Dictiornary-Farsi | On condition that. Provided that. | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 129 (7 milliseconds)

English	Persian
On condition that. Provided that.	بشرط آنکه (بشرطی که )


Other Matches

provided he goes at once	بشرط اینکه بی درنگ برود مشروط بر اینکه فورا برود
provided	بشرط انکه
provided	درصورتیکه
provided	مشروط
except as otherwise provided	مگر اینکه به طور دیگر قید شده باشد
provided [that] <conj.>	تهیه شده
provided <adj.> <past-p.>	اختصاص داده شده
provided <adj.> <past-p.>	تعیین شده
provided <adj.> <past-p.>	تهیه شده
provided <adj.> <past-p.>	منظور شده
provided	اماده
provided	مشروط به انکه
provided scheme	برنامه تدارک شده
i provided for his safety	وسائل سلامت او را فراهم کردم
out of condition	معیوب
out of condition	خراب
on the condition that	به شرط انکه
it does not s. the condition	واجدان شرایط نیست
necessary condition	شرط لازم [ریاضی]
on that condition	به آن شرط
on one condition	به یک شرط
on no condition	به هیچ شرطی
condition	شرط [وضع] [پیشزمینه]
zero condition	حالت یک سلول مغناطیسی زمانی که صفر را نمایش میدهد
condition	مشروط کردن
condition	شرط مهم در قرارداد
condition	ثباتی که حاوی وضعیت CPU پس از اجرای آخرین دستور است
condition	اضافه کردن داده ارسالی پس از برخورد با مجموعه پارامترها
condition	وضعیتی که پس از اعمال چندین خطا روی داده انجام میشود
condition	1-وضعیت یک مدار یا وسیله یا ثبات 2-وسایل مورد نیاز برای وقوع یک عمل
condition	موقعیت
condition	چگونگی
condition	شرط مقید کردن
condition	حالت
condition	شرط نمودن شایسته کردن
condition	شرط
condition	وضع
condition	عارضه شرطی کردن
condition	وضعیت
readiness condition	وضعیت اماده باش
restart condition	شرط بازاغازی
space condition	شرط فاصله
space condition	حالت فاصله
readiness condition	وضعیت امادگی رزمی وضعیت امادگی یکان شرایط اماده باش یکان
race condition	حالت نامعینی که به هنگام عملکرد همزمان ددستورالعملهای دو کامپیوتربوجود می اید و امکان شناخت این مسئله که کدام یک از انها ابتدا تمام خواهند شدوجود ندارد
putting a condition	اشتراط
putting a condition	شرط گذاشتن
in a ruined condition	ویران
ammunition condition	وضعیت مهمات
embankment condition	حالت یا شرائط خاکریزی
option of condition	خیار شرط
pre condition	شرط لازم الاجرای قبلی
standard condition	شرایط متعارف فشار و دمای متعارف
air condition	دارای دستگاه تهویه کردن تهویه کردن
standard condition	شرایط استاندارد
sufficient condition	شرط کافی
to buy on condition	شرط خریدن
sufficient condition	شرط کافی [ریاضی]
prevailing condition	شرط غالب
tropical condition	شرایط گرمسیری
Coulomb's condition	قید کولن
There is only one condition attached to it .	فقط یک شرط دارد
wait condition	1-وضعیت غیرفعال پردازنده که منتظر ورودی از وسیله جانبی است . 2-دستور خالی برای کاهش سرعت پردازنده تا حافظه یا رسانه جانبی کندتر به آن برسد
unclear condition	شرط مجهول
to make it a condition	شرط کردن
to change ones condition	زن گرفتن شوهرکردن
to change ones condition	عروسی کردن
to chang one's condition	عروسی کردن
rug condition	[وضعیت ظاهری و ارزش واقعی فرش که به عوامل مختلفی از جمله اندازه، رنگ، عدم پارگی نخ هاخسارت ناشی از بیدزدگی، نداشتن ریشه تقلبی، ارتفاع پرز مناسب و غیره بستگی دارد.]
condition about description	شرط صفت
condition of readiness	شرایط امادگی
default condition	وضعیت قرار دادی
dynamic condition	شرایط و مقتضیات پویای اقتصادی تغییر شرایط اقتصادی ناشی از تحول سلیقه تقاضا کنندگان وهزینه و مخارج تولید ونسبت جمعیت
boundary condition	شرط کرانی
equilibrium condition	شرط تعادل
error condition	وضعیت خطا
error condition	شرط خطا
ignition condition	حالت احتراق
condition of readiness	وضعیت امادگی رزمی
condition of qualification	شرط صفت
condition book	کتابچه حاوی شرایط ومقررات اسبدوانی
condition code	کد وضعیت امادگی اقلام
condition code	کدوضعیت اماد
condition code	رمز وضعیت
condition of corollary	شرط نتیجه
condition of equilibrium	شرط تعادل
condition code	کد شرط
condition of non performance	شرط فعل نفیا"
condition of performance	شرط فعل اثباتا"
in good condition	بی عیب خوب
line condition	وضع خط
mark condition	وضعیت نشان
line condition	حالت خط
mark condition	شرط علامت
lay down the condition	شرط کردن چیزی
interesting condition	حاملگی
interesting condition	حمل
interesting condition	ابستنی
initial condition	شرط اولیه
initial condition	شرایط اولیه
in working condition	دایر
in working condition	کارکننده
operating condition	رژیم
make it a condition	شرط کردن
an unclear condition which	consideration the ignoranceof causes شرط مجهولی که موجب جهل به عوضین میشود
normalization condition	شرط بهنجارش
no load condition	حالت بی باری
condition contrary to the requirement	contract of
condition contrary to the requirement	شرط خلاف مقتضای عقد
condition contrary to the requirment of	شرط خلاف مقتضای عهد
condition about performance of an act	شرط فعل
condition contrary to the requirment	شرط خلاف مقتضای عهد
reasonable term and condition	قید و شرط معقول
quenched and tempered condition	حالت ترساندن و سخت گردانی
idle circuit condition	وضعیت مدار بی بار
attack condition , alfa	الف
functional condition code	کد یا علامت مشخصات عمل کرد مهمات
He is in no condition (not fit)to work.	امروز خیلی سر حالم ( شنگول )
In good condition (health).	سالم وبی عیب
In perfect condition (shape).	کاملا" صحیح وسالم
defense readiness condition	وضعیت امادگی رزمی ارتش وضعیت امادگی رزمی دفاعی
attack condition , alfa	وضعیت تک
condition which is impossible to fulfill	شرط غیر مقدور
condition of subsequent events	شرط نتیجه
in perfecting bail condition	بی عیب
person in whose favor a condition is mad	مشروط له
mint a mint condition	نونو
mint a mint condition	تازه تازه