Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
It was terribly hard work getting to the top of the mountain.
رسیدن به نوک کوه کا ربسیار مشکلی بود
Other Matches
to work hard
سخت و با زحمت زیاد کار کردن
[اصطلاح روزمره]
By dint of hard work.
بزور کاروتلاش
terribly
بطور مخوف
I blushed with shame. I was terribly ashamed.
ازخجالت آب شدم
If you dont study hard ( hard enough ) , you cant go to a higher class.
اگرخوب درس نخوانی درهمین کلاس خواهی ماند
Arrears of work . Back log of work .
کارهای عقب افتاده
mountain
کوهستانی
mountain
کوهستان
mountain
کوه
f.of mountain
پای کوه
f.of mountain
دامنه کوه
mountain slope
کوهشیبدار
mountain pine
کاج کوهی
mountain sickness
کوهزدگی یا کوهگرفتگی
mountain pass
گردنه
mountain dew
ویسکی اسکاتلندی که بطورقاچاق در کوهستانهادرست می کنند
mountain ranges
کوه زنجیره
mountain ranges
سلسله جبال
mountain ash
انواع تیس
mountain climbing
کوهنوردی
mountain cork
یکجور پنبه کوهی
mountain torrent
سیلکوهپایهای
mountain pride
گلپر
There is a mountain of difficulties .
کوهی از مشکلات وجود دارد
he climbed up the mountain
ازکوه بالارفتن
mountain troops
یکانهای کوهستانی
mountain sickness
کوه گرفتگی
At the foot of the mountain.
دردامنه کوه
mountain region
کوهساران
mountain climate
اقلیم کوهستانی
the ridge of a mountain
پشته کوه
green mountain boy
مرد بومی یا ساکن ورمونت
mountain ash
[rowan ]
درخت سمان کوهی
The waves were mountain - high .
موجها با ندازه یک کوه بودند ( خیلی بلند )
Mountaineering . Mountain - climbing .
کوه نوردی ( بعنوان ورزش )
To make a mountain out of a mole - hI'll .
ازکاهی کوهی ساختن
The mountain peak is not in sight.
قله کوه پیدا نیست
make a mountain out of a molehill
<idiom>
از کاه کوه ساختن
A big rock rolled down the mountain.
سنگ بزرگی از کوه بپایین غلتید
Everst is the highest mountain in the world .
اورست بلندترین کوه دنیاست
Sea
[mountain]
air makes you hungry.
هوای دریایی
[کوهستانی]
گشنگی می آورد.
To go to work . to start work .
سر کار رفتن
hard
تختهای که حاوی درایو دیسک سخت و واسط های الکترونیکی لزم است که قابل نصب در اتصال سیستم است
However hard he tried ...
با این وجود که او
[مرد]
سخت تلاش کرد ...
i hard him out
سخنانش را تا اخر گوش داده ام
hard of d.
ناگوارا
hard
متن چاپ شدن یا کپی اطلاعات در سیستم یا کامپیوتر به صورت خوانا.
hard of d.
دیرهضم
hard
خطای موقت در سیستم
hard
خطا
hard
که پیش از کار کردن درست وسیله باید ترمیم شود
hard
یچی که یک سیگنال الکتریکی تولید میکند که CPU و تمام وسایل را تنظیم مجدد میکند
hard
که معادل خاموش کردن و سپس روشن کردن مجدد کامپیوتر است
hard
کدی در متن کلمه پرداز که انتهای پاراگراف را نشان میدهد
hard
دیسک مغناطیسی محکم که قادر به ذخیره سازی حجم داده بسیار بیشتر از روی فلاپی دیسک است و معمولا متحرک نیست
hard
مستقیما درمسیر موردنظر
hard
بسرعت
I am hard at it .
