Dictiornary-Farsi | My jaw dropped to the floor! | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 142 (7 milliseconds)

English	Persian
My jaw dropped to the floor! <idiom>	از تعجب داشتم شاخ در می آوردم! [اصطلاح روزمره]


Other Matches

floor to floor time	زمان اصلی
dropped	بار
dropped	چکه سقوط
dropped	نشست افت کردن دریچه قلک تلفن
dropped	یک تکه کثیفی که روی سطح دیسک یا نوراقراردارد و اجازه ضبط داده در آن محل نمیدهد
dropped	دستور برنامه ازکاربر یا خطایی که با عث توقف برنامه بدون اجازه ترسیم میشود
dropped	خطای نوار یا دیسکی که باید برای داده ذخیره شده مناسب به درستی مغناطیسی شود
dropped	محل یک ترمینال راه دور درشبکه فاصله میان بالا وپایین یک ورق از لوازم التحریر کامپیوتری
dropped	افت سقوط
I dropped in to say hello.	آمدم اینجا یک سلامی بکنم
dropped	پشت سر گذاشتن حریف دو
dropped	جاگذاشتن حریف
dropped	ژیگ
dropped	قطره
dropped	چکه
dropped	نقل
dropped	اب نبات
dropped	از قلم انداختن
dropped	افتادن چکیدن
dropped	رهاکردن
dropped	انداختن قطع مراوده
dropped	افت
dropped	سقوط
dropped	قطره سقوط کردن کم کنید
dropped	گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropped	کم کردن
dropped	فرود
dropped goal	رد کردن توپ از فراز دروازه با ضربه پا
At last the penny dropped! <idiom>	آخرش متوجه شد که موضوع چه است! [اصطلاح]
dropped egg	تخم مرغ اب پز
At last the penny dropped! <idiom>	آخرش دوزاریش افتاد! [اصطلاح]
. She dropped her demands (claim).	دست از تقاضاهای خود برداشت
The US government agencies dropped the ball in preventing the attack.	سازمان های دولتی ایالات متحده در جلوگیری از حمله ناکام شدند .
floor	کف اطاق
to take the floor	سخن گفتن
to take the floor	حرف زدن صحبت کردن
on the floor	روی زمین
floor	کف زمین
first floor	طبقه اول
floor	بزمین زدن شکست دادن
floor	کف سازی کردن
floor	اشکوب
floor	طبقه
floor	کف
floor	محدوده زمین
floor	بستر
floor	کف اطاق
floor	کف زمین
floor	ناک دان
floor shows	برنامه
floor brush	برسکیف
stone floor	سطح سنگفرش شده روسازی سنگفرش
operating floor	عملیاتزمین
floor drain	آبگذرکف
solid floor	کف زیر بر
suspended floor	کف ازاد
threshing floor	زمین خرمن کوبی
floor shows	نمایش روی صحن
floor show	برنامه
floor show	نمایش روی صحن
upper floor	بالاخانه
upper floor	اشکوب بالایی
floor joist	تیرآهنکف
mezzanine floor	کفنیمطبقه
ground floor	اشکوب همکف زمین
ground floor	طبقه همکف زمین
in-floor heating	سیستم گرمایش از کف زمین
floor standard	لامپ پایه دار
floor-slab	کف تخت
false floor	کف کاذب
double floor	دو کفی
walk the floor <idiom>	بیقرار بودن
ground floor <idiom>
get in on the ground floor <idiom>	ازابتدا شروع کردن
To floor an adversary.	پشت حریف را بخاک رساندن [بر اوپیروز شدن]
shop floor	کارگرانکارخانهدرمقایسهبامدیران
factory floor	بخشکارگریکارخانه
dance floor	محلمخصوصرقصدر رستوران
studio floor	زمیناستدیو
ground floor	طبقه همکف ساختمان
seamless floor	کف بی درز
floor cloth	قسمی مشمع فرشی
floor space	فضای اشکوب
floor slab	کف تخت
floor plan	نقشه اشکوب
floor level	کف
floor length	اندازه کف
floor length	هم کف
floor leaders	رهبران کنگره امریکا
concrete floor	طاق بتنی
floor leader	رهبر فراکسیونهای مجلس
floor lamp	چراغ پایه دار
floor lamp	اباژور زمینی
floor jack	اهرم فرعی
floor insulator	عایق کف
floor hockey	هاکی روی یخ کودکان بدون اسکیت
floor gully	کف خواب
floor covering	کف پوش
floor space	سطح بنا
floor standard	چراغ پایه دار
lower floor	طبقه تحتانی
floor exercise	حرکات زمینی ژیمناستیک
lower floor	اشکوب زیرین
brick floor	اجرفروش
floor board	تخته کف
joisted floor	کف تیرکدار
ocean floor	بستر اقیانوس
parquet floor	فرش چوبی
floor walker	راهنمای مغازه
floor varnish	لاک کف
floor tile	اجر کف
floor slab	تاوه کف
price floor	حداقل قیمت
floor length	رسیده بکف
floor lamps [American]	چراغ های پایه دار
ground [British] [floor]	کف زمین
floor lamp [American]	چراغ پایه دار
floor heating (system)	سیستم گرمایش از کف زمین
floor lamps [American]	آباژورهای زمینی
floor lamp [American]	آباژور زمینی
ground [British] [floor]	کف اطاق
finished floor level	رقوم کف تمام شده
flat slab floor	سقف قارچی
put the ball on the floor	رد کردن توپ از حریف
to floor a room with boards	اطاق راباتخته فرش کردن
mastic asphalt floor	کف اسفالت قیری
trimmed opening in a floor	قیف زغالرو
hollow concrete floor	سقف تو خالی بتنی
carpet and floor brush	جارویکفوفرش
deep-sea floor	سطحعمیقدریا
floor space occupied	فضای مورد نیاز
trimmed opening in a floor	قیف اشغالرو
put the ball on the floor	به زمین انداختن توپ کریکت بجای بل گرفتن
total gross floor area	سطح بنا با گسترده ساختمان
compound leverage floor jack	اهرم بالابر قیچی شکل
acid proof floor tile	موزاییک ضد اسید
cellular metal floor raceway	سیم روی کف مشبک اطاق
floor-level electric convector	گرمادهالکتریکیسطحزمین
The elevator has jammed on the tenth floor.	آسانسور درطبقه دهم گیر کرده
compound leverage floor jack	اهرم بالابر ترکیبی
Our building (high-rise) is a 20-storey ,but my apartment is on the third floor.	ساختمان ما 20 طبقه است ولی آپارتمان در طبقه سوم است