Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
Full phrase not found.
Full phrase Google translation result
Other Matches
filing system
روش مرتب کردن متن ها برای مراجعه
filing system
نرم افزار مرتب سازی فایل
filing system
نظام بایگانی
high frequency performance
رفتار فرکانس بالا
high tension system
سیستم فشار قوی
high lift system
سیستم برای زیاد
high fidelity music reproducing system
سیستم بازیابی موسیقی باکیفیت عالی
filing
ضبط
filing
سوهان کاری
filing
براده
filing
1-مرتب کردن متن ها. 2-متن هایی که باید مرتب شوند
filing
بایگانی سیخ زنی
filing box
جعبهفایل
filing coherer
کوهرر برادهای
filing cabinet
قفسهنگهداریفایلها
filing clerk
دفتردار-بایگان
mobile filing unit
قسمتفایلهایمسافرین
lateral filing cabinet
محفظهفایلهایجانبی
wooden filing vice
کمک بست چوبی
Apple filing protocol
روش ذخیره سازی فایل ها روی سرور شبکه که از طریق یک کامپیوتر Macintosh Apple قابل دستیابی است
subsequent filing
[application, documents]
ادا کردن پس از ارائه درخواست نامه
performance
عملکرد
performance
سطح کارائی
performance
میزان کارائی
performance
انجام
performance
شاهکار کارایی
performance
ایفا کاربرجسته
performance
نمایش
performance
اجرا
non performance
عدم انجام
non performance
عدم اجرا
performance
عمل کرد
performance
کار وسیله یادستگاه بازده عمل
performance
کارائی
performance
نحوه کار کسی یا چیزی
performance
روش قضاوت کارایی سیستم
performance
قطعه با کیفیت بالا یا با خصوصیات خوب
performance
اجراء
performance
ساخت
performance
ایفاء
performance
انشاء معامله
performance
نمود
part performance
عقد معین
performance of the dam
زیست سد
optimal performance
کارکرد بهینه
condition of performance
شرط فعل اثباتا"
engine performance
قدرت موتور
engine performance
توان موتور
maximum performance
عملکرد حداکثر
impossibility of performance
تعذر
impossibility of performance
عدم امکان در اجرا
engineered performance
زمان لازم برای اتمام یک واحد از کار
maximum performance
کارایی حداکثر
condition of non performance
شرط فعل نفیا"
performance standard
معیارهای عملکرد معیارهای اجرای کار یاعملکرد یکان یا دستگاه معیارهای اجرای کار
performance monitor
برنامهای که سطوح خدمات ارائه شده توسط یک سیستم کامپیوتری را پی گیری میکند
performance factor
ضربت عمل کرد دستگاه یابازده دستگاه عامل عمل کرددستگاه
performance evaluation
ارز یابی کارایی
performance rating
درجه بندی عملکرد
specific performance
نحوه اجرای معین در قرارداد
performance bonds
ضمانتنامه انجام کار
performance appraisal
عملکرد سنجی
performance test
ازمون عملکردی
performance test
ازمون عملی
performance of a contract
اجرای قرارداد
feature of performance
ویژگی عملکرد
part performance
عقد یا قرارداددارای تشریفات یا شکل خاص
performance guarantee
ضمانت حسن انجام کار
condition about performance of an act
شرط فعل
arthur performance scale
مقیاس عملکردی ارتور
operational performance category
طبقه امادگی عملیاتی
operational performance category
امادگی عملیاتی از طبقه
good performance guarantee
ضمانت حسن انجام کار
It was an enjoyable performance, if less than ideal.
این نمایشی لذت بخشی بود اگرچه کاملا ایده آل نبود.
supervening impossibility of performance
غیر ممکن شدن اجرای قراردادبه دلیل دخالت وقایع غیرمترقبه
leiter international performance test
ازمون عملی بین المللی لایتر
As a university professor , his performance stank.
