English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
Lets pass on (proceed) to the main issue. برویم سر مطلب اصلی
Other Matches
To stick to the main topic ( issue ). از موضوع اصلی خارج نشدن
Lets talk business. Lets talk turkey. بی تعارف وجدی حرف بزنیم
how shall we proceed تکلیف چیست
proceed against someone علیه کسی دادخواهی کردن
how shall we proceed چگونه باید اقدام کرد
to proceed رخ دادن
how shall we proceed چه باید کرد
to proceed انجام گرفتن [شدن]
to proceed پیش آمدن
proceed against someone <idiom> از دست کسی عارض شدن
proceed ناشی شدن ارتقا پیدا کردن در جمع عایدات
proceed پیش رفتن
proceed رهسپار شدن حرکت کردن
proceed اقدام کردن پرداختن به
proceed ناشی شدن از عایدات
proceed اقدام کردن
proceed حرکت به جلو
lets سرویس خطا سرویس بد
lets ضربهای که به حساب نیاید و تکرار شود
lets اجاره
lets اجاره دادن
lets به اجاره رفتن
lets سرویس خطا
lets اجاره دهی
lets گذاشتن
lets رهاکردن
lets اجازه دادن
lets ول کردن
lets اجاره دادن اجاره رفتن
lets درنگ کردن مانع
lets انسداد
to proceed against a person اقدام بر علیه کسی زدن
to proceed against a person از دست کسی دادخواهی کردن
proceed with deliberations اقدام به مذاکره
proceed with deliberations شروع مذاکرات
proceed time زمان لازم برای معرفی به پایگاه جدید
proceed time زمان انتقال پرسنل
to proceed on leave بمرخصی رفتن
proceed on leave بمرخصی رفتن
proceed at once to tehran بی درنگ به تهران رهسپارشوید
Lets play that again . قبول ندارم. [قبول نیست دربازی وغیره ]
Lets leave it at that . بگذریم !
Lets get to the point. بپردازیم به اصل مطلب
Lets go for a walk ( stroll) . برویم یک قدری بگردیم ( قدمی بزنیم )
For example ( instance ) , lets take Iran . مثلا" فرضا" همین ایران
Excuses always proceed from a guilty conscience. <proverb> کسی که پوزش می خواهد خود را متهم می کند. [ضرب المثل]
Lets go to my house for pot luck . برویم منزل ما با لا خره یک لقمه نان وپنیر پیدا می شود
Lets walk to the edge of water. بیا تا لب آب قدم بزنیم
Lets sit in the shade , Its cooler. توی سایه بنشینیم خنک تر است
Lets suppose the news is true . حالا فرض کنیم که این خبر صحیح با شد
Touch wood . Lets keep our fingers crossed . She is extremely cunning . گوش شیطان کر (بزن بچوب )
issue صدور مطلب
issue مسئله قضیه تحویل جنس
issue توزیع کردن
issue صادرکردن
issue موضوع
issue موضوع شماره
issue صادر کردن
issue انتشار دادن صدور
issue انتشار
issue موضوع دعوی
issue ممر
issue مسئله
issue افتتاح کردن
at issue موضوع بحث
issue نتیجه بحث
issue کردار اولاد
issue نشریه فرستادن
issue پی امد
issue بر امد
of no issue بی نتیجه
of no issue بیهوده
issue توزیع
over issue اضافه براعتبار رواج دادن
over issue زیاد انتشاردادن
issue بیرون امدن
issue خارج شدن
issue صادر شدن
issue ناشی شدن
issue انتشار دادن
issue رواج دادن
issue عمل
issue نوع
issue نژاد
side issue موضوع فرعی
issue commissary مسئول توزیع
issue commissary کارپردازی یادفتر توزیع
side issue مسئله فرعی
issue note برگه صدور
issue of fact نکته موضوع بحث که درنتیجه انکار مطلبی پیدامیشود
issue of law نکتع موضوع بحث که درتطبیق قانون پیدا میشود
issue pea داغ نخود
to put to the issue در معرض داوری گذاشتن
loose issue تدارکات خارج شده از بسته بندی
loose issue تدارکات روباز
issue priority ترتیب تقدم توزیع
issue priority تقدم توزیع اماد
issue price قیمت اعلام شده
May be I can interest you in this issue . شاید بتوانم علاقه شما را به این مطلب جلب نمایم
It is not advisable for you to take up issue with me (take me on). صلاحت نیست با من طرف بشوی
issue a guarantee صدور ضمانتنامه
issue a credit افتتاح اعتبار
gratuitous issue لباس پیشکش
basic of issue مبنای واگذارکردن اقلام
bank of issue بانک ناشر اسکناس
basic of issue مبنای توزیع
I wI'll not comment on this issue. درباره این مطلب اظهار نظری نمی کنم
bond issue صدور اوراق قرضه
unit of issue مبنای توزیع
unit of issue واحد توزیع
to put to the issue بطور متنازع فیه مطرح کردن
to issue instructions دستور صادر کردن
To settle the issue one way or the other. تکلیف کاری راروشن ( یکسره ) کردن
fiduciary issue اسکناسهای اعتباری
general issue ملزومات ارتش
general issue تدارکات عمومی ارتش
gratuitous issue اماد پیشکشی
back issue نسخه قدیمی مجله یا روزنامه
issue [outcome] پایان
issue [outcome] بر آمد
issue [outcome] نتیجه [بحثی ]
issue a warning اخطار صادر کردن
This question is not at issue. بحث روی این موضوع نیست.
