English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
She gave me her phone number , but I'll be blessed if I can remember it ! شماره تلفن خودش را به من داد ولی مگریادم می آید !
Other Matches
I gave him a piece of my mind . I told him off. I gave him a good dressing down . اورا شستم وگذاشتم کنار ( پر خاش )
blessed سعید
blessed مبارک
Blessed <adv.> متبرک
blessed خجسته خوشبخت
blessed is he who خوشابه
blessed is he who کسیکه
blessed folder در یک سیستم Apple Maciontosh پرونده سیستم که حاوی فایل هایی است که به طور خودکار در هنگام روشن شدن سیستم بار شدند
blessed are the p of heart خوشابحال پاک دلان
blessed thistle شوک مبارک
blessed thistle باداور
blessed sacrament مراسم عشاء ربانی که با نان وشراب برگزار میشود
blessed folder مخزن فرعی
Not that I remember . تا آنجا که من یاددارم خیر ( اینطور نبوده )
I cant remember her name . اسمش یادم نیست ( نمی آید )
remember بخاطراوردن
remember یاد اوردن بخاطر داشتن
I can't remember anything. من نمیتونم چیزی رو به یاد بیارم.
Remember me to him. سلام من را به او برسان. [مرد]
he had need remember بایستی بخاطر داشته باشید
to remember oneself بخود امدن
Do you still remember how poor we were? آیا هنوز یادت میاد، که چقدر فقیر بودیم.
Please give her my regards. Please remember me to her. please convey my regards to her. ازقول من به اوسلام برسانید
I dont remember ( recall ) . یادم نیست
Mark my words . Remember what I told you . یادت باشد چه گفتم
i gave him some others چندتای دیگر به او دادم
gave قسمت سوم فعل give
he gave an a of the battle گزارش ان جنگ راشرح داد
he gave me a piece of a پندی بمن داد
i gave up the idea از ان خیال منصرف شدم
He gave us to understand that he would help us. او [مرد] وعده داد که به ما کمک خواهد کرد.
he gave me a piece of a مشورای بمن داد
he gave me a sign to go اشاره کرد که بروم
she gave me a kiss مرابوسید
i gave up the idea ازان خیال صرف نظر کردم
she gave me a kiss برروی من بوسه داد
she gave me a kiss مرابوسه زد
He was frightened and gave in. ترسید وجا زد
i gave it a slight press انرا کمی فشار دادم
He gave the inemy no respite . به دشمن مهلت نداد
She gave me a raw deal . بامن بد معامله کرد
They gave me permission by way of an exception ... آنها به من استثنأ اجازه دادند ...
He gave me a square deal . بامن منصفانه معامله کرد
i gave the beggar one rial یک ریال به ان گدا دادم
he gave us permission to stay اجازه داد که بمانیم
She gave us quite a decent dinner. یک شام خیلی حسابی به ماداد
they gave him a fine sendoff ایین بدرود راباوی بجااوردندبرایش دعای خیرکردند
You gave me the wrong key . کلیدی که به من دادی عوضی بود
The girl got panicky and gave herself away . دخترک دستپاچه شد وخودش را لو داد
They gave him a sound thrashing . اورا کتک مفصلی زدند
She gave me a significant ( knowing ) look . نگاه پر معنی یی به من کرد
It gave me a great glee. I was delighted . دلم خنک شد
phone تلفن تلفن زدن
phone تلفن کردن
phone صدا
to get somebody on the phone <idiom> کسی را پشت تلفن گیر آوردن
phone صوت
phone اوا
Could I use the phone ? اجازه هست از تلفن استفاده کنم ؟
phone تلفن یا ماشین برای صحبت با کی در مسافت طولانی
phone تلفن
phone صحبت کردن با کسی از طریق تلفن
phone شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
phone-in برنامهایتلویزیونییارادیوییکهمردم باتلفنباآندرتماسهستند
phone پاسخ به تماس در تلفن
phone مجموعه اعداد برای تلفن خاص
head phone هدفون
Phone Dialer امکانی در ویندوز که به کاربرد مکان شماره گیری از کامپیوتر خود میدهد
phone cartridge پیکاپ گرامافون
head phone گوشی سر
head phone گوشی تلفن وغیره که بوسیله گیره بر روی گوش ثابت میشود
head phone گوشی بی سیم
head phone گوشی کلهای بی سیم
to cell phone با تلفن همراه زنگ زدن
pay phone پرداختتلفن
phone call تماستلفنی
phone tapping دستگاهشنودتلفن
phone extension شماره تلفن فرعی [مخابرات]
Speaking. [on the phone] [من] پشت تلفن صحبت می کنم.