طرف گند زد به هر چه استاد دانشگاه !
good performance bond guarntee
وثیقه انجام تعهد
linear system
[system of linear equations]
دستگاه معادلات خطی
[ریاضی]
high
خشمگینانه
high value
گران قیمت
high (1 9 to 36)
بلند
high
وافر گران گزاف
high
خشن متکبر
high
متکبرانه
high
تند زیاد باصدای زیر
high
اندکی فاسد
high
باصدای بلند
high
بوگرفته
high value
قیمتی
high
زیاد
high-up
فردیباقدرتونفوذفراوان
high
فراز
high
بلند
high
مرتفع
high
عالی
high
جای مرتفع
high
بلند پایه
high
متعال رشید
about as high
تقریبا` همان اندازه بلند
high
روش ذخیره سازی اطلاعات فایل که از DOS-MS FAT سریع تر و انعط اف پذیرتر است
on high
در اسمان
high
برنامه ضروری و مهم که بیش از سایرین پردازش میشود
high
واچرخه
high
معادل وضعیت درست در منط ق یا 1
high
زبان سطح بالا
high
رقمی با بزرگترین وزن در یک عدد
high
عملی که در آن افزودن رقم نقل به جمع کننده باعث رقم نقلی خروجی شود
high
اولین کیلوبایت حافظه بالای مگابایت که توسط برنامه قابل استفاده است
high
تعداد زیادی از بیتها که در واحد مسافت در رسانه ذخیره سازی ذخیره شده است
high
وسیله گران یا با کارایی بالا
high
فضای حافظه بین کیلوبایت و مگابایت
high
خیلی بزرگ
high
ت
high
عظیم
you were then that high
ان وقت قد شما اینقدر بود انوقت به این قد بودید
high
وسیله با کیفیت بالا و مشخصات خوب
high
ضربه نزدیک به میله اول بولینگ
high
دادن درجه دقت بالا یا داشتن مشخصات زیاد
very high
ارتفاع خیلی بالا
high
سخت گران
high
بزرگ
on high
به اسمان
on high
در بالا
high
بالا
mean high water
مد میانگین
high sticking
خطا با ضربه چوب لاکراس
high spin
چرخش زیاد
high stick
بالا بردن غیرمجاز چوب
high status
بلندپایه
high spirited
دارای روح خودسری وجسارت
high spirited
جسور
high spin
پر اسپین
high spirited
متکبر
high sticking
بالابردن چوب و ضربه زدن به حریف
extremely high
فوق العاده زیاد
high spin
پرچرخش
mean high water
اب بالای میانگین
high sea
دریای ازاد دریای ازاد خارج از مرزکشور
high sea
دریای ازاد
high heels
کفشپاشنهبلند
hole high
توقف گوی در کنار سوراخ
high seas
ابهای برون مرزی
high seas
دریای ازاد
high seas
ابهای بین المللی
high seas
دریاهای ازاد
high seasoned
پرادویه
high seasoned
خوش طعم پرچاشنی
high souled
با جرات
high souled
با همت
high speed
سریع السیر
high speed
با سرعت زیاد راندن با سرعت زیاد
high speed
دنده سریع
high seas
دریاهای باز
high run
حداکثر امتیاز در یک دوربیلیارد
high storage
انباره بالا
high vacuum
خلاء زیاد
high wrought
شدید
high velocity
با سرعت ابتدایی زیاد
high velocity
سرعت اولیه زیاد
high velocity
سرعت دهانهای زیاد
high volatility
تغییر پذیری بالا
high voltage
ولتاژ بالا
high watermark
بالاترین نشان اب
high watermark
نشان بلندترین ترازاب
high wing
بال بالا
high wrought
پرکار
high wrought
صنعتی
high wrought
با استادی ساخته شده
high yield
پر بازده
high yield
با بازده زیاد
high yield
پربازده
high horse
پر افاده
high up in the air
خیلی بالادر هوا
high toned
باب روز
high toned
زیر عالی
high strung
بسیار حساس
high strung
عصبانی
high strung
کوک
mast high
تمام افراشته
high temperature
دمای بالا
mast high
پرچم افراشته
high tender
مزایده
high tender
به مزایده گذاشتن
high tension
فشار قوی
high tension
فشارقوی
knee high
بزانو رسیده
knee high
تا زانو
high test
امتحان سختی را گذرانده دارای قوه فراره زیاد
high time
اصل موقع وکمی هم گذشته ازموقع
high time
هنگام خوشی وعیش ونوش
high toned
دارای صدای زیر
it is high time to go
وقت رفتن رسیده است
high flier
مرغ یا شخص بلند پرواز
high port
حالت دست فنگ
high polymer
بسپار بزرگ
high polymer
بسپار سنگین
high pheasant
تیراندازی به هدفهای دوگانه از برج 09 متری در انگلستان
high pass
پاس بلند
high order
رتبه بالا
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com