Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 301 (14 milliseconds)
English
Persian
Keep a free(an empty)seat for me.
یک صندلی خالی برایم نگاهدار
Search result with all words
free love
عشق ورزی ومجامعت بدون مراعات ایین ازدواج
free-for-all
اسبیکه برنده جایزه شده وباید باسریعترین اسبهامسابقه بدهد
free-for-all
مسابقه بین این اسبها
free-for-alls
اسبیکه برنده جایزه شده وباید باسریعترین اسبهامسابقه بدهد
free-for-alls
مسابقه بین این اسبها
free
ازاد
free
مطلق
free
مستقل
free
اختیاری مختار
free
مجانی
free
رایگان سخاوتمندانه
free
روا
free
مجاز منفصل
free
رها
free
بطور مجانی ازادکردن
free
ترخیص کردن میدانی
free
بازیگر ازاد
free
مربوط به پای ازاد بازیگر در هوا در هرلحظه
free
حرکت قایق در جلو باد
free
کمی محدودیت نوع اسلحه
free
جایز
free
ازادکردن
free
بخشودن
free
تحویل
free
فاقد
free
پایگاه دادهای که هر نوع داده را میتواند ذخیره کند و ساختار رکورد ثابت ندارد
free
پروتکل ارسال که در آن گیرنده هیچ سیگنال وضعیت دریافت نمیکند
free
حالت محاورهای که به بیش از یک کاربرد امکان استفاده همزمان از برنامه میدهد
free
آماده استفاده یا آنچه هنوز استفاده نشده است .
free
موجود در دیسک یا حافظه
free
پاک کردن برنامه ها یا فایل ها با افزایش فضای خالی
tax-free
بخشوده از مالیات
free trade
تجارت ازاد
free trade
قاچاق
free trade
شیوهای که دران کالاها بدون محدودیتهای دولتی از کشوری به کشوردیگر انتقال داده میشود
free agent
بازیگر بدون قرارداد
free agents
بازیگر بدون قرارداد
free market
بازار ازاد
free markets
بازار ازاد
free enterprise
رقابت ازاد درسیستم سرمایه داری
free enterprise
کسب ازاد
free enterprise
ازادی اقتصادی
free enterprise
اقتصاد ازاد اقتصاد بازار ازاد
free enterprise
تجارت ومعامله ازاد
fancy-free
ازغم عشق ازاد
free port
بندر ازاد
free port
بندری که معاف ازحقوق گمرکی میباشد بندری که قابل استفاده همه کشتیهای تجارتی میباشد
free ports
بندر ازاد
free ports
بندری که معاف ازحقوق گمرکی میباشد بندری که قابل استفاده همه کشتیهای تجارتی میباشد
free will
اختیاری
free will
ازادی اراده
free will
طیب خاطر
free will
اراده ازاد
free will
اختیار
rent free
بی اجاره
rent free
غیر ماجور
rent-free
بی اجاره
rent-free
غیر ماجور
free fall
سقوط ازاد
free fall
ریختن بار ووسایل از هواپیما به طورازاد با چتر
free fall
زمان فرود ازاد بدون چتر
duty-free
معاف از گمرک
scot free
معاف از مالیات
scot free
بی صدمه
scot free
سالم
scot-free
معاف از مالیات
scot-free
بی صدمه
scot-free
سالم
absorption mean free path
مسافت ازاد میانگین در جذب مسافت جذب
mean free path absorption
مسافت ازاد میانگین در جذب مسافت جذب
acceleration of free fall
شتاب گرانی
acceleration of free fall
شتاب ثقل
acid free
بدون اسید
admission is free to all
ورود برای همه یا همگان آزاد است
attenuation mean free path
مسافت ازاد میانگین درتضعیف مسافت تضعیف
mean free path for attenuation
مسافت ازاد میانگین درتضعیف مسافت تضعیف
carbon free
کربن ازاد
carbon free
ذغال ازاد
context free
مستقل از متن
culture free tests
ازمونهای فرهنگ- نابسته
cut free
ازاد بریدن
delivery free
تحویل رایگان
delivery free
حمل مجانی
direct free kick
مکث مهاجم برای فریفتن حریف
distribution free
نابسته به توزیع
duties free
معاف از حقوق گمرکی
duty free
بخشوده از حقوق گمرکی
duty free
معاف از عوارض گمرکی
duty free
معاف ار مالیات
duty free
معاف ازحقوق گمرکی
duty free
فاقد حقوق گمرکی
e f t a (european free trade association
اتحادیه تجارت ازاد اروپا اتحادیه متشکل از کشورهای انگلستان
e f t a (european free trade association
اتریش
e f t a (european free trade association
پرتقال دانمارک
