Dictiornary-Farsi | She is not well disposed towards me . She is not on particularly . fricndly terms with me . | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 71 (5 milliseconds)

English	Persian
She is not well disposed towards me . She is not on particularly . fricndly terms with me .	با من میانه یی ( میانه خوبی ؟ میانه چندانی ) ندارد


Other Matches

well-disposed	مهربان
well disposed	سرحال
well disposed	مهربان سرکیف
well disposed	خوش حالت
disposed	بدون پوشش
disposed	فاهرشده کشف شده
disposed	بی حفاظ
disposed	بی سرپناه
disposed flank	جناح مکشوف جوانب باز
disposed flank	طرفین باز
disposed flank	جناح باز
ill disposed	نامهربان
evil disposed	بداندیش
ill disposed	بدنیت
ill-disposed	بدخواه
ill-disposed	بدنیت
It is for the Court to fix the terms. [ The terms are a matter for the Court to fix.]	این مربوط به دادگاه می شود که شرایط را تعیین کند.
To come to terms with someone .	با کسی کنا رآمدن
to come to terms	سازش یا موافقت پیداکردن
it is a in terms	پرازاصطلاحات است اصطلاعات فراوان دارد
in terms of	برحسب
terms	شرایط
terms	ضوابط
come to terms	سازش کردن
come to terms <idiom>	به موافقت رسیدن
We are on very friendly terms .	میانه ماخیلی گرم است
terms of payment	شرایط پرداخت
terms of trade	رابطه مبادله
terms of trade	شرایط معامله
terms of trade	شرایط مبادله
popular terms	شرایطتودهای
we are not on speaking terms	با هم حرف نمیزنیم با هم قهر هستیم
We are not on speaking terms .	با هم قهر هستیم
perturbation [terms]	آشفته [در نظریه اختلال] [فیزیک]
scientific terms	شرایطعلمی
technical terms	شرایطدگرگونی
usual terms	شرایطمعمولی
terms and conditions	ضوابط و شرایط
terms of shipment	شرایط حمل
shipping terms	شرایط حمل
implied terms	شرایط تلویحی
implied terms	شرایط ضمنی
delivery terms	نحوه تحویل
delivery terms	شرایط تحویل
credit terms	شرایط اعتبار
contradiction in terms	تناقص لفظی
conference terms	شرایط کنفرانس
botanical terms	اصطلاحات گیاه شناسی
architectural terms	اصطلاحات معماری
landed terms	قیمت کالا به شرط تخلیه درمقصد
nautical terms	اصطلاحات دریایی
mutual terms	شرایطی که بموجب ان دو تن بجای اینکه پول بدهند کارمیکند
mutual terms	شرایط متقابل
liner terms	شرایط خط کشتیرانی
settlement terms	شرایط پرداخت
settlement terms	شرایط تسویه
payment terms	شرایط پرداخت
the difference between the consecutive terms	اختلاف هر دو جمله متوالی [ریاضی]
reasonableness of terms in contract	معقول بودن شرایط قرارداد
terms and conditions of the credit	ضوابط و شرایط اعتبار
I am on intimate terms with one of the ministers .	با یکی از وزراء نزدیک هستم
She is on familiar (intimate) terms with me.	با من رویش باز است
ink hard terms	اصطلاحات غلنبه که حاکی ازعلم فروشی باشد
international commercial terms (incoterm	قراردادهای تجارت بین الملل که بوسیله اتاق بازرگانی بین الملل تهیه شده است
international commercial terms (incoterm	اینکوترمز
sum of the terms of an infinite sequence	مجموع یک دنباله [ریاضی]
sum of the terms of an infinite sequence	سری [ریاضی]
To talk in contradictory terms. To contradict one self .	ضد ونقیض با من حرف زدن
To talk in measured terms . To talk slowly.	شمرده صحبت کردن
to buy something on a deferred payment plan [on a time payment plan] [on deferred terms]	چیزی را قسطی خریدن