سخت مشغولم
hard
سخت
hard
سفت
hard
دشوار
hard
مشکل شدید
hard
مدل کامپیوتر با دیسک سخت
hard
قوی
hard
سخت گیر نامطبوع
hard
زمخت
hard right
اعضایتندرویحزبسیاسی
hard
خسیس درمضیقه
come down hard on
<idiom>
به سختی تنبه کردن
hard
بشدت
hard
سخت در مقابل نرم
hard
که قابل برنامه ریزی یا تغییر نیستند
hard-up
جاده شیب دارکه ازمیان پیش ساحل بگذرد
hard to please
مشکل پسند
hard to please
نازک نارنجی سخت راضی شو
it is not very hard
چندان سخت نیست
it is hard to say
نمیتوان گفت
hard on (someone/something)
<idiom>
آزار دادن کسی یا چیزی
hard up
<idiom>
کمبود پول
hard by
درنزدیکی
hard up
جاده شیب دارکه ازمیان پیش ساحل بگذرد
to try hard to do something
تقلا کردن برای انجام دادن کاری
hard by
نزدیک
it is hard to say
به اسانی نمیتوان قضاوت کرد
hard fiber
فیبر سخت
hard featured
زشت
hard boiled
سفت سفت پز
hard boiled
زیاد سفت شده
hard boiled
پرتعصب
hard featured
بدقیافه
hard sectored
دیسک لرزانی که در ان سوراخهایی به منظور تعیین حدود هر قطاع یا بخش تعبیه و منگنه شده است
hard glass
شیشه سخت
hard game
بازی دشوار
hard fisted
جوکی
hard fisted
خسیس
hard finish
روکاری زبر
hard bested
درفشار
hard brick
اجر بهی
hard bested
درگرفتار
hard boiled
سرسخت وخشن
hard favoured
زشت
hard failure
نارسایی سخت افزاری خرابی سخت افزاری
hard copy
نسخه ملموس خروجی چاپی
hard bitten
سخت گاز گرفته شده
hard colors
رنگهای سنگین
hard copal
کوپال سخت
hard bitten
گاز گیر
hard bitten
سخت گیر
hard copy
نسخه چاپی
hard coal
ذغال سنگ سخت
hard bitten
سرسخت
hard bitten
سگ خو
hard core
زیرسازی جاده
hard core
پی جاده
hard face
سخت کردن سطحی
hard error
خطای ملموس
hard charge
بشدت و حداکثر سرعت راندن
hard chine
خن زاویهای
hard clam
حلزون دارای کفههای صدفی سخت
hard brick
اجر سخت
hard error
خطای سخت افزاری
hard drive
گرداننده سخت
hard core
مصالح اوار
hard core
مصالح تخریب
hard bill
پرندگان سخت منقار
hard shell
سخت پوست
hard stand
بارانداز هوایی
hard stand
بارانداز داخل فرودگاه محل پارک اسفالت شده برای خودروها
hard starboard
سمت ناو را بسمت مغناطیسی اعلام شده تغییر دهید
hard starboard
ناو رابا چرخش سریع بسمت پاشنه بگردانید
hard stock
اجر سخت
hard superconductor
ابر رسانای سخت
hard surface
سطح چیزی
hard surface
رافرش کردن
hard space
فاصله واصل
hard solder
جوش سخت
hard shell
کاسه دار
hard shell
سخت
hard shell
متعصب
hard soil
زمین سفت
hard soil
خاک سفت
hard soil
رویه محکم
hard solder
لحیم برنجی
hard solder
لحیم سخت
hard surface
اجرفرش کردن سنگفرش کردن
hard surface
سخت کردن سطحی
hard times
روزگارسخت
hard wood
چوب بادوام
hard wood
چوب جنگلی
hard wood
چوب سخت
hard working
پرکار
hard working
زحمت کش
hard x ray
پرتو ایکس سخت
hard time
روزگار سخت
hold hard
عجله نکنید
hard wood
چوب سفت
hard wing
بال صلب
hard times
هنگام تنگدستی
hard tube
لامپ سخت
hard vacuum
خلاء سخت
hard ware
فروف فلزی
hard ware
فلز الات
hard water
اب سخت
hard water
اب سنگین
hard wheat
گندم ماکارونی دارای مقدارگلوتن زیادی است
hold hard
صبر کنید
hard goods
اجسام پایدار ومقاوم
hard heartedly
بیرحمانه
hard heartedly
از روی سخت دلی
hard heartedness
سنگدلی
hard heartedness
قساوت
hard hyphen
خط کجی که به هنگام هجی کردن مورد نیاز بوده وهمیشه چاپ می گردد
hard hyphen
خط تیره واصل
hard labor
اعمال شاقه
hard laid
سفت تابیده
hard head
شاخ جنگی
hard head
بی مخ
hard goods
اجسام سخت
hard ground
زمین سفت
hard ground
زمین سخت
hard hack
بوته کوتاهی که دراتازونی میروید
hard hack
اسپیره
hard handed
دارای دستهای پینه خورده سخت گیر
hard handed
خسیس
hard head
ادم بی کله
hard layer
لایه سخت
hard layer
لایه سفت
hard lines
سختی
hard rubber
لاستیک سخت
hard sauce
مخلوطی از خامه وشکروچاشنی
hard sector
قطاع سخت افزاری
hard sectoring
می دیسک که هر شیار به سکتورهایی تقسیم میشود و گاهی توسط مجموعهای نقاط پانچ شده اطراف hub مرکزی صورت می گیرد که هر سوراخ شروع سکتور ران نشان میدهد
hard set
سخت شده
hard set
منقبض شده
hard set
ثابت شده
hard radiation
تابش یا پرتو سخت
hard pan
قشر سنگی شده
hard lines
بدبختی
hard maple
افرای قندی قند افرا
hard board
تخته فشاری
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com