Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
Shipshape . In apple pie order.
مرتب ومنظم
Other Matches
shipshape
تر وتمیز
shipshape
قبراق
shipshape
مرتب کردن منظم
shipshape
منظم کردن
shipshape
بطور تروتمیز
shipshape
مرتب
marching order
[travel order]
دستور پیشروی
[ارتش]
apple
یکی ازبزرگترین سازندگان ریزکامپیوتر در جهان
apple ii
اپل دو
apple
مردمک چشم
apple
سیب
apple
چیز عزیزو پربها
apple
سیب دادن
apple
میوهء سیب دادن
apple
نوعی ریزکامپیوتر که توسط شرکت کامپیوتری APPLEساخته شده است
adams apple
سیب حضرت ادم
apple pie
پای سیب
apple jack
عرق سیب
apple computer
کامپیوتر اپل
apple core
تخمدان سیب
adams apple
جوزک
the pulp of an apple
گوشت سیب
crab apple
سیب صحرایی
sugar-apple
سیتافال هندی
polish the apple
<idiom>
خود شیرینی کردن ،لعاب دادن به کسی
the apple of one's eye
<idiom>
سوگلی بودن
the apple of one's eye
<idiom>
نور چشم
Apple Key
کلید مخصوص روی صفحه کلید Macintosh Apple که ترکیب آن با کلیدهای دیگر یک راه میان بر برای انتخاب منوها است
Apple Mac
مجموعهای از کامپیوترهای شخصی که توسط شرکت Apple ایجاد شدند که یک واسط کاربر گرافیکی دارند و از خانواده 00086 پردازنده ها استفاده می کنند
to peel an apple
پوست سیبی را گرفتن
candy apple
سیب با ژلاتین پوشیده شده
eating apple
سیب خوردنی
egg apple
بادنجان
apple dumpling
شیرینی پخته شده با سیب درونش
[آشپزی]
a crunchy apple
سیبی برشته و ترد
the apple of one's eye
<idiom>
عزیز دردانه
flat apple
گوی بولینگ خارج از بازی
fir apple
چلغوزه
fir apple
جوزصنوبر
apple macintosh
acintosh
apple of the eye
مردمک چشم
apple of the eye
محبوب نوردیده
apple of the eye
چیز پریها
apple pascal
یک زبان برنامه نویسی سطح بالا مخصوص استفاده درخانواده
apple peel
پوست سیب
apple share
اپل شر
apple talk
اپل تاک
apple tree
درخت سیب
apple works
اپل ورکس
apple juice
آب سیب
pine apple
اناناس
Adam's apple
جلو آمدگی حنجره در جلو گردن
Adam's apple
سیب آدم
love apple
گوجه فرنگی
thorn apple
تاتوره خاردار
the pulp of an apple
مغز سیب
sugar apple
سفرجل هندی
sour apple
ضربهای که میلههای 5 و01 را باقی میگذارد
shaped like an apple
بشکل سیب
pine apple
قشطه بمب
pine apple
عین الناس
sugar apple
سیب دارچینی
toffee apple
سیبیکهبالایهسختونازکتافیپوشیدهشدهباشد
To turn (apple)to someone.
به کسی رو آوردن ( متوسل شدن )
gall apple
مازو
adams apple
بر امدگی گلو
oak apple
مازو
apple ring fender
دفرای حلقوی
To eat an apple with the skin.
سیب را با پوست خوردن
oak apple or gall
مازو
An apple a day keeps the doctor away.
<proverb>
با خوردن یک سیب هر روز نیازی به دکتر نیست.
[چونکه آدم دیگر بیمار نمی شود]
Apple Macintosh computer
مجموعهای از کامپیوترهای شخصی که توسط شرکت Apple ایجاد شدند که یک واسط کاربر گرافیکی دارند و از خانواده 00086 پردازنده ها استفاده می کنند
Put the apple in the juicer.
سیب را در آب میوه گیر بگزارید.
Apple Computer Corporation
شرکتی که کامپیوترهایی مانند II Apple
Apple filing protocol
روش ذخیره سازی فایل ها روی سرور شبکه که از طریق یک کامپیوتر Macintosh Apple قابل دستیابی است
Apple file exchange
برنامه نرم افزاری که روی کامپیوتر Macintosh Apple اجرا میشود و اجازه خواندن دیسک از PC را میدهد
To pick an apple off the tree.
سیبی را از درخت کندن
[چیدن]
.
dutch apple pie
پای سیب هلندی
An apple a day keeps the doctor away.
<proverb>
غذای خوب طبیب را فراری می دهد.
Apple Computer Corporation
Lisa Apple و در این اواخر Apple Macintosh را ایجاد کرده است
The apple does not fall far from the tree.
<proverb>
درست شبیه پدر.
apple desktop bus
باسهای سریال در کامپیوترهای Macintosh Apple که به وسایل با سرعت پایین مثل صفحه کلید و mouse اجازه ارتباط با پردازنده را می دهند
apple desktop bus
گذر رومیزی اپل
apple desktop interface
رابط رومیزی اپل
toffie apple
[British English]
سیب با ژلاتین پوشیده شده
apple fritters
[British English]
قاچ سیب درخمیر سرخ شده
[یک نوع شیرینی]
section of a pome fruit: apple
قسمتهایمختلفمیوههایکرویشکل
The rotten apple injures its neigbours.
