دیسک که حرکت داده شود مانع هر گونه نوشتن یا پاک کردن دیسک میشود
write protect شیوهای برای محافظت ازنوشته شدن اطلاعات روی دیسک یا نوار
Please write down your new address . لطفا" آدرس جدیدتان را بنویسید
I have some letters to write . چند تا کاغذ باید بنویسم
He can neither read nor write. نه می تواند بخواند نه بنویسد
write me the result نتیجه را برای من بنویسید
write me every week هر هفته برای من نامه بنویسید
to write up a report به تفصیل نوشتن گزارشی
write head نوک نوشتن
He cant reade let alone write. خواندن هم بلد نیست چه رسد به نوشتن
to write an exam امتحان کتبی نوشتن
write head هد نوشتن
ghost-write کتاب مقاله یا سخنرانیکهبنام شخصدیگریارائهگردد
write-offs زود نوشتن
write-ups ستودن
write-ups به تاریخ روز رساندن بدیوارزدن
write-offs قلم زدن
write-offs حذف کردن
write-offs مستهلک کردن
write-offs از دفتر خارج کردن
Write down your full name and address . نام ونشان کامل خودتان را بنویسید
read/write memory حافظه خواندنی / نوشتنی
read/write head هدخواندن- نوشتن
read/write head نوک خواندن / نوشتن
read/write file فایل خواندنی / نوشتنی
read write privilege امتیاز خواندن- نوشتن
read write cycle چرخه خواندن و نوشتن
write inhibit ring حلقه ممانعت از نوشتن
Write on this side of the paper only. فقط روی این طرف کاغذ بنویس
Vote (write) against a proposallll. بر ضد پیشنهادی رأی دادن ( مطلبی نوشتن )
write black printer چاپگری که تونر آن نقط های که توسط لیزر گرم شده است در هنگام اسکن کردن تصویر می چستد
write black engine موتور سیاه نویس
write enable ring حلقه پلاستیکی که باید قبل ازضبط اطلاعات روی حلقه نوارقرار گیرد
read write head نوک خواندن و نوشتن
write protect disable بی اثر کردن حفافت در برابرنوشتن
direct read after write خواندن مستقیم پس از نوشتن
write white engine موتور سفید نویس
Every one is supposed to know to read and write . فرض بر اینست که هر کس خواندن ونوشتن را می داند
write protect ring حلقه حفافت از نوشتن
write protect notch شکاف حفافت از نوشتن بریدگی محافظ
write permit ring چرخ نوار مغناطیسی که امکان نوشتن مجدد یا پاک کردن به نوارمیدهد
write protect tab حفافت دیسک لغزان از نوشته شدن اطلاعات جدید به وسیله یک شکاف که روی دیسک ایجاد میشود
He says one thing and does another. حرفش با عملش از زمین تا آسمان فرق دارد
sure thing <idiom> مطمئنا ،البته
no such thing هیچ همچو چیزی نیست
To be out to do some thing . کمر همت بستن ( کمر انجام کاری را بستن )
sure thing <idiom> حتما اتفاق افتادن
to come by a thing چیزیرابدست اوردن
to p off a thing upon anyone کسی را گول زدن
to p on one thing to another چیزی را به چیز دیگر انداختن
(not) know the first thing about something <idiom> اطلاعات جزئی داشتن
it is the same thing همان است
to do a thing the right way انجام دادن
it is the same thing یکی است
i. for doing any thing عدم صلاحیت در همه کارها
do one's thing <idiom> انجام کار پر لذت برای شخص
got a thing going <idiom> باکسی نامزد شدن
to do a thing the right way کاری راچنانکه باید
to p in doing a thing در کاری پشت کار داشتن
that is a thing این امری است علیحده
to do without any thing ازچیزی صرف نظرکردن بدون چیزی گذران کردن
that is a thing این چیزدیگراست
the right way to do a thing راه
the right way to do a thing صحیح برای کردن کاری
the thing is چیزی که هست
This is just what I want . This is the very thing I want . این دقیقا" همان چیزی است که می خواهم
such and such a thing فلان چیز
It comes to the same thing . باز هم همان ؟ یشود
quite the thing رعایت کننده سبک روز
thing in itself حقیقت غایی
quite the thing مطابق بارسم معمول
quite the thing مرسوم
to let thing d. کارهارابه پیشامدواگذارکردن
thing in itself شی ء درنفس خود
quite the thing متداول
Such and such a thing. فلان چیز
thing چیز
thing شی ء
he knows a thing or two بی تجربه نیست
any old thing هر چه باشد
to do a thing with f. کاری رابه اسانی انجام دادن
for one thing یکی انکه
for one thing اولا
he had better p no such thing بهتربودچنین استنباطی نکنند
to go at any thing خردخردچیزیراجویدن
thing کار
thing اشیاء
for one thing <adv.> در یک طرف
quite the thing موافق سبک روز
for one thing <adv.> یکی انکه
thing جامه
he knows a thing or two یک چیزی سرش میشود
thing لباس موجود
thing اسباب دارایی
Pass the write thru the key-hole. سیم را از سوراخ کلید رد کن
scatter read gather write خواندن توزیعی و نوشتن تجمعی
This is the very thing I wanted. این همان چیزی است که دلم می خواست
to feel after any thing جستجو کردن
to beg for a thing چیزی راخواهش کردن یاگدایی کردن
To pinch some thing . چیزی را کش رفتن
This dress is quite the thing. این لباس چیز حسابی است
to do a thing in a round way لقمه رادورسرگرداندن
to do a thing in a round way اکل ازقفاکردن
to do a thing in a round way بطورغیرمستقیم کاریراکردن
to do a thing in haste کاریراانجام دادن
All thing considered. باتوجه به کلیه مسایل (تمام جوانب امر )
to do a thing in haste باشتاب
to e. with person on a thing کسی را دوستانه برای چیزی سرزنش کردن
to do a thing without scruple بدون بیم یاوسواس کاریراکردن
That is the noice thing about it . لطفش درهمین است
to offer at any thing بکاری مبادرت ورزیدن
to offer at any thing دست بکاری زدن
to a person for a thing چیزی را ازکسی خواهش کردن یاخواستن
To be in the thick of some thing . در کش وقوس کاری بودن
he did the wrong thing کارغلطی کرد
the manner of doing any thing روش یا طریقه کاری
the manner of doing any thing طرزانجام کاری
to grudge to do a thing بواسطه لجاجت ازکردن کاری دریغ کردن
he did the wrong thing کاری کرد که درست
the thing sold مبیع
thing hired عین مستاجره
studious to do a thing بکردن کاری
studious to do a thing مایل
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com