Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
She lost her way home .
راه خانه اش را گه کرد
Other Matches
Please be (feel ) at home . Please make yourself at home .
اینجا را منزل خودتان بدانید ( راحت باشید و تعارف نکنید )
The hotel was home from home .
هتل مثل منزل خودمان بود ( راحت وکم تشریفات )
Home , sweet home .
هیچ کجا منزل خود آدم نمی شود ( ازنظرراحتی وغیره )
lost cause
جنبش یا آرمان از دست رفته
lost
گمشده
lost
از دست رفته ضایع
lost
زیان دیده
lost
شکست خورده گمراه
lost
منحرف
lost
مفقود
lost causes
جنبش یا آرمان از دست رفته
lost
گلوله ناپیدا
lost
از دست رفته تلف شده
lost
ضاله
lost causes
هدف تحقق نیافتنی
lost cause
هدف تحقق نیافتنی
Get lost!
<idiom>
دورشدن
lost
گم شده
i lost my a
دار و ندار خود را گم کردم همه چیز از دستم رفت
to get lost
گم کردن
to get lost
گم شدن
to get lost
گمراه شدن
she has lost her roses
چهره گلگونش زعفرانی شده است
He lost everything that was dear to him.
آنچه برایش عزیز بود از دست داد
She lost her loved ones .
تمام عزیزانش را از دست داد
we lost sight of him
از نظر ما ناپدید شد او را گم کردیم
lost time
زمان گمگشته
I have lost my wallet .
کیف پولم را گه کرده ام
i lost my friends
دوستان خود را از دست دادم دوستانم از من جدا شدند
sleep was lost to me
خواب بمن حرام شد
We lost our way in the dark.
راهمان راتوی تاریکی گه کردیم
he lost the seat
دوباره بوکالت برگزیده نشد
i have lost all patience
طاقتم طاق شده است
lost article
شیئی گمشده
lost article
لقطه
he lost the seat
مقام یا کرسی وکالت راازدست داد
he lost his reason
عقل یا هوش خودرا ازدست داد
contact lost
هدف گم شد
contact lost
هدف ازمیدان تعقیب خارج شد
contact lost
تماس قطع شد
long-lost
کسیکهمدتهایمدیدیاسترویتنشدهاست
He has lost count.
حساب از دستش دررفته
lost time
زمان مفقوده
lost target
تیر خطا
To be lost . To disappear .
ازمیان بر افتادن
lost head
افت بار
lost cluster
تعداد شیارهای دیسک که بیت شناسایی آنها خراب شده است . سیستم عامل این ناحیه را علامت گذاری کرده تا توسط فایل استفاده شود ولی داده آنها توسط فایل مشخصی قابل شناسایی نیست
no love lost
<idiom>
سوء نیت ،احساسبدی داشتن
lost chain
زنجیره گم شده
to count for lost
از دست رفته بحساب آوردن
lost documents
اسناد و مدارک گم شده
lost chain
زنجیره از دست رفته
lost animal
حیوان گمشده
lost animal
حیوان ضاله
i lost sight of it
از نظرم نهان گشت
lost document
مدرک گم شده
i lost the train
قطار را از دست دادم
i lost the train
به قطار نرسیدم
lost child
طفل لقیط
lost mass
افت جرم
lost and untraceable
غایب مفقودالاثر
lost ball
گوی گم شده در مسیر بازی گلف که به فاصله 5 دقیقه پیدا نشود
lost wax process
ریخته گری با مدلهای مومی
to recover lost time
وقت گمشده را جبران کردن)
lost wax process
فرایند مدلهای مومی
the army lost heavily
ارتش تلفات سنگین داد
to sighfor lost days
افسوس روزهای تلف شده راخوردن
lost property office
دفتر اشیای گم شده
She lost her husband in the crowd .
شوهرش رادرمیان جمعیت گه کرد
The ship and all its crew were lost .
کشتی با کلیه سر نشینانش گه ( مفقود ) شد
I have lost my interest in football .
دیگر به فوتبال علاقه ای ندارم
Time lost cannot be won again.
<idiom>
فرصت غنمیت است نباید از دست داد.
We lost the case . We were convicted.
دردادگاه محکوم شدیم ( دعوی را باختیم )
I have lost a lot of blood.
خون زیادی از من رفته است
We should not have lost sight of the fact that ...
ما نباید فراموش می کردیم در نظر بگیریم که ..
Did you ever find that pen you lost ?
قلمت که گم شده بود پیدا کردی ؟
I did it unwittingly. I lost count.
از دستم دررفت
Get lost ! scram ! Beat it! Get out !Get out of my sight ! Be off with you !
برو گمشو !
He lost control of the car and swerved towards a tree.
او
[مرد]
کنترل خودرو را از دست داد و از پهلو به درخت خورد.
It came home to me.
به نظرم رسید.
home
زادبوم
home
میهن
home
سرزمین پدر و مادر
It came home to me.