e f t a (european free trade association
سوئد
e f t a (european free trade association
سویس نروژ
e f t a (european free trade association
فنلاند که تعرفه گمرکی و سود بازرگانی را درمعاملات فیمابین خود ازمیان برداشته اند
error free
بی خطا
european free trade association
A .T.F.E
everybody os presumed free of
obligation any
Other Matches
empty
خالی
empty
پوچ
empty
خالی کردن تهی شدن
empty
بدون چیزی در درون
empty
یچ بسته که هیچ اطلاعی ندارد. 2-اتصال لبه استفاده نشده روی تخته اصلی
empty
فضای دریافتی برای دادههای مربوط که خالی باشد
empty
رسانه ذخیره سازی خالی و فرمت شده آماده دریافت داده
empty
لیست بدون عضو
empty
هر متغیری که حاوی هیچ حرفی نیست
empty
خالی از سکنه
empty
تهی شدن
empty
تهی
empty running
کارکرد خالی
empty running
کارکرد بی اثر
empty headed
بی مخ
empty headed
خشک مغز
empty handed
بدون هدیه دست خالی
empty-handed
تهی دست
empty-handed
<adj.>
دست خالی
empty pocket
ادم بی پول یا تهی کیسه
empty-headed
تهی مغز
empty medium
رسانه تهی
empty load
بی باری
to come away empty-handed
با دست خالی
[معامله ای را]
ترک کردن
empty handed
بینوا
empty handed
تهیدست
empty band
نوار تهی
stable empty
تعادل بی بار
inequilibrium empty
تعادل بی بار
bases empty
ضربه بدون حضور بازیگر درپایگاهها
an empty gesture
رفتار
[تعارف]
خشک وخالی
empty set
مجموعه تهی
empty load
بی بار
empty string
رشته خالی
empty weight
وزنه بدنه هواپیما و موتور وتجهیزات ان
Her words are empty of meaning.
حرفهایش خالی از معنی ومفهوم است
To drink on an empty stomach.
روی شکم خالی مشروب خوردن
Empty headed Blockhead .
کله پوک
Empty this glass of water.
این لیوان آب راخالی کن
seat
حرکت تعادلی
seat
وضع بدن ژیمناست روی اسباب با تکیه روی نشیمنگاه
seat
نیمکت
Have a seat, please!
خواهش میکنم روی صندلی بشینید!
seat
قسمت میانی زین اسب
seat
سکوی استقرار
seat
جا
seat
نشیمنگاه مسند
seat
سرین
seat
صندلی
seat
کفل
seat
مرکز مقر
seat
محل اقامت
seat
جایگاه نشاندن
seat
جایگزین ساختن
seat
مقر
seat
نشیمنگاه
seat
پایه
Have a seat, please!
خواهش میکنم بفرمایید !
please take a seat
خواهش میکنم بفرمایید
Is this seat taken?
آیا این صندلی گرفته شده است؟
I think that's my seat.
فکر می کنم آن صندلی جای من است.
take your seat
بنشینیدسرجای خودتان
hiking seat
تهته اتکای خم شونده در قایق
he lost the seat
دوباره بوکالت برگزیده نشد
judgement seat
دادگاه
jump seat
صندلی تا شو
key seat
جاخار
key seat
شیار خار
love seat
صندلی یانیمکت دسته دار دونفری
mercy seat
سرپوش رحمت
mercy seat
تخت خدا
pillion seat
جای اضافی در موتور سیکلت
primer seat
مقر چاشنی
seat angle
نبشی نشیمن
seat bars
میلههای تکیه گاه
seat of government
مقر حکومت
ejection seat
صندلی هواپیما که در مواقع اضطراری شخص را ازهواپیما بخارج پرتاب میکند
garden seat
صندلی یانیمکت باغبانی
county seat
مرکز بخشداری
governor's seat
حکومت نشین
governor's seat
حاکم نشین
ejector seat
صندلی پران
[هواپیمایی]
he lost the seat
مقام یا کرسی وکالت راازدست داد
ejection seat
صندلی پران
[هواپیمایی]
drive's seat
صندلی راننده
book a seat
جا رزرو کردن
to resign one's seat
از جای مجلسی خود کناره گرفتن
parliamentary seat
جای مجلسی
seat of settlement
محل نشست ساختمان
seat of the pants
استفاده از تجربه
first officer's seat
صندلیخلباناول
parliamentary seat
صندلی مجلسی
rear seat
صندلیعقب
reel seat
جایگاهقرقره
seat back
پشتیصندلی
seat stay
نگهدارندهصندلی
seat tube
تیوپصندلی
single seat
صندلییکنفره
Where is my seat(place)
جای من کجاست ؟
on the edge of one's seat
<idiom>
ناآرام بودن
take a back seat
<idiom>
پذیرش پستترین مقام
