English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
Loge time no see ! Hello Stranger ! پارسال دوست امسال آشنا
Other Matches
Hi stranger!Long time no see! چه عجب ( که شمارادیدیم ) !
loge غرفه
loge لژ
loge جای ویژه در تاتر وغیره
stranger بیگانه
stranger غریبه
he is a stranger to me او اشنا بنظرم نمیرسد
i am a stranger here من اینجا غریبم
he is a stranger to me غریبه
stranger شخص ثالث
stranger غریب
stranger اجنبی
stranger بیگانه کردن
stranger در رهگیری هوایی یعنی یک هواپیمای ناشناس با گرا ومسافت و ارتفاع داده شده درحال امدن است
stranger غیر ذینفع
he is a stranger to me بنظرم میرسد
stranger in blood سببی
stranger in blood غیر نسبی
She is no stranger to poverty . She knows what it is to be poor . مزه فقروبدبختی را چشیده است
I'll let you know when the time comes ( in due time ) . وقتش که شد خبر میکنم
once upon a time یکی بودیکی نبود
take one's time <idiom> انجام کاری بدون عجله
off time وقت ازاد
take off (time) <idiom> سرکار حاضر نشدن
on time <idiom> سرساعت
keep time <idiom> نگهداری میزان و وزن
one at a time یکی یکی
time after time <idiom> مکررا
time out <idiom> پایان وقت
off time مرخصی
while away the time <idiom> زمان خوشی را گذراندن
in no time <idiom> سریعا ،بزودی
in time <idiom> قبل از ساعت مقرر
once upon a time روزگاری
once upon a time روزی
on time مدت دار
old time قدیمی
some other time دفعه دیگر [وقت دیگر]
at the same time در عین حال
at the same time در ان واحد
at the same time ضمنا"
It's time وقتش رسیده که
at a specified time در وقت معین یا معلوم
against time رکوردگیری
There is still time before I go. هنوز وقت هست تا اینکه من راه بیفتم.
from time to time <idiom> گاهگاهی
time out معتبر نبودن پس از یک دوره زمانی
time out مهلت
time out تایم
time in ادامه بازی پس از توقف
behind time دیر
behind time بی موقع
at another time در زمان دیگری
against time تایم گیری
out of time بیموقع
out of time بیگاه
out of time بیجا
There is yet time. هنوز وقت هست.
at this time <adv.> درحال حاضر [عجالتا] [اکنون ] [فعلا]
take your time عجله نکن
what is the time? چه ساعتی است
time will tell در آینده معلوم می شود
time is up وقت گذشت
time out ایست
keep time <idiom> زمان صحیح رانشان دادن
in time بجا
what time is it? چه ساعتی است
what is the time? وقت چیست
all-time همیشگی
all-time بیسابقه
all-time بالا یا پایینترین حد
from time to time هرچندوقت یکبار
from time to time گاه گاهی
one-time پیشین
from this time forth ازاین ببعد
from this time forth زین سپس
from this time forth ازاین پس
for the time being عجالت
to d. a way one's time وقت خودرا به خواب و خیال گذراندن
up time زمان بین وقتی که وسیله کار میکند و خطا ندارد.