به فکرم رسید.
home help
کمکحالبیمار
third home
بازیگر مهاجم
WI'll you take me home?
مرا به منزل می رسانید ؟
home
وطن
may i see you home?
برسانم
may i see you home?
اجازه دهید شمارابخانه
On my way home. . .
اگر سرم راببرند امضاء نخواهم کرد
Is there anybody at home ? Anybody home ?
کسی منزل هست ؟
at home
<idiom>
درخانه
nobody home
<idiom>
فکرش جای دیگر است
On my way home. . .
سرراهم بمنزل ...
home
خانه
home
روش بررسی و حمل تراکنشهای باک به خانه کاربر به وسیله ترمینال یا مودم
home
امور مالی شخصی و پردازش کلمه است
at home
پذیرایی در ساعت معین
home
ریز کامپیوتر طراحی شده برای مصرف خانگی که برنامههای کاربردی آن شامل آموزش
home
وطن
home
بازی
home
کلیدی که نشانه گر را به شروع خط متن می برد
home
اولین رکورد داده در فایل
home
محل زندگی کسی
come home
کشیده شدن لنگر به طرف ناو
home
منزلگاه
home
که معمولا در بالا سمت چپ قرار دارد
home like
راحت
home like
وطنی
home like
خانگی
home
وطن اسایشگاه
home
نقط ه شروع چاپ روی صفحه
home
جا به داخل لوله راندن
home
مرزوبوم
home
اقامت گاه
home
شهر بخانه برگشتن
home
زمین خودی
home
خانه دادن
home
بطرف خانه
home
منزل
home
میهن وطن
home
میهن
stately home
خانهاشرافی
bound for home
اماده رفتن به کشور میهن
at home and abroad
در درون و بیرون کشور
Try to be home before dark.
سعی کن قبل از تاریک شدن بیایی منزل
at home and abroad
در سفر و حضر
at home and abroad
در داخله و خارجه
children's home
محلنگهداریبچههاییکهپدرومادر خوبوشایستهایندارند
rest-home
اسایشگاه
rest home
اسایشگاه
He came straight home.
صاف آمد خانه
home-made
وطنی
home-made
ساخت میهن
home-grown
خانگی
home truth
حقایقیکهدربارهخودتاناز دیگریمیفهمید
home-grown
محصول خانه
home straight
خطمستقیموسطبازی
home ground
آشنا بهمحیط
convalescent home
نقاهت خانه
delivery to the home
تحویل در خانه
take-home pay
خالص دریافتی
take-home pay
مزد خالص
take-home pay
حقوق خالص
take-home pay
مزد پس از کسر مالیات و غیره
Home Secretary
مسئولدفتر
funeral home
مرده شوی خانه
funeral home
محلی که دران مرده را جهت انجام مراسم تدفین یا سوزاندن اماده میکنند
home plate
صفحهبازی
home time
زمانیکهمدارستعطیلمیشود
mobile home
تریلی
mobile home
خانه متحرک
home computers
کامپیوتر خانگی
home towns
زادشهر
to start for home
رهسپار به
[راه]
خانه شدن
Home appliances
لوازم خانگی
You have my home address.
شما آدرس من را دارید.
at home and abroad
در داخل و خارج
[از کشور]
to send home
به خانه
[از جایی که آمده اند]
برگرداندن
home-made
<adj.>
خانگی
home-made
<adj.>
در خانه ساخته
[تهیه]
شده
Home appliances
وسایل خانگی
home address
آدرس منزل
Theres no place like home .
<proverb>
هیچ جا مثل خانه نمى شود .
home brew
مشروبات خانگی
home computer
کامپیوتر خانگی
Home Office
وزارت داخله
Home Office
وزارت کشور
What is your home address?
نشانی منزلتان چیست ؟
He went home on leave .
مرخصی گرفت رفت منزل
broken home
خانواده گسیخته
I'll be at home today .
امروز منزل خواهم بود
nursing home
اسایشگاه پیران
home economics
تدبیر منزل
home economics
اقتصاد منزل
home economics
اقتصاد خانه داری
home-brew
مشروبات خانگی
close to home
<idiom>
به احساسات شخصی نزدیک شدن
home towns
خاستگاه
home work
کار خانگی
home country
محل تولید
home currency
پول داخلی
home trade
تجارت داخلی
home trade
داد و ستد داخلی
home trade
خرید وفروش داخلی
home currency
پول ملی
home front
عملیات غیر نظامیان وشخصی ها در زمان جنگ
home country
کشور اصلی
home consumption
مصرف داخلی
home run
مسابقه پرامتیاز
run home
توگذاشتن
run home
جا گذاشتن
run home
جا انداختن
home born
خانه زاد
home service
خدمات فروش در داخل کشور
home building
ساختمان مسکونی
home consumption
مصرف خانگی
home use entry
اعلامیه مصرف
home use entry
اعلامیه مصرف شخصی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com