English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (9 milliseconds)
English Persian
Full phrase not found.
Full phrase Google translation result
Search result with all words
data set ready امادگی مجموعه داده ها
data terminal ready امادگی ترمینال داده
Other Matches
get ready <idiom> آماده شدن از
ready حاضر به کار
ready قبضه حاضر
ready حاضربه تیر حاضر باشید
ready خط وط ارتباطی یا وسایلی که منتظر دستیابی داده است
ready که منتظر است تا قابل استفاده شود
Since you are not ready ... چونکه هنوز آماده نیستی...
ready for use اماده مصرف
Are you ready to go? حاضرید برویم ؟
As you are not ready ... چونکه هنوز آماده نیستی...
ready for use اماده بهره برداری
When will they be ready? چه وقت آنها حاضر میشود؟
ready اماده
ready مهیا کردن حاضر کردن
get ready اماده شدن حاضر کردن
get ready حاضر شدن
get ready حاضر کردن یا شدن
ready مناسب برای استفاده از یا فروش .
ready use اماده مصرف
ready use دم دستی
ready اماده کردن
get ready اماده کردن
ready money پول موجود
ready money پول نقد
combat ready اماده به رزم
combat ready دارای امادگی رزمی
I am always ready to help my friends. همیشه حاضرم بدوستانم کمک کنم
ready witted بافراست
ready missile موشک حاضر به پرتاب روی سکوی اتش
ready-made اماده
ready made اماده
ready money پول فراهم شده
ready position حالت حاضر به تیر
ready to die اماده برای مرگ
ready to die اماده مردن
ready wit حاضر جوابی
ready service اماده به استفاده فوری
ready witted تیز هوش
ready for duty اماده انجام وفیفه
ready room اطاق توجیه
ready reservist جزو احتیاط اماده به خدمت
ready reserve ذخیره اماده ذخایر اماده احتیاط اماده برای بسیج یااستفاده
ready reckoner کتابچه یاجدولی که حسابهای عمل شده واماده دران موجوداست
ready service اماده به کار
ready rack قفسه مهمات حاضر برای تیراندازی
ready position وضعیت حاضربه حرکت هلیکوپتر
ready position حاضربه تیراندازی
I am ready to compromise. کارها روبراه است
He has a ready pen. قلم شیوا وروانی دارد
not operationally ready غیر اماده ازنظر عملیاتی
not operationally ready از کار افتاده
mission ready اماده پرواز
mission ready هواپیمای اماده برای پرواز
rough and ready سریع العمل
rough and ready خشن
what a ready welcome i found! چه حسن استقبالی از من کردند !
make ready اماده شدن حاضر کردن
mission ready اعلام امادگی هواپیما برای پرواز
make ready حاضر شدن
make ready اماده کردن
he is ready at excuses اماده است
he is ready at excuses برای بهانه انگیزی
dinner is ready است
operationally ready حاضر به کار
operationally ready حاضر به عمل اماده از نظر عملیاتی
ready line صف پشت خط اتش
rough and ready <idiom> زبروخشن ولی موثر
Please have my bill ready. لطفا صورتحسابم را آماده کنید.