a seat by the window
یک صندلی کنار پنجره
forward seat
حالت نشستن سوارکار روی زین در پرش حالت نشستن سوارکار بر روی زین
folding seat
صندلی تاشو
dual seat
زینموتور
double seat
صندلیدونفره
sliding seat
نشیمنگاه متحرک در قایق مسابقه
straddle seat
تعادل روی پارالل روی دستها با پاهای باز
the seat of pain
جای درد
the seat of pain
موضع درد
the seat thought
مرکز اندیشه یا فکر
to induct into a seat
در جایی برقرار کردن
valve seat
نشیمنگاه سوپاپ
country seat
خانهی بزرگ روستایی
country seat
خانهی اربابی
adjustable seat
صندلی متحرک
bench seat
صندلیاتومبیل
captain's seat
محلنشستنکاپیتان
seat belt
کمربند صندلی هواپیما
commander's seat
صندلیفرمانده
seat cover
پوششصندلی
classical seat
وضع بدنی سوارکار روی زین
window seat
صندلی یا نشیمنگاه لب پنجره
hot seat
صندلی الکتریکی
hot seat
صندلی برقی
bucket seat
صندلی یکنفری
seat-belts
کمربند صندلی هواپیما
seat-belt
کمربند صندلی هواپیما
bridge seat
پاشنه پل
bridge seat
تکیه گاه
box seat
صندلی لژ
keay seat
جا خار
back seat
صندلی عقب اتومبیل
valve seat grinder
دستگاه پرداخت نشیمنگاه سوپاپ
back-seat drivers
آدم فضول
flat racing seat
خم شدن روی اسب و دستها وسر در امتداد گردن اسب
valve seat reamer
جدار تراش نشیمنگاه سوپاپ برقوی نشیمنگاه سوپاپ
back-seat driver
مسافر صندلی عقب خودرو که مرتب در کار راننده دخالت میکند
valve seat insert
مدخل نشست سوپاپ نشیمنگاه سوپاپ
back-seat driver
آدم فضول
valve seat wrench
دریچهآچارپایه
seat adjuster lever
سطح تنظیم صندلی
back-seat drivers
مسافر صندلی عقب خودرو که مرتب در کار راننده دخالت میکند
fly by the seat of one's pants
<idiom>
دست تنها
You are a back seat drive.You are on the sidelines.
کنا رگود نشسته یی ومی گی لنگش کن
seat-belt warning light
چراغهشدارکمربندایمنی
seat back adjustment knob
دکمه تنظیم پشتی صندلی
free for all
داد وبیداد
free for all
زدوخوردهمگانی
You are free to go now.
اکنون آزادید بروید.
i did that of my own free will
این کار را کردم
i did that of my own free will
به میل خود
having free will
ازادکار
free in and out
بدون هزینه تخلیه و بارگیری
having free will
فاعل مختار
free
<adj.>
دست و دلباز
parallax-free
<adj.>
بدون اختلاف در رویت
guns free
توپها اتش باختیار
barrier-free
بدون حائل
free zone
منطقه ازاد
free trader
تجارت ازاد
free zone
منطقه ازاد تجاری
free zone
منطقهای که ازحقوق گمرکی معاف میباشد
mean free path
مسافت ازاد متوسط
free world
کشورهای غیرکمونیست
free world
جهان ازاد
free with ones money
ولخرج
free rider
آدم مفت خور
leave someone free to
مخیر گذاشتن کسی
tax-free
<adj.>
معاف از مالیات
mean free for scattering
مسافت ازاد میانگین درپراکندگی مسافت پراکندگی
mean free path
مسافت ازاد میانگین
tax-free
<adj.>
بدون مالیات
obsolescence free
دستگاه متروک
free from taxes
<adj.>
بدون مالیات
heart free
ازاد ازقید عشق
heart free
مبرا از عشق
free rider
آدم لاشخور
parallax-free
<adj.>
بدون اختلاف منظر
free rider
آدم انگل
free from taxes
<adj.>
معاف از مالیات
free wheeling
خلاصی
free wheeling
حالت خلاصی
free thinker
کسیکه دارای فکر ازاد بوده
free swimming
قادر به شنا
free swimming
شناور
free surface
سطح ازاد
free surface
مخازن ازاد اب
free surface
سطح اب ازاد
free support
تکیه گاه ازاد
free stream
جریان ازاد
free spool
چرخیدن ازاد قرقره ماهیگیری
free spokenness
ساده گویی
free spokenness
رک گویی
free spoken
بی محابا
free spoken
بی پرده
free spoken
ساده گو
free spoken
رک گو
free spillweir
سرریز ازاد
free thinker
وبه مذهب بی اعتنا است .
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com