Dictiornary-Farsi | Mother Nature | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 154 (9 milliseconds)

English	Persian
Mother Nature	طبیعت
Mother Nature	طبیعت مهربان


Other Matches

mother	مادر
mother	ام
mother	مام
mother	سرچشمه اصل
mother	مادری کردن
mother-to-be	زنحامله
mother	پروردن
After all, she is your mother.	هرچه باشد بالاخره مادرت است.
mother	مادر ننه
mother	والده
mother in law	مادر زن
mother in law	مادر شوهر نامادری
mother in low	مادر شوهر
mother in low	مادر زن
mother liquor	مادر اب
mother hubbard	لباس گشاد زنانه
mother craft	بچه پروری
mother ship	ship parent
grand mother	مادر بزرگ
grand mother	جده
he was his mother's pride	مایه سرافرازی یاافتخارمادرش بود
mother board	برد مدار چاپی اصلی
mother board	بردمادر
mother board	برد اصلی
mother board	تخته اصلی
mother complex	عقده مادری
mother craft	مادری
foster mother	مادر رضاعی
Mother's Day	روز مادر
mother's mark	خال
step mother	نامادری
the mother whom i sucked	مادری که بمن شیرداد
Mother Superior	رئیس بنیاد مذهبی
Mother Superiors	رئیس بنیاد مذهبی
surrogate mother	نامادری
She sat beside ( next to ) her mother .	کنار مادرش نشست
She is shorter than her mother .	از مادرش کوتاه تر است
mother wit	ادراک
mother wit	شعور
mother wit	هوش
mother land	میهن
mother land	وطن
mother land	سرزمین مادری
mother liquer	باز مادر
mother liquid	مادر اب
mother of thyme	سیسنبر
mother substitute	جانشین مادر
mother surrogate	جانشین مادر
Want is the mother of industry. <proverb>	خواستن ,مادر صنعت و سازندگى است .
mother-in-law	مادر زن
mother-in-law	میله شماره 7 بولینگ
mother countries	کشور اصلی
mother countries	میهن
mother country	کشور اصلی
mother country	میهن
mother tongue	زبان مادری
mother tongues	زبان مادری
mother-in-law	مادر شوهر
mother-of-pearl	صدف مروارید
mother of pearl	صدف مروارید
Queen Mother	ملکهای که دارای فرزندباشد مادرپادشاه که بیوه باشد
mother figures	مادر- نماد
mother figure	مادر- نماد
against nature	معجز نشان
against nature	غیر اخلاقی غیر طبیعی
against nature	مخالف طبیعت
nature	فطرت
nature	طبع
second nature	طبیعت ثانوی
nature	نوع
nature	طبیعت سرشت
nature	خمیره
in nature	همه جا دارای وجود خارجی یا طبیعی
in the course of nature	بطریق عادی
nature	ذات
nature	گوهر
nature	طبیعت
by nature	طبعا"
nature	ماهیت خوی
by nature	بالطبیعه
nature	ماهیت
by nature	طبیعتا
nature	افرینش
nature	گونه
nature	نوع خاصیت
nature	سرشت
My mother togue is Persian.	زبان مادری من فارسی است
What wI'll happen if your mother finds out.	اگر مادرت بفهمد چه می شود؟
mother cary's chicken	مرغ طوفان
mother goose stakes	مسابقه کره مادیانهای سه ساله
relieve nature	سر قدم رفتن
to relieve nature	ادرار کردن
to relieve nature	سر قدم رفتن
It is in the nature of things.	این موضوع ذاتا اینطور است.
human nature	ماهیت آدم
they are cured by nature	طبیعت انها را درمان میکند
nature [of things]	سرشت [ماهیت] [خوی] [ذات] [طبیعت]
attack on nature	آسیبمحیطزیست
call of nature <idiom>	احتیاج به دستشویی داشتند
the nature of the case	ماهیت دعوا یا موضوع خوش خویی
human nature	فطرت
nature trail	مسیرعلامتگذاریشده
relieve nature	ادرار کردن
original nature	طبع اغازین
nature reserve	اندوختگاه نیادی
to ease nature	سر قدم رفتن
he has a good nature	خوش حالت است
he has a good nature	خوش طبع است
he has a good nature	خوشخو است
guardian by nature	پدر
four forces of nature	چهار نیروی بنیادی طبیعت
contrary to nature	بطور معجزه
guardian by nature	قیم طبیعی
contrary to nature	بر خلاف طبیعت
good nature	خوش خلقی
freaks of nature	غرائب طبیعت
good nature	خوش خویی
hu man nature	طبیعت انسانی
i a the beauties of nature	من از زیبائیهای طبیعت حظ کردم
nature reserve	اندوختگاه طبیعی
nature of the operation	ماهیت عملیات
dame nature	مادرطبیعت
debt of nature	مرگ
inanimate nature	جهان جمادات
debt of nature	اجل
gift of nature	هدیه طبیعت
human nature	طبیعت انسان
diseases of this nature	اینگونه ناخوشی ها
ease nature	سر قدم رفتن
immovable by nature	مال غیر منقول ذاتی
gift of nature	نعمت طبیعت
A nany who has more sympathy than the real mother. <adj.>	داءیه دلسوز تر از مادر
Mother-daughter boteh design	طرح بته جقه مادر و بچه [این طرح در فرش های قشقایی، خمسه و بعضی دیگر از طرح ها به چشم می خورد و شامل یک بته جقه بزرگ و یک بته کوچک در دل یکدیگر است.]
Mother left me 500 tomans .	مادرم برایم 500 تومان گذاشت
Dont neglect writing to your mother .	ازنوشتن نامه بمادرت غافل نشو
The child [kid,baby] has taken after her mother.	بچه به مادرش رفته.
to answer the call of nature <idiom>	به توالت رفتن [اصطلاح روزمره]
nature nurture controversy	مجادله سرشت- پرورش
His speech was in the nature of an apology.	ماهیت سخنرانی او [مرد] عذرخواهی بود.
strict nature reserve	اندوختگاه طبیعی بازداشته
it occurs in nature as a gas	در طبیعت بشکل گاز یافت میشود
goods of perishable nature	اموال سریع الفساد
all nature looked green	همه جا سبز بود
His request was in the nature of a command.	خواهش اوحالت حکم ودستور را داشت
all nature looked green	طبیعت سراسر سبز بود
sexual intercourse of doubful nature	وطی به شبهه
sexual intercourse of doubful nature	نزدیکی به شبهه
His action is in the nature of sour grapes.	اززور پسی اینکار رامی کند
The color harmony in nature is very interesting.	هماهنگی رنگها درطبیعت بسیار جالب است
His sculptures blend into nature as if they belonged there.	مجسمه های او به طبیعت طوری آمیخته میشوند انگاری که آنها به آنجا تعلق دارند.
In the nature of things, young people often rebel against their parents.	طبعا جوانان اغلب با پدر و مادر خود سرکشی می کنند. .
She speaks French as if it were her mother tongue . She speaks Frinch like a native .	فرانسه را آنقدر قشنگ صحبت می کند گویی زبان مادریش است