ready line خط انتظار
operationally ready حاضر به عملیات
ready for operation اماده کار
dinner is ready ناهاراماده
ready for duty اماده خدمت
ready acceptance حسن قبول
ready cap حالت انتظار هواپیمای جنگنده برای پرواز
ready for duty اماده کار
ready for assembly اماده جهت نصب
ready for cinnection to the mains اماده جهت اتصال به شبکه
ready mixed concrete بتن اماده
ready mixed paints رنگهای مخلوط اماده
ready solubility in water امادگی برای زودحل شدن دراب
to stand ready to [+ verb] آماده بودن برای
Get ready for the journey(trip) برای مسافرت حاضر شو
To prepare something. To get somethings ready. چیزی را حاضر کردن
Cash . Ready money . وجه نقد
ready-mix truck کامیون بتون مخلوط کن [ساخت و ساختمان] [حمل و نقل]
ready-mix truck تراک میکسر [ساخت و ساختمان] [حمل و نقل]
ready-mix truck کامیون مخلوط کن [ساخت و ساختمان] [حمل و نقل]
ready to pay at any moment دست به کیسه
to stand ready for [+ noun] آماده بودن برای
to give a ready consent رضایت دادن
to give a ready consent بی درنگ رضایت دادن
camera ready copy کپی اماده تکثیر
to give a ready consent زود
heat ready indicator چراغتعینگرما
army ready material program برنامه بهبود امادگی رزمی اماد
data دادههای اماری
known data عناصر معلوم
known data عناصر تیرمعلوم
data value مقدار داده
data name نام داده
data مختصات
data سوابق عناصر داده ها
data اطلاعات
data داده ها
data داده
data سوابق دانسته ها
data ارقام
t data دادههای ازمون
data مفروضات
data structure ساختمان داده ها
data structure ساختار داده ها
data sharing اشتراک داده
data sheet ورق داده ها صفحه داده ها
data transmission ارسال داده
data set name نام مجموعه داده ها
data transmission مخابره داده
data structures ساختارهای داده
data table جدول داده ها
data set ترتیب داده
data terminal ترمینال داده
data transfer انتقال داده ها
data sheet برگ داده ها
data transceiver دستگاه مبادله اطلاعات دستگاه گیرنده و فرستنده اطلاعات کامپیوتری
data transducer مبدل داده ها
data structure ساخت داده ها
data strike چاهک داده ها
data stream مسیل یا نهر داده
data stream سیر داده
data statement حکم دادهای
data source منبع داده
data tablet یک وسیله ورودی دستی برای صفحه نمایش گرافیکی صفحه داده دهی
data termianl پایانه دادهای
data set مجموعه داده ها
data plotter رسام داده ها
data packet نرم افزاری که حاوی یک رشته بررسی خطا میباشد
data packet منبع ارسال سری داده در یک بسته
data origination سر منشاء داده ها
data origination سرچشمه داده ها
data origination اساس داده
data processor پردازنده داده ها
data point نقطه داده
data preparation داده امایی
data protection حفافت داده ها
data pulse ضربان داده
data processor داده پرداز
data word کلمه داده
data privacy محرمانه بودن داده ها
data preparation امایش داده ها اماده سازی داده مهیاسازی داده ها
data preparation امایش داده ها
data transmission مخابره داده ها
data plotter رسم کننده داده ها
data rate نرخ
data redundancy زائد بودن داده ها
data rate میزان داده
data register ثبات داده ها
data retrieval بازیابی داده ها
data scope یک دستگاه مخصوص نمایش که کانال ارتباطات داده راکنترل نموده و محتوای اطلاعات منتقل شده روی ان را نمایش میدهد
data section بخش داده ها
data security امنیت داده ها
data redundancy حشو داده ها
data reduction تقلیل داده ها کاهش داده ها
data record رکورد داده ها
data recorder داده نگار
data recorder ضباط داده ها
data recording داده نگاری
data recording ضبط داده ها
data reduction داده کاهی
data reduction تقلیل داده ها
data set دادگان
restricted data اطلاعات طبقه بندی شده
replot data عناصر دوباره بردن هدفها
received data داده دریافت شده
raw data داده خام
raw data ارقام خام
raw data دادههای اولیه
raw data دادههای خام
quantitative data دادههای کمی
qualitative data دادههای کیفی
output data داده خروجی
original data داده اصلی
ordnance data اطلاعات مربوط به جنگ افزارو مهمات
sample data داده نمونه
biographical data دادههای زندگینامهای
hunger for data میل شدید به داده ها
data panel دکمهاطلاعات
data hold ذخیرهاطلاعات
transmitted data دادههای ارسال شده
transmitted data دادههای مخابره شده
transaction data دادههای تراکنشی
tidal data دادههای کشندی
test data دادههای ازمایشی
test data دادههای ازماینده
technical data عوامل فنی
technical data اطلاعات فنی
symbolic data داده سمبلیک
source data دادههای منبع
serial data داده سری
ordinal data داده ترتیبی یا وصفی
objective data دادههای واقعی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com