<proverb>
یک سیب فاسد ,سیبهاى اطرافش را خراب مى کند.
apple beignets
[American English]
قاچ سیب درخمیر سرخ شده
[یک نوع شیرینی]
A rotten apple in jures its companions.
<proverb>
یک سیب گندیده هم جواران خود را لکه دار مى کند.
Millions saw the apple fall, but Newton was the one who asked why?
میلیون ها نفر به زمین افتادن سیب را دیده بودند اما فقط نیوتون پرسید چرا؟
One mustn't sk apple trees for oranges, France for sun, women for love, life for happiness.
نباید از درخت پرتقال انتظار سیب، از فرانسه انتظار آفتاب، از زنان انتظار عشق و از زندگی انتظار شادی داشت.
Anyone can count the seeds in an apple, but only Gold can count the number of apples in a seed.
هر کسی نمی تواند تعداد دانه های داخل یک سیب را بشمارد اما فقط خدا می تواند تعداد سیب های نهفته در یک دانه را بشمارد
in order that he may go
برای اینکه برود
first order
مرتبه اول
out of order
از کار افتاده
out of order
خراب
in order that
تا اینکه
in order
درست
out of order
درهم برهم
in order
صحیح
in order to
<idiom>
اعتماد شخص را بدست آوردن
out of order
نادرست
in order
دایر
in order that i may go
برای اینکه بروم
to the order of
به حواله کرد
to the order of
بحواله کرد
to the order of
در وجه
to order
<idiom>
به ترتیب
in order that
برای اینکه
In this order. In this way.
باین ترتیب
out of order
<idiom>
برخلاف قانون ،نامناسب
well-order
خوش ترتیب
[ریاضی]
second order
مرتبه دوم
order about
پیوسته پی فرمان فرستادن
re order
سفارش دوم باره
order off
حکم خروج
out of order
<idiom>
کارنکردن
order
مرتبه
order
نظم دادن
order
خرید سفارش خرید
order
سفارش دادن
order
دستور دادن سفارش
order
امر
order
فرمان نظم
order
کد عمل
order
پردازندهای که عملیات ریاضی و منط قی را کدگشایی کند و انجام میدهد مط ابق کد برنامه
order
رتبه
order
دستور
order
دستور سفارش
order
سفارش
order
حواله کرد حواله کردن دستور
order
حواله
order
حکم
order
سفارش دادن کالا یا جنس
order
سبک معماری
order
شیوه
order
ترتیب انجام کار
order
ترتیب
order
نظام معماری
order
دستور دادن
order
دستورعملیاتی
order
دستورالعمل دستور
order
سفارش دادن دستور دادن
order
دستورالعمل
order
مرتب کردن
order
نظم
order
راسته
in order to ...
تا
[اینکه ]
order
منظم کردن
by order of
حسب الامر
by order of
فرمان
order
[placed with somebody]
دستور
[ازطرف کسی]
order
سفارش دادن تنظیم کردن
order
ن
order
[placed with somebody]
سفارش
[ازطرف کسی]
in order to ...
برای
[اینکه]
pay order
سندپرداخت حقوق
stop order
دستور عدم پرداخت از طرف صادر کننده سند مالی به مرجع پرداخت کننده
sort order
نظم ترتیب
pay order
لیست پرداخت حقوق
social order
سازمانوساختاراجتماعی
third order reaction
واکنش مرتبه سه
word order
ترتیب وقوع کلمه در عبارت یا جمله
order time
زمان سفارش کالا
Order theory
ترتیب جزئی
[ریاضی]
Lattice
[order]
شبکه
[ریاضی]
Lattice
[order]
توری
[ترتیب]
[ریاضی]
the line is out of order
سیم خراب است
the goods are on order
کالا را سفارش داده ایم
superior order
دستور مافوق
superior order
امر مافوق
partial order
پاره ترتیب
partial order
ترتیب جزئی
short order
خوراکی که زود مهیا میشود
payable to order
قابل پرداخت به حواله کرد
phantom order
قرارداد تولید وسایل نظامی درزمان جنگ قرارداد تبدیل کارخانههای شخصی به کارخانجات نظامی
route order
فرمان ستون راه رو
route order
ترتیب حرکت در روی جاده حرکت به ستون راه
review order
لباس وتجهیزات و وسائل کامل
purchase order
دستور خرید
review order
لباس وتحملات سان
referral order
درخواست برای اماد غیرموجود یا جایگزین در انبار
reculaulation order
تنظیم محاسبه مجدد
purchase order
سفارش خرید
public order
نظم عمومی
provisional order
دستور موقت اداری
second order reaction
واکنش مرتبه دوم
place an order
سفارش دادن
post order
حواله پستی
probation order
دستور یا حکم تعلیق مجازات
second order factor
عامل مرتبه دوم
second order conditions
شرایط مرتبه دوم
processing of the order
انجام سفارش
second order conditions
شرایط ثانوی
American order
[سرستونی شبیه ستون کرنتی با برگ های کنگره ای
call-up order
دستور به خدمت
[سربازی]
good order
خوش ترتیب
[فلسفه]
in order to prevent
برای جلوگیری کردن
in good order
<adj.>
تروتمیز
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com