to revisit an issue مسئله ای را بازدید کردن
to die without issue بدون اولاد مردن
the German issue مسئله آلمان [تاریخ] [بحث یکی سازی بین ۳۷ دولت آلمانی زبان در قرن ۱۹]
To lock horns with someone. To take issue with someone. با کسی سر شاخ ( شاخ بشاخ ) شدن
to issue marching order دستور پیشروی دادن [ارتش]
starting with the issue of July 1 هنگامی که با نشریه اول ژوئن شروع کنیم
join issue with a person با کسی وارد مرافعه یا دعوی شدن
I feel relieved because of that issue! خیال من را از این بابت راحت کردی!
basic issue list اقلام مندرج در فهرست توزیع اولیه اقلام بار مبنای اولیه اقلام شارژ انبار
Dont sidetrack the issue. خودت را به کوچه علی چپ نزن ( وانمود به ندانستن )
free issue materials موادی که خریدار جهت تولیدکالای موردنیاز خود به سازنده میدهد
to carry something to a successful issue چیزی را با موفقیت به پایان رساندن
free issue system سیستم انبارداری که در ان جهت گرفتن کالا نیاز به برگ درخواست نمیباشد
issue [of something] [ID card or check] انتشار [اسکناس] [اوراق بهادار]
issue [of something] [ID card or check] صدور [چیزی] [کارت شناسایی] [چک]
he rode me off on a side issue نکته فرعی پیش اورده مراازاصل مطلب پرت کرد
basic issue items وسایل همراه اقلام عمده اقلام شارژ انبار وسایل عمده
To bring a matter to successful issue . کاری را به نتیجه رساندن
To deliberately fudge the issue . To gloss it over . موضوعی را ماست مالی کردن
Without wishing to belittle [disparage] [denigrate] the importance of this issue, I would like to ... بدون اینکه اهمیت این موضوع را پایین بیاورم من میخواهم ...
Lets talk man to man . بیا مرد ومردانه با هم صحبت کنیم
main مهم
main دریا
main کامل
main بزرگ تمام
main کامل شاه لوله
main بسیار مهم
in the main بیشتر اصلا
in the main اساسا
main مجموعه دستوراتی که بخش اصلی برنامه را می سازند و از آنجا سایر توابع فراخوانی می شوند
main ورود به کاتالوگ که در آن اطلاعات مهم درباره موضوع وجود دارد
main ی تر راهنمایی میکند
main مجموعه دستورات که پیاپی تکرار می شوند و عمل اصلی برنامه را انجام می دهند. این حلقه معمولا برای ورودی کاربر صبر میکند پیش از پردازش رویداد
main MAR با دستیابی سریع که محلهای آن به سرعت و مستقیما توسط CPU قابل آدرس دهی هستند
main بخشی از دستورات که بخش اصلی برنامه را تشکیل می دهند.
main خط اصلی
main مهم تمام
main <adj.> اصلی
main عمده
main با اهمیت
in the main بطور کلی
main نیرومند
main سیگنال ساعت که تمام قط عات سیستم را سنکرون میکند
with might and main با تمام نیرو با همه توانایی
main routine روال اصلی
main sail بادبان اصلی
main regulator تنظیم کننده محور اصلی
main effort تلاش اصلی
main effort تلاش اصلی نیروها
main fire سیستم تیراندازی اصلی
main exchange مرکز اصلی
main office مرکز اصلی
main exciter محرک اصلی
main score نمره اصلی
main sector بخش اصلی
main drain پمپ اصلی خن ناو
main memory حافظه رایانه [علوم کامپیوتر]
main store حافظه رایانه [علوم کامپیوتر]
What is the main obstacle ? مانع اصلی چیست ؟
main direction جهت اصلی
main discharge تخلیه اصلی
main distribution مقسم اصلی
main sequence رشته اصلی
main door در اصلی
main electrode الکترود اصلی
main drain زهکش اصلی
main radio اطاق اصلی بی سیم ناو
main frame کامپیوتر بزرگ
main fuse فیوز اصلی
main gap شکاف اصلی
main gap فاصله تخلیه اصلی
main guard پست نگهبانی اصلی
main guard نیروی جلودار اصلی حفاظ اصلی
main menu منوی اصلی
main menu فهرست انتخاب اصلی
main memory حافظه اصلی
main members قطعات اصلی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com