Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 123 (7 milliseconds)
English
Persian
Please let me take a share in the expenses.
اجازه بدهید منهم قسمتی از هزینه را بدهم
Other Matches
expenses
مخارج
All the expenses.
دراین عکس خوب افتادید
receipts and expenses
جمع وخروج
management expenses
مخارج مدیریت
management expenses
مخارج اداری
operating expenses
مخارج عملیاتی
out of pocket expenses
هزینهای که از جیب شخص درامده باشد
preliminary expenses
هزینههای مقدماتی
preliminary expenses
هزینههای ابتدائی
receipts and expenses
واردات وصادرات
living expenses
هزینه زندگی
travelling expenses
مخارج سفر
actual expenses
مخارج واقعی
financial expenses
هزینههای مالی
out of pocket expenses
هزینه واقعی
business expenses
هزینههای کار و کسب هزینههای شرکت
incidental expenses
هزینههای واقعی
incidental expenses
مخارج اتفاقی
overhead expenses
به هزینه
indirect expenses
مخارج غیرمستقیم
initial expenses
هزینه نخستین
initial expenses
هزینه ابتدائی
the p of income to expenses
نسبت درامدبه هزینه
overhead expenses
به خرج
application expenses
هزینه های درخواستنامه
[درخواست کار]
deduction of expenses
کسر مخارج
[اقتصاد]
Inclusive of all expenses .
خرج دررفته ( بطور خالص )
To cut down expenses .
خرج را کم کردن ( مخارج راپایین آوردن )
To go to great expenses .
خرج زیادی را متحمل شدن
extra expenses
هزینه های اضافی
pocket expenses
هزینه مختصر شخصی
all the expenses fell on him
تمام مخارج به گردن اوافتاد
extra expenses
هزینه نهایی
unforeseen expenses
هزینههای پیش بینی نشده
additional costs
[expenses]
هزینه نهایی
I crossed out the extra expenses .
هزینه های اضافی را قلم زدم
additional costs
[expenses]
هزینه های اضافی
To incur some heavy expenses.
مبلغی غلتیدن (متحمل یا متضرر شدن )
To bear heavy expenses.
سرب فلز سنگین وزنی است
share-out
سهمبندیشده
What about my share?
پس حق من چه شد ؟
share
دانگ
share
[in]
شرکت
[سهم]
[در]
to share out
بخش کردن
to share out
تقسیم کردن
share
سیستم عامل شبکه که به منابع کلمه رمز نسبت میدهد به جای اینکه شماره کاربران را تنظیم کند تا دستیابی محدود شود
share
برای آدرس و ارسال داده بین CPU و رسانه جانبی
share
سیستمی که یک وسیله جانبی یا رسانه ذخیره سازی پشتیبان یا منابع دیگر توسط چندین کاربر استفاده میشود
share
فرض
share
یک کامپیوتر و یک حافظه پشتیبان که توسط افراد مختلف در شبکه برای یک برنامه کاربردی به کار رود
share
پردازشگر کلمات موجود برای چندین کاربر سیستم منط قی اشتراکی
share
حافظهای که با بیش از یک CPV قابل دستیابی باشد
share
تقسیم کردن
share
شرکت داشتن در سهم بردن
share
استفاده از کامپیوتر یا رسانههای جانبی توسط بیش از یک شخص یا سیستم
share
باس مورد استفاده
share
روش ایجاد امنیت شبکه برای حفافت منابع محلی
share
توسط کاربران دیگر شبکه است
share
پوشه فایل ها روی دیسک درایوکامپیوتر محلی که قابل استفاده
share
فایل ذخیره شده که توسط بیش از یک کاربر یا سیستم قابل دستیابی است
share
دایرکتوری
share
که توسط کاربران متعدد متصل به شبکه قابل دستیابی است
share
استفاده یا مالکیت چیزی به همراه شخص دیگر
share
بخش کردن
share
بخش
share
حصه
share
سهم
share
تسهیم کردن
share
سهم بردن
share
IB که برای ارزیابی محصولات تهیه شده برای فروشندگان تشکیل شده است سازمانی از استفاده کنندگان سیستمهای کامپیورتی متوسط و بزرگ
share
قیچی کردن
share
بهره قسمت
lion's share
بخش عمده
wage share
سهم مزد
lion's share
همهی چیزی
lion's share
تمام
time-share
استفادهازسیستماشتراکزمانیبرایتعطیلات
share cropper
زارع سهم گیر
This is your share ( portion ) .
این قسمت ( سهم) شماست
to have your share of something
[negative]
چیزی
[بدی]
را گرفتن
to have your share of something
[negative]
چیزی
[بدی]
را اجبارا تحمل کردن
[باران یا سرزنش]
share holding
سرمایه گذاری در سهام
lion's share
بزرگترین سهم
earnings per share
درامد هر سهم
ordinary share
سهام معمولی
ordinary share
سهام عادی
non registered share
سهم بی نام
non cash share
سهم غیر نقدی
market share
سهم بازار
deferred share
سهامی که دارندگان ان پس از تقسیم سود سهام بین دارندگان سهام عادی باقیمانده سهام را طبق مفاد اساسنامه وشرکتنامه دریافت می دارند
lion share
بزرگترین یا بهترین بخش
apple share
اپل شر
appointed share
سهم مفروز
appointed share
حصه مفروز
bearer share
سهم بی نام
capital share
سهم سرمایهای
deferred share
سهام موجل
privileged share
سهم ممتاز
share holder
دارنده سهام صاحب سهام
share cropper
مستاجر
share in cash
سهم نقدی
share holder
سهامدار
share list
صورت بهای سهام شرکتها
share of inheritance
سهم الارث
share cropper
زارع
share certificate
گواهی مالکیت سهام
share warrant
گواهینامه سهام
registered share
سهم با نام
undivided share
حصه مشاع
fixed share of an heir
فرض در ارث
break in share prices
کاهش قیمت سهام
One-hundred Share Index
شاخصقیمتهایسهام
quota share treaty
قرار سهمیه بندی
We didnt get a share (acut).
به ما چیزی نرسید
to hold a share in a business
در شرکتی سهمی داشتن
to be of
[or share]
the same view
[or opinion]
هم عقیده بودن
paid in cash share
سهام نقدا" پرداخت شده
Of this amount Europe's share is 20 percent.
از این مقدار ۲۰ درصد مال اروپا است.
Financial Times Share Index
شاخصقیمتهایسهام
share of stock
[American English]
سهم
[اقتصاد]
general meeting of share holders
مجمع عمومی صاحبان سهام
I worked ten hours a day this week and my boss bit my head off for not doing my share of the work!
من این هفته روزی ده ساعت کار کردم، اما رئیسم بخاطر کم کاری توبیخم کرد!
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com