Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
Never spend money before you have earned it.
هرگز قبل از پول درآوردن، پول خرج نکنید.
Other Matches
hardly earned money
پول سخت بدست امده
You will need to spend some money on it.
تو باید برایش پول خرج بکنی.
spend money like water
<idiom>
مثل ریگ پول خرج کردن
To spend money like water .
مثل ریگ خرج کردن
earned
شبکه پژوهشی اکادمیک
earned
دخل کردن
earned
بدست اوردن
well-earned
آنچهبهشایستگیبهفردیتعلقگرفتهباشد
earned
کسب معاش کردن
earned
تحصیل کردن
earned
درامد داشتن
earned run
کسب امتیاز پیش از سوزاندن سومین نفر
earned rate
نرخ تصاعدی نزولی
earned income
درامدکسب شده
earned income
درامد تحصیل شده
earned income
درامدحاصله از کار
spend
صرف شدن
spend
خرج کردن
spend
تحلیل رفتن قوا تمام شدن
spend
پرداخت کردن خرج کردن
spend
مصرف کردن
spend
صرف کردن
How much did you spend?
تو چقدر خرج کردی؟
earned run average
میانگین امتیاز کسب شده
spend like water
مثل ریگ خرج کردن
mis spend
تلف کردن
mis spend
اتلاف
marginal propensity to spend
میل نهائی به مخارج
marginal propensity to spend
میل نهائی به خرج
To spend recklessly ( prodigally ) .
گشاد بازی کردن ( ولخرجی )
Spare when you are young, and spend when you are old.
<proverb>
در جوانى پس انداز کن تا در پیرى خرج کنى (براى دگر روز چیزى بنه).
Money for jam . Money for old rope .
پول یا مفتی
Protection money. Racket money.
باج سبیل
money begets money
<idiom>
پول پول می آورد
A penny saved is a penny earned..
<proverb>
یک شاهى پس اندار یک شاهى در آمد است .
After all that money is of no use.
تازه آن پول هم بدردت نمی خورد.
near with one's money
خسیس
take in (money)
<idiom>
رسیدن
we are want of money
ما نیازمند پول هستیم به پول احتیاج داریم
near money
شبه پول
even money
مبلغ مساوی در شرط بندی
value of money
ارزش پول
be in the money
<idiom>
پول پارو کردن
i have no money about me
با خود هیچ پولی ندارم
money
پول
money on d.
وجه امانعی
He is in the money.
پول پارومی کند ( خیلی ثروتمند است )
money
اسکناس
he is f. of money
پول فراوان دارد
his money is more than can
ازانست که بتوان شمرد
his money is more than can
پولیش بیش
value for money
ارزش پول
value for money
قدرت خرید پول
be in the money
<idiom>
در پول غلت خوردن
money
جایزه نقدی
money on d.
پول سپرده
f. money
پول فراوان
money
مسکوک ثروت
money
سکه
ready money
پول موجود
smart money
پاداش زیان
smart money
خسارت
smart money
غرامت پولی که دولت بسربازان وملوانان زخمی ومصدوم میدهد
smart money
مطلع
prize money
پولی که از فروش غنیمت دریایی بدست می اید
possession money
حق الحفظ دستمزدی که در برای اجرای حکم تملیک یا صیانت ملک تملیک شده از طریق اجرای حکم به مامور اجراداده میشود
requistion for money
پول
scant of money
بی پول
ready money
پول فراهم شده
ready money
پول نقد
role of money
نقش پول
requistion for money
درخواست
raise money
جمع اوری کردن پول
quantity of money
مقدار پول
purchase money
قیمت جنس
promotion money
دستمزدی که به موسسین شرکت برای خدماتشان پرداخت میشود
salvage money
جایزه نجات کشتی یا محموله
raise money
فراهم کردن پول
retention money
پول گرویی
retention money
مقدار پولی که کارفرما جهت حسن انجام کار پیمانکار نگه میدارد واین مقدار درصدی ازکل قرارداد است که حسن انجام کار نامیده میشود
scant of money
کم پول
short of money
کم پول
money maker
پول گرد کردن
money pot
دخل
money spinner
کارتنه کوچک که انرا نشانه خوشبختی و وسیله پیدا شدن پول میدانند
money stock
حجم پول در گردش
money stock
عرضه پول
money on deposit
وجه امانی
money supply
عرضه پول
money wage
مزد پولی
money worth
برابر پول
money worth
بهای پول
money pot
غلک
money player
ارائه کننده بهترین بازی درموقعیتهای دشوار
money making
پول گرد کن
money making
پول بهم زدن پول جمع کنی
money making
پول بهم زنی
money matters
امور پولی
money multiplier
ضریب بهم فزاینده پول
money of account
پول محاسباتی
money off offer
فروش با تخفیف
managed money
پول اداره شده
money on deposit
پول سپرده
money worth
پول بها
money worth
چیزی که بپول بیزرد
mortgage money
پول رهنی
passage money
خوراک
passage money
غذا
passage money
راه
passage money
تاکردن
passage money
معاش کردن
penury of money
کمیابی پول
penury of money
قحط پول
possession money
حق الاجرا
passage money
کرایه مسافر
passage money
کرایه
mortgage money
پول قرضی
purchase money
در CL ثمن
quasi money
شبه پول
neutrality of money
خنثی بودن پول
neutrality of money
بدون تاثیربودن پول
oceans of money
یک دنیا پول
odd money
یک اسکناس 01 ریالی
onother's money
پول دیگری
onother's money
پول شخصی دیگر
possession money
حق النسبی
save money
پس انداز کردن
money sink
<idiom>
گودال پول
[کیسه پول سوراخدار]
My money request to him
طلب من از او
[مرد]
I am running out of money .