i time time Instruction
in time بموقع
in the time to come اینده
in the time to come در
in the mean time ضمنا
in no time خیلی زود
it is time i was going وقت رفتن من رسیده است
just in time درست بموقع
just in time روشی درتدارک مواد که در ان کالاهای مورد نظر درست در زمان نیاز دریافت میشود
two time دو حرکت ساده
to know the time of d اگاه بودن
to know the time of d هوشیاربودن
to keep time موزون خواندن یارقصیدن یاساز زدن یاراه رفتن وفاصله ضربی نگاه داشتن
one-time قبلی
one-time سابق
f. time روزهای تعطیل دادگاه
down time زمان تلفن شده
down time مدت از کار افتادگی
mean time زمان متوسط
Our time is up . وقت تمام است
mean time ساعت متوسط
One by one . One at a time . یک یک ( یکی یکی )
Once upon a time . یکی بود یکی نبود ( د رآغاز داستان )
about time <idiom> زودتراز اینها
all the time <idiom> به طور مکرر
do time <idiom> مدتی درزندان بودن
for the time being <idiom> برای مدتی
have a time <idiom> به مشکل بر خوردن
down time وقفه
down time زمان بیکاری
down time زمان توقف
four-four time چهارهچهارم
three-four time نت
two-two time نتدودوم
even time دویدن 001 یارد معادل 5/19متر در01 ثانیه
many a time چندین بار
since that time. thereafter. ازآن زمان به بعد (ازاین پس )
many a time بارها
What time is it?What time do you have? ساعت چند است
At the same time . درعین حال
down time مرگ
down time زمان تلف
have a time <idiom> زمان خوبی داشتن
time out وقفه فاصله
time وقت معین کردن
time تایم
time مدروز
time فرصت
time فرصت موقع
time دفعه وقت چیزی رامعین کردن
time به موقع انجام دادن وقت نگاهداشتن
time تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
time [s] <adv.> دفعه
time متقارن ساختن
time مرورزمان را ثبت کردن
time زمانی موقعی
time and again چندین بار
there is a time for everything دارد
there is a time for everything هرکاری وقتی
time ساعتی
time وقت قرار دادن برای
time TIفرمان E
she is near her time وقت زاییدنش نزدیک است
time تا نتیجه در صفحه فاهر شود.2-سرعتی که سیستم به درخواستی پاسخ میدهد
time اندازه گیری زمان یک عملیات
time زمانی که به صورت ساعت , دقیقه , ثانیه و... بیان شود
time زمانی که جمع کننده عمل جمع را انجام میدهد
time زمان بین شروع و خاتمه عمل معمولاگ بین آدرس دهی محلی ازحافظه و دریافت داده
time آزمایشی که خرابی کابل را با ارسال سیگنال روی کابل و اندازه گیری زمان برگشتن آن می سنجند
time زمانی که طول می کشد تا دیسک چرخان پس از قط ع برق می ایستد
time انتخاب صحیح فرکانس ساعت سیستم برای امکان رودن به رسانههای کندتر و..
time ایجاد پشتیبان خودکار پس از یک مدت زمانی یا در یک زمان مشخص در هر روز
time 1-مدت زمان بین وقتی که کاربر عملی را آغاز میکند
time روش ترکیب چندین سیگنال به یک سیگنال ترکیبی سریع , هر سیگنال ورودی الگوبرداری میشود و نتیجه ارسال میشود , گیرنده سیگنال را مجدداگ می سازد
time 1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
specified time وقت معین
time سیگنال ساعت که تمام قط عات سیستم را همان میکند
time مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
time زمانی که پیام ها باید پیش از پردازش یا ارسال صبر کنند
time سیگنالهایی که به درستی ارسال داده را همان می کنند
some time or other یک روزی
some time or other یک وقتی
some time مدتی
some time یک وقتی
time ثیر قرار میدهد
time مدت
at any time <adv.> همیشه
time ایام
What have you been up to this time? حالا دیگر چه کار کردی ؟ [کاری خطا یا فضولی]
time زمانه
time هنگام
time [s] <adv.> بار
time فرصت مجال
time گاه
time and again بکرات
time زمان
time وقت
any time <adv.> درهمه اوقات
at any time <adv.> درهمه اوقات
time خیر زمانی مشخصی ایجاد کند
any time <adv.> همیشه
time روزگار
time out ساعت غیبت کارگر
any time <adv.> هر بار
for the first [last] time برای اولین [آخرین] بار
time عهد
at any time <adv.> هر بار
time preference ارجحیت زمانی
time priority اولویت زمانی
time schedule برنامه زمانی
to sleep away one's time بخواب گذراندن
time preference رجحان زمانی
time score نمره زمانی
to watch one's time منتظرموقع مناسب شدن گوش بزنگ بودن
time sense حس زمانی
time series سریهای زمانی
time server ابن الوقت
time sheet ورقه ثبت ساعات کار
time server بوجارلنجان
slack time زمان سکون
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com