English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 150 (7 milliseconds)
English Persian
She is self-centerd. she is an opinionated sort lf girl. دختر خودرأیی است
Other Matches
He has a crush on that young girl . He is stuck on that young girl . گلویش پیش دخترک گیر کرده
self opinionated خود سر
self-opinionated خود رای
self-opinionated سرسخت
self-opinionated خود سر
self opinionated خود رای
self opinionated خودستا خودپسند
self opinionated سرسخت
self-opinionated خودستا خودپسند
opinionated جزمی اندیش
opinionated خود رای
opinionated مستبد
opinionated خود سر
girl دختربچه
girl معشوقه
old girl فارغالتحصیلمدرسهدخترانه
girl دوشیزه کلفت
her next was a girl بچه دومش دختر بود
who is this girl ? این دختر کیست
girl دختر
girl friday معاون زن
pinup girl دختر زیبایی که عکسهایش به دیوار اویخته شود
nautch girl رقاصه
call girl فاحشه تلفنی
girl friday زن کار امد و لایق
shop girl شاگرد پادو
land girl n دختری که کارهای صحرایی میکرد
bat girl توپ جمع کن
shop girl شاگرد دکان
girl friday دستیار زن
girl guide دختر پیشاهنگ
girl guide عضو پیشاهنگی دختران
I cant figure that girl out . از کارهای او چیزی نمی فهمم
to score with a girl <idiom> موفق شدن در تلاش نزدیکی کردن با دختری [اصطلاح روزمره]
unlucky girl آدم بد شانس
head girl بچهسمبلونمونهمدرسه
chorus girl زن جوانی که دریک دسته کرمیخواند
bunny girl زنیکهبالباسخرگوشیدرکابارهنوشیدنیسرو میکند
girl scouts عضو پیشاهنگان دختر ایالات متحده آمریکا
girl scouts پیشاهنگ دختر
girl scout عضو پیشاهنگان دختر ایالات متحده آمریکا
girl scout پیشاهنگ دختر
cover girl ستارهی روی جلد
cover girl زن جوانی که عکسش روی جلد مجلات چاپ میشود
the girl guardians بزرگترهای دختران
girl guides دختران یشاهنگ
The girl got panicky and gave herself away . دخترک دستپاچه شد وخودش را لو داد
The girl was penciling her eyebrows . دخترک داشت ابروهایش را می کشید
The blow made me giddy young girl . دختر گیج وسر بهوایی است
sort دسته بندی کردن
sort of تقریبا
sort of بمیزان متوسط
sort of نسبتا
sort-out مرتبکردن
sort of <idiom> تقریبا تا یک حدی
nothing of that sort هیچ همچو چیزی نیست
nothing of the sort هیچ همچو چیزی نیست
re sort دوباره جور کردن
sort of بمقدار متوسط
sort جور
sort جور کردن
sort سوا کردن
sort روش مرتب سازی که مرتب جفت داده ها را عوض میکند تا مرتب شوند
sort روش مرتب سازی که مرتب جفت داده ها را عوض میکند
sort برنامهای که امکان مرتب سازی فایلهای جدید وسپس ترکیب آنها به صورت مرتب در فایلهای موجود را فراهم میکند
sort مرتب کردن داده طبق سیستم روی دستورات کاربر
sort فرمان SORT
sort دسته کردن طبقه بندی کردن
sort دمساز شدن
sort رقم
sort طور طبقه
sort الگوریتم مرتب سازی داده ها که داده ها می توانند بیشتر از محل خود در عمل مرتب سازی حرکت کنند
sort نوع
sort جورکردن
sort سواکردن
sort دسته دسته کردن
sort جوردرامدن
sort قسم
sort پیوستن
sort گونه
sort key کلید ترتیب
sort merge جور کردن و ادغام
sort key کلید جورسازی
sort generator برنامهای که یک برنامه مرتب نموده تولید میکند
sort field فیلدی در فایل ذخیره شده برای مرتب سازی فایل
sort field فیلد مرتب سازی
sort effort تعداد مراحل لازم جهت مرتب نمودن یک رکورد نامرتب
sort field میدان مرتب سازی
sort field میدان جور کردن
ascending sort جورکردن صعودی
ascending sort مرتب سازی صعودی
alphanumeric sort مرتب نمودن الفبا عددی
To sort out ones affairs بکارهای خود سر وصورت دادن
She is the clinging sort. از آنهایی است که مثل کنه می چسبد
internal sort مرتب سازی داخلی
in a kind (sort) of way <idiom> یک کمی
what sort of a thing is it? چه جور چیزی است
tree sort مرتب کردن درختی
tag sort مرتب سازی برچسب جورسازی برچسب
sort order نظم ترتیب
distributive sort مرتب کردن توزیعی
internal sort جور کردن داخلی
internal sort مرتب کردن درونی
bubble sort مرتب کردن حبابی
major sort جورسازی عمده
major sort مرتب سازی اصلی
merge sort ادغام و جور کردن
minor sort مرتب سازی جزیی جورسازی فرعی
internal sort مرتب کردن برنامه فقط با استفاده از حافظه اصلی سیستم
die sort جور کردن طاسی
bubble sort سورت حبابی
exchange sort جورکردن معاوضهای
external sort جور کردن خارجی
external sort مرتب سازی خارجی
external sort جورکردن خارجی
dictionary sort ترتیب واژه نامهای
descending sort مرتب سازی نزولی
collating sort مرتب کردن داده
heap sort sort tree
multilevel sort ترتیب چند سطحی
multipass sort جور کردن چند گذری
polyphase sort جور کردن چند مرحلهای
property sort جور کردن خاصیتی
block sort جورسازی کندهای
ripple sort مرتب کردن موجی
descending sort ترتیب نزولی
selection sort جور کردن گزینشی
oscillating sort جور کردن نوسانی
selection sort مرتب کردن گزینشی
bucket sort جور کردن دلوی
bubble sort جور کردن حبابی
bubble sort روش مرتب کردن که در آن مرتب جفت جفت داده ها عوض می شوند تامرتب شوند
multipass sort مرتب سازی چند عبوری
shell sort الگوریتم ذخیره داده که داده ها در هر عمل مرتب سازی بیشتر از یک جابجایی می توانند داشته باشند
multipass sort جورکردن چند گذری
block sort مرتب کردن بلاکی
multipass sort مرتب کردن چند گذری
oscillating sort مرتب کردن نوسانی
polyphase sort مرتب کردن چند فازی
sort merge program پردازش تعمیم یافته
minor sort key یک فیلد داده که منبع دومی ازتمایزات را که به وسیله انهارکوردها مرتب می شوندفراهم میکند
i sort of feel sick مثل اینکه حالم دارد بهم میخورد
major sort key یک فیلد حاوی اطلاعات که توسط ان اکثر اقلام داده هامی توانند تشخیص داده شده و مرتب شوند
Never! Not at all !! By no means !There is no such thing at all . Nothing of the sort. Nothing doing. ابدا"چنین چیزی نیست
ascii sort order نظم ترتیبی اسکی
i sort of feel sick یک جوری میشوم
We are past that sort of thing . دیگر این کارها از ماگذشته
This sort of propaganda is for home consumption این گونه تبلیغات برای مصرف داخلی است
This sort of talk is threadbare ( outmoded ) . این حرفها دیگه کهنه شده است
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com