English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
Master of Arts صاحب درجهای از دانشگاه که اصولا` میتواند در دانشگاه اموزگاری کند
Other Matches
arts هنر
arts صنعت
arts فن
arts استعداد استادی
arts نیرنگ
graphic arts هنرهای زیبا
liberal arts علوم سبعه
minor arts هنرهای فرعی
liberal arts علوم انسانی
imitative arts هنرهای تقلیدی
graphic arts هنر خط نویسی و طراحی
graphic arts هنر طراحی ودکوراسیون
beaux arts هنرهای زیبا
beaux arts هنرهای مستظرفه
visual arts هنرهای دیدنی
visual arts هنرهای بصری
martial arts ورزشهای رزمی
plastic arts صنایع پلاستیکی یا قالبی
representative arts فنون نمایشی
performing arts هنرهای نمایشی
arts and crafts هنرهای تجسمی و دستی
Masters of Arts صاحب درجهای از دانشگاه که اصولا` میتواند در دانشگاه اموزگاری کند
Bachelor of Arts لیسانس هنر
fine arts هنرهای زیبا
Ecole des Beaux-Arts هنرهای مستظرفه
master مجموعه دادههای مرجع لازم برای یک برنامه کاربردی که متناوبا بهنگام میشود
master رسانه مغناطیسی که حاوی تمام برنامههای مورد نیاز یک برنامه کاربردی است
master سیستمی که هر پردازنده آن اصلی و مخصوص یک کار است
master نوار مغناطیسی که حاوی تمام توابع حیاتی سیستم عامل است
master آموزش و فهمیدن یک زبان یا فرآیند
master و وقتی کامپیوتر روشن میشود بار میشود.
master ترمینالی در شبکه که نسبت به سایرین تقدم دارد و توسط مدیر سیستم برای تنظیم سیستم یا انجام دستورات مقدم به کار می رود
master مهمترین شخص یا وسیله در سیستم . به روزترین و درست ترین فایل
master ارباب صاحب
master ماهر شدن
to be a master of دارا بودن
master چیره دست شدن
master off استاد شمشیربازی
master of سرپرست گروه شکار روباه
to be a master of در اختیار خودداشتن
old master هر یک از نقاشان بزرگ اروپایی قبل از قرن هیجده
old master نقاشی هر یک از این هنرمندان
the master در
master's فوقلیسانسه-دارایمدرکMAیاMSc
the master خداوند
master داده مرجع که در فایل اصلی ذخیره شده است
master سیستم با کامپیوتر کنترل اصلی و یک فرعی که از اصلی دستور می گیرد
master پیر
master کاپیتان کشتی
master رئیس
master رام کردن
master کسب مهارت کردن
master ماهر شدن در چیزی
master کارفرما
master مدیر مرشد
master تسلط یافتن بر
master ارباب استاد
master دانشور
master چیره دست
master تسلط یافتن
master اصلی
master خوب یادگرفتن
master نرم افزاری که عملیات سیستم را کنترل میکند
master قطعه کار اصلی
master جامع
master مدل اصلی
master مخدوم
master استاد شطرنج
master 1-دیسکی که حاوی تمام فایلهای یک کار است . 2-دیکی که حاوی کد سیستم عامل کامپیوتر است که پیش از عملیات سیستم باید باز شود
master اولین کارت پانج در بسته که حاوی اطلاعاتی درباره بقیه کارتهاست
master ماهرشدن
master استادشدن
master سیگنال زمانی که تمام قط عات سیستم با آن سنکرون می شوند
master کامپیوتر در سیستم چند پردازنده که سایر پردازنده ها و کارهای اختصاص داده شده را کنترل میکند
master صاحب
master station پست اصلی مخابرات
master stroke استادی
master stroke شاهکار
master tape شاه نوار
master tournament مسابقه ازاد سالانه گلف بین قهرمانان دعوت شده
master workman سر کارگر
master workman استاد کار
master stroke هنر نمایی
master's certificate گواهینامه فرماندهی
master workman سرکارگر
master station شاه ایستگاه
master of the horse کسیکه گماشته بر امورخانواده سلطنتی است میراخور
master of the time صاحب الزمان
master physician سر پزشک
master pick پایین ترین دندانه تیغه اسکیت
master tooth پایین ترین دندانه تیغه اسکیت
master plot نقشه راهنمای اصلی عکس برداری هوایی
master program شاه برنامه
master race نژاد برتر
master rod شاتون اصلی
master routine شاه روال
master sergeant استوار ارشد نیروی زمینی
master sergeant سرگروهبان
master service انشعاب اصلی
master slave ارباب و برده
master slice شاه قاچ