The phone is ringing . تلفن زنگ می زند
phone book کتاب راهنمای تلفن
cordless phone گوشی تلفن بی سیم [مخابرات]
phone box مخففBox Terlephone
phone books دفتر حاوی شمارههای تلفن
cell-phone تلفنهمراه
phone book دفتر حاوی شمارههای تلفن
phone booth کیوسکتلفنهمگانی
You can call me at ... [phone no.] <idiom> شما می توانید با من با شماره ... تماس بگیرید.
phone books کتاب راهنمای تلفن
cordless phone تلفن بی سیم [مخابرات]
to call on the cell phone با تلفن همراه زنگ زدن
Drop me by the phone booth. مرا جلوی کیوسک تلفن پیاده کن
to tap [phone line] مخفیانه به گفتگوی کسی در خط تلفن گوش کردن
phone sas cut off. وسط صحبتمان تلفن قطع شد
phone electric wire سیم گرام
Where can I make a phone call? از کجا می توانم تلفن کنم؟
cell phone users while driving کاربران تلفن همراه درحال رانندگی
to hit the wrong key [on the PC/phone/calculator] اشتباه تایپ کردن صفحه [کلید یا تلفن]
to hit the wrong key [on the PC/phone/calculator] اشتباه روی دکمه ای فشار دادن [کلید یا تلفن]
number رقم [ریاضی]
E number شمارهاروپایی
number one <idiom> برای دل خودش
number two شماره2
number three شماره3
number one خودشخص
he is not of our number از ما نیست
number one خودم
number one درجه یک
number one خیلی خوب
number عدد
much number عدد ماخ
She looks after number one . she does herself well . نمیگذارد برای خودش بد بگذرد.
number one دست اول
number شماره
whole number عدد صحیح [ریاضی]
number e عدد [ ایی ] [حرف لاتین] [ریاضی]
to do a number on somebody <idiom> سر کسی کلاه گذاشتن [اصطلاح روزمره]
number انتساب اعداد و به لیست موضوعات به صورت مرتب
number انجام محاسبات سریع
number مجموعه مقادیر مجاز
number عدد تولید شده از داده برای هر بیتی یا تشخیص خطا
number پردازنده خاص برای محاسبات سریع
by the number با شماره بشمارید
by the number اجرای فرمان با شماره
number قرار دادن طرح در متن
number عدد
number عدد نوشته شده
number e عدد نپر [ریاضی]
even number عدد زوج [ریاضی]
without number بیشمار
whole number عدد صحیح
whole number integer=
number بیان کیفیت
number نمره دادن به
number نمره شمردن
number شماره
to take after number one در فکر خویش بودن
to take after number one به فکر خود بودن.
number رقم
to the number of 0 بقدر هفتاد
the t. number شماره کل
number بالغ شدن بر
number شماره بازیگر
number [of something] تعداد [عده] [چیزهایی]
number تعداد
There is no such number. همچنین شماره تلفنی وجود ندارد.
requisition number شماره درخواست
reynolds number مهمترین ضریب بدون دیمانسیون در نمایش اشل جریان سیال
reynold's number این عددنشاندهنده رژیم جریان است یعنی اگر این عدد کمتراز 032باشد جریان متلاطم میباشد
head number شمارهرویسر
five-number bet شرط5شماره
consumer number شمارهمصرفشده
reynold's number عدد رینولدز
they exceeded us in number شماره انها از شماره مابیشتر بود
opposite number همشان
saponification number عدد صابونی شدن
self checking number عدد خودرس
subscriber's number شماره مشترک
superior number عدد بزرگتر
symmetry number عدد تقارن
transport number عدد انتقال
the dual number تثنیه
the plural number جمع
the plural number صیغه جمع
the total number شماره کل
box number شمارهایازآنبعنوانآدرساستفادهمیشود
to overcomein number بیشتر بودن از
to take care of number one در فکر خویش بودن از خودتوجه گردن
wave number عدد موج
stock number شماره فنی انبار شماره انبار
opposite number همتا
stock number شماره فنی جنس
sequence number شماره ترتیب
sequence number شماره ترتیب توالی
service number شماره خدمتی پرسنل
service number کدپرسنلی
signed number عدد علامت دار
signed number عدد دارای علامت
sortie number شماره پرواز یا کاروان دریایی
sortie number تعداد هواپیماهای شرکت کننده در پرواز
opposite number هم مقام
statement number شماره حکم
statement number شماره دستور
station number شماره پست مخابراتی شماره ترتیب محل بارها درداخل هواپیما
viscosity number عدد گرانروی
lane number شمارهبینخطشناگر
number of revolutions گردش بر دقیقه
on any number of occasions <adv.> خیلی از اوقات
accepted number عدد ملاک
Good number ! حقه [نمایش] خوبی بود!
times without number بطور مکرر
times without number پی در پی
What is my room number? شماره اتاق من چند است؟
quite a number of people عده زیادی از مردم
She's quite a back number. <idiom> او [زن] آدم کهنه فکری است.
on any number of occasions <adv.> بارها
on any number of occasions <adv.> اغلب
number of revolutions چرخش بر دقیقه
number of revolutions دور بر دقیقه
Euler's number عدد [ ایی ] [حرف لاتین] [ریاضی]
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com