پول من تمام شد.
[من دیگر پول ندارم.]
Changing money
تبدیل پول و ارز
Time is money.
<proverb>
وقت طلاست .
He is a money -bags.
<proverb>
مالامال از پول است .
money to burn
<idiom>
بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
appearance money
پولی که به افراد مشهور برای حضور در محافل پرداخت میشود
rake in the money
<idiom>
ایجاد تعجب
for love or money
<idiom>
به هر شکلی
Money is no object at all .
پول اصلا" مطرح نیست
We divided the money among ourselves .
پول را بین خودمان قسمت
Could you lend me some money ?
می توانی یک قدری به من پول قرض بدهی ؟
save money
به دقت خرج کردن
time is money
<idiom>
وقت طلاست
have money to burn
<idiom>
پول از پارو بالا رفتن
to be rolling in money
<idiom>
تو پول غلت زدن
[اصطلاح]
I'm not made of money!
<idiom>
من که پولدار نیستم!
[اصطلاح روزمره]
Money peters out.
پول کم کم تمام می شود.
borrowed money
پول قرض گرفته شده
to scrape up
[money]
چیزی را به مرور زمان کم کم جمع کردن
[پول]
money can't buy everything
<idiom>
پول خوشبختی نمی آورد
pin money
<idiom>
پول خرده خرجی
do not coin money
<idiom>
پول چاپ نکردن
[پول چاپ نمی کنم]
money for jam
<idiom>
پول بی دردسر
money for jam
<idiom>
پول باد آورده
put one's money on something
<idiom>
بر سر چیزی شرط بستن
money well spent
<idiom>
پولی که هدر نرفته
have money to burn
<idiom>
بی پروا خرج کردن
My only problem is money .
تنها گرفتاریم پول است ( محتاج آن هستم )
To put some money aside .
پولی را کنا رگذاشتن ( ذخیره ساختن )
To be wallowing in money .
غرق درپول بودن
token money
پول فرعی
to take eggs for money
کردن
to take eggs for money
را با دربرابر
to take eggs for money
خر مهره
to stink of money
خر پول بودن
to stake money on something
سرچیزی شرط بندی کردن پول روی چیزی گروگذاشتن
to have a run for one's money
از هزینه یا کوشش خود بهرهای بردن
to guzzle away one's money
پول خودرادرمیگساری ازدست دادن
to game away one's money
درقمارپول ازدست دادن
to change money
خردکردن یامبادله کردن پول
time money
وام مدت دار
tight money
سیاست پولی انقباضی
tight money
کنترل پولی
table money
فوق العادهای که بابت هزینه مهمان داری به افسران ارشد داده میشود
supply of money
عرضه پول
sound money
پول سالم
sound money
پول قوی
trust money
پول امانی
veil of money
حجاب پول
veil of money
نظریهای که براساس ان پول فقط بعنوان پوشش برای کالاها و خدمات بحساب می اید
To count the money .
پول شمردن
Count the money to see if it is right.
پو ؟ را بشما ؟ ببین درست است
Take your money out of your pocket.
پولت را از جیب دربیاور
He owes me some money.
از او پول می خواهم (طلب دارم )
He got the money from me by a trick.
با حقه وکلک پول را از من گرفت
pocket money .
پول تو جیبی ( مقرری روزانه ؟ هفتگه یا غیره )
He is saving his money.
پولهایش راجمع می کند
To touch someone for money.
کسی راتیغ زدن ( ازاو پول گرفتن )
I am pinched for money.
دست وبالم تنگ است (تحت فشار مالی )
To swindle money out of somebody.
با تقلب پول از کسی گرفتن ( درآوردن )
To be a money grubber.
پول پرست بودن
To raise money.
پول فراهم کردن
gate money
پولبلیطورودیه
danger money
مزدوحقالزحمهانجام کاریخطرناک
wildcat money
پول بدون پشتوانه
volume of money
حجم پول
velocity of money
سرعت پول
soft money
پول ضعیف
commodity money
پول جنسی
despatch money
پاداش جهت بارگیری یاتخلیه سریع
dispatch money
جایزه یا انعام بارگیری یاتخلیه سریع
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com