master mode حالت راهبر
wagon master رئیس قطار
master key قاعده کلی شاه کلید
master cord ریسماناصلی
master key کلید چندین قفل
Master of Science فوقلیسانسMSc-
question-master فردپرسشگردریکمسابقهیاامتحان
To be a master of ones craft. درفن خود استاد بودن
They all acknowledge him master . همه او را به استادی قبول دارند
master agreement توافق اولیه
master agreement چهارچوب توافق [حقوق]
master of ceremonies متصدی تفریحات یا معرف نطاق جلسه
master of ceremonies رئیس تشریفات
master keys کلید چندین قفل
master keys قاعده کلی شاه کلید
whore master جنده باز
mint master رئیس ضرابخانه
missile master دستگاه توزیع اتش کامپیوتری پدافند هوایی
pilot master سر راهنما
property master متصدی اثاثیهای که در روی صفحه نمایش بکار میرود
ring master رئیس سیرک
sailing master افسری که موافب راندن کرجیهای تفرجی است
scout master در پیشاهنگی :سر رسد
ship's master کاپیتان کشتی تجاری
ship's master افسرارشد کشتی
singing master اموزگار سرایش
taxing master مامور وصول مالیات هزینه دادرسی
master builder بنای مقاطعه کار
truck master مامور یا سرپرست چندکامیون
wagon master مسئول واگن
master station ایستگاه اصلی
master mode وضعیت اصلی
master plan نقشه کلیات
french master اموزگار
french master فرانسه
globe master نوعی هواپیمای باری سنگین چهار موتوره
harbor master رئیس بندر
harbor master مامور تنظیم حمل ونقل وامور بندرگاه
harbour master رئیس بندر
harbour master متصدی بندر
harbour master مسئول بندر متصدی لنگرگاه
he is a past master in او در استاد یا کهنه کار است
head master رئیس
head master مدیر مدرسه
head master مدیر اموزشگاه
international master استاد بین المللی شطرنج
harbor master راهنمای بندر
iron master اهن ساز
iron master رئیس کارخانه اهن سازی یا اهن ریزی
language master اموزگار زبان
drop master سرپرست پرش
drop master مدیر پرش
master plan نقشه مجموعه
master plans نقشه کلیات
master plans نقشه مجموعه
past master استاد پیشین
past master استاد قدیمی
master switch کلید اصلی
master switches کلید اصلی
station master رئیس ایستگاه
beach master افسر لجستیک در عملیات اب خاکی رئیس اسکله
beach master رئیس بارانداز
candidate master نامزد استادی شطرنج
cargo master هواپیمای کارگوماستر
cargo master نوعی هواپیمای باری
chess master استاد شطرنج
master of the court مدیر دفتر دادگاه
dock master راهنمای حوض
drill master مشق دهنده
language master زبان اموز
master mind فکر بزرگ
master console پیشخوان اصلی
master in lunacy مامور رسیدگی به دیوانگی ها
master data شاه داده
master data شاه دادهها
master data دادههای اصلی
master document مدرک اصلی
master file شاه پرونده
master file فایل اصلی پرونده اصلی
master mind عقل کل
master mariner ناخدای کشتی بازرگانی
master menu لیست مبنای جیره غذایی اصلی
master menu برنامه غذایی اصلی یکان
master compass قطبنمای الکتریکی اصلی قطبنمای اصلی
master carpenter سرنجار
master clear کلیدی روی بعضی ازکنسولهای کامپیوتری که ثباتهای عملیاتی را پاک کردن و انها را برای حالت جدید عملیات اماده میکند
master clock شاه زمان سنج
master builder معمارباشی
master carpenter سردرودگر
master builder معمار
master clock زمان سنج اصلی
master at arms درجه دار انتظامات ناو درجه دار ارشد ناو
Jack of all trades , master of none . همه کاره وهیچ کاره
Jack of all trades and master of none.. <proverb> همه کاره هیچ کاره است .
He is a jack of all trades, but master of none. <idiom> او مرد همه کاره است و هیچ کاره.
master boot record رکورد راه اندازی اصلی
master file maintenance تغییردادن یا اصلاح فایلهای اصلی
master control program برنامه کنترل اصلی
master control program شاه برنامه کنترل
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com