Dictiornary-Farsi | Mother Superior | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 105 (6 milliseconds)

English	Persian
Mother Superior	رئیس بنیاد مذهبی


Other Matches

superior	بالاتر
superior	مافوق
superior	ارشد برتر
superior	ممتاز
superior	برتر
superior	فرادست
superior	رئیس
superior	مافوق بالارتبه
superior	عالی
superior	بالادست
superior	بالایی
superior conjunction	مقارنه خارجی
superior colliculus	برجستگی زبرین
respondeat superior	مسئوولیت را از امر بخواهید
superior conjunction	مقارنه علوی
superior court	دادگاه عالی
superior umbilicus	فرورفتگیپیشین
superior cymbal	سنجبالاتر
superior planets	سیارههای علوی سیارههای فراگرد
superior planets	سیارههای خارجی
superior planets	سیارات برین
superior order	دستور مافوق
superior court	دادگاه تمیز
superior order	امر مافوق
superior number	عدد بزرگتر
superior nasal concha	حفرهپیشینبینی
superior mesenteric vein	سیاهرگمافوققسمتپایین
superior mesenteric artery	سرخرگمافوققسمتپایین
superior dental arch	قوسپیشیندندان
superior vena cava	رگاصلیبهقلب
mother-to-be	زنحامله
After all, she is your mother.	هرچه باشد بالاخره مادرت است.
mother	مادر
mother	پروردن
mother	والده
mother	مادر ننه
mother	مادری کردن
mother	مام
mother	سرچشمه اصل
mother	ام
Want is the mother of industry. <proverb>	خواستن ,مادر صنعت و سازندگى است .
mother substitute	جانشین مادر
mother countries	کشور اصلی
mother countries	میهن
mother country	کشور اصلی
mother country	میهن
mother figure	مادر- نماد
mother tongue	زبان مادری
step mother	نامادری
the mother whom i sucked	مادری که بمن شیرداد
Mother Nature	طبیعت
Mother Nature	طبیعت مهربان
She is shorter than her mother .	از مادرش کوتاه تر است
She sat beside ( next to ) her mother .	کنار مادرش نشست
mother figures	مادر- نماد
surrogate mother	نامادری
Queen Mother	ملکهای که دارای فرزندباشد مادرپادشاه که بیوه باشد
mother in low	مادر شوهر
mother of pearl	صدف مروارید
mother-of-pearl	صدف مروارید
mother-in-law	مادر شوهر
mother-in-law	مادر زن
mother-in-law	میله شماره 7 بولینگ
Mother's Day	روز مادر
Mother Superiors	رئیس بنیاد مذهبی
mother's mark	خال
mother wit	ادراک
mother craft	بچه پروری
mother craft	مادری
mother complex	عقده مادری
mother board	تخته اصلی
mother board	برد اصلی
mother board	بردمادر
mother board	برد مدار چاپی اصلی
he was his mother's pride	مایه سرافرازی یاافتخارمادرش بود
grand mother	جده
grand mother	مادر بزرگ
foster mother	مادر رضاعی
mother hubbard	لباس گشاد زنانه
mother in law	مادر زن
mother in law	مادر شوهر نامادری
mother wit	شعور
mother wit	هوش
mother surrogate	جانشین مادر
mother ship	ship parent
mother of thyme	سیسنبر
mother liquor	مادر اب
mother liquid	مادر اب
mother liquer	باز مادر
mother land	سرزمین مادری
mother tongues	زبان مادری
mother in low	مادر زن
mother land	میهن
mother land	وطن
My mother togue is Persian.	زبان مادری من فارسی است
mother cary's chicken	مرغ طوفان
mother goose stakes	مسابقه کره مادیانهای سه ساله
What wI'll happen if your mother finds out.	اگر مادرت بفهمد چه می شود؟
The child [kid,baby] has taken after her mother.	بچه به مادرش رفته.
Mother-daughter boteh design	طرح بته جقه مادر و بچه [این طرح در فرش های قشقایی، خمسه و بعضی دیگر از طرح ها به چشم می خورد و شامل یک بته جقه بزرگ و یک بته کوچک در دل یکدیگر است.]
Mother left me 500 tomans .	مادرم برایم 500 تومان گذاشت
Dont neglect writing to your mother .	ازنوشتن نامه بمادرت غافل نشو
A nany who has more sympathy than the real mother. <adj.>	داءیه دلسوز تر از مادر
She speaks French as if it were her mother tongue . She speaks Frinch like a native .	فرانسه را آنقدر قشنگ صحبت می کند گویی زبان مادریش است