Dictiornary-Farsi | Stage party ( films , movies ) . | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
Stage party ( films , movies ) .	میهمانی ( فیلمهای ) مردانه


Other Matches

movies	سینما
I dont have time to go to the movies .	فرصت نمی کنم به سینما بروم
it films well	درفیلم خوب درمی اید
Color films(T. V).	فیلم ( تلویزیون ) رنگی ؟
publicity films	فیلمهای تبلیغاتی
What films are they showing at this cinema ( theatra house ) ?	این سینما چه فیلم هائی رانشان می دهد ؟
The party was latched on to him. He was saddled with the party.	میهمانی را بگردنش گذاشتند ( ترغیب یا وادار شد )
stage	پرده گاه مرحله
stage	سوار کردن پرسنل و وسایل در خودرو یاهواپیما یا کشتی
to go on the stage	بازیگرشدن
stage	چوب بست
stage	مرحله
stage	صحنه نمایش
stage	در صحنه فاهرشدن
stage	طبقه
stage	پایه وهله
stage	منزل
stage	صحنه
stage	مرحله دار شدن اشکوب
stage	اسکان دادن
not stage	مدار یا جزئی در یک سیستم لاجیک که وجود یا عدم وجودخروجی برعکس حالت ورودی و یا نقیض ان میباشد
stage	یکی از چند نقط ه در یک فرآیند
stage	مقام
stage	قراردادن اتومبیل در خط اغاز
stage	نیمکت اویزان
stage	اشکوب
stage	مراحل مختلف یک موشک
stage	درجه مرحله
stage	سکو
to go on the stage	اکترشدن
behind the stage <adj.> <adv.>	خصوصی [اصطلاح مجازی]
third stage	مرحلهسوم
at this stage <adv.>	درحال حاضر [عجالتا] [اکنون ] [فعلا]
second stage	مرحلهدوم
first stage	مرحلهاول
to go on stage	وارد صحنه [نمایش] شدن
zero stage	طبقه معمولی اضافی که به جلوی کمپرسورخطی اضافه میشود
behind the stage <adj.> <adv.>	محرمانه [اصطلاح مجازی]
flood stage	تراز بحرانی طغیان
killer stage	صافی رنگ
multi stage	چند طبقه
stage coach	دلیجان
buffer stage	مرحله میانگیر
oedipal stage	مرحله ادیپی
oral stage	مرحله دهانی
output stage	مرحله خروجی
phallic stage	مرحله التی
developmental stage	مرحله پیشرفت
At that point [stage] , ...	وقتی که موقعش رسید...
quick stage	ان مرحله ازابستنی که زن جنبش بچه رادرزهدان خودحس میکند
single stage	یک طبقهای
single stage	یک طبقه
converter stage	طبقه مبدل
main stage	عرشه اصلی
multi stage	چند مرحلهای
impluse stage	طبقه فشار مستقیم
initial stage	طبقه نخستین
first audio stage	مرحله صوتی نخست
input stage	طبقه ورودی
input stage	طبقه اولیه
energy stage	لایه انرژی
differential stage	مرحله تفاضلی
larval stage	مرحله کرمی
macro stage	مرحله کلان
main stage	طبقه اصلی
developmental stage	مرحله تکوینی
mixer stage	طبقه مخلوط کننده
modulator stage	طبقه مدولاسیون
stage craft	فن درست کردن نمایش
stage direction	مدیریت
mechanical stage	پایهمکانیکی
stage-struck	شیفتهی بازیگری
stage-struck	عاشق هنرپیشگی و صحنهی نمایش
stage whispers	نجوای روی صحنه
stage doors	در عقب صحنه
stage race	مسابقه مرحلهای دوچرخه سواری
stage set	تنظیم صحنه برای ایفای نقش معینی از نمایش
stage set	تعویض سن
termination stage	مرحله پایانی
this play does not stage well	این داستان خوب در نمایش در نمیاید
stage door	در عقب صحنه
to put on the stage	بمعرض نمایش گذاشتن نمایش دادن
turbine stage	طبقه توربین
two stage experiment	ازمایش دو مرحلهای
regulator first stage	صفحهنمایشنخستینرگلاتور
stage clip	سطحنمایش
stage curtain	پردهنمایش
stage direction	کاگردانی
stage director	مدیر نمایش
stage fever	کرم بازیگری یا اکتری
stage payments	پرداختهای مرحلهای پرداختهای که در چند مرحله صورت میگیرد
at the rear of the stage <adj.> <adv.>	در پس پرده
at the rear of the stage <adj.> <adv.>	پشت پرده نمایش [مخصوص اطاق رخت کن]
speed stage	مرحله سرعت
speed stage	سطح سرعت
To appear on the scene (stage).	روی صحنه ظاهر شدن
landing stage	حملباقایق
centre-stage	شرائطبسیار حساسو مهم
two stage sampling	نمونه گیری دو مرحلهای
stage-manage	کارگردانی کردن
stage-manages	کارگردانی کردن
stage-manage	اداره کردن
stage manage	کارگردانی کردن
stage manage	اداره کردن
stage manager	کارگردان نمایش
stage fright	صحنه هراسی
stage managers	کارگردان نمایش
stage fright	وحشت حاصله در اثر فهوردر صحنه نمایش
anal stage	مرحله مقعدی
stage manager	مدیر نمایش
stage whisper	نجوای روی صحنه
stage-managing	کارگردانی کردن
stage-manages	اداره کردن
stage-managed	کارگردانی کردن
stage-managing	اداره کردن
stage-managed	اداره کردن
stage managers	مدیر نمایش
multi stage experiment	ازمایش چند مرحلهای
multi stage amplifier	امپلی فایر چند طبقه
multi stage press	پرس چند طبقه
To stage political demonstrations.	تظاهرات سیاسی برپاکردناسلااهل تظاهر نیستم
multi stage amplifier	تقویت کننده چند طبقه
frequency divider stage	طبقه مقسم فرکانس
It was stage –managed . It was trumped up.	صحنه سازی بود
low power stage	طبقه کم قدرت
intermediate frequency stage	طبقه ی فرکانس میانی
mechanical stage control	کنترلپایهمکانیکی
high pressure stage	طبقه فشار قوی
multi stage sampling	نمونه گیری چند مرحلهای
anal retentive stage	مرحله مقعدی ضبطی
three stage least squares method	روش حداقل مربعات سه مرحلهای برای تخمین پارامترهای معادلات همزمانی در اقتصاد سنجی
anal expulsive stage	مرحله مقعدی دفعی
power output stage	طبقه خروجی
power amplifier stage	مرحله فزون ساز توان
push pull stage	طبقه پوش- پول
two stage least squares method	روش حداقل مربعات دومرحلهای
two stage least squares method	برای تخمین پارامترها در اقتصادسنجی
multi stage production	تولید چند مرحلهای
multi stage scaffolding	داربست چند طبقه
bed building stage of river	تراز سطح متوسط اب رودخانه
The stage was bare but for [save for] a couple of chairs.	صحنه نمایش به استثنای چند تا صندلی لخت بود.
party	طرف شریک
the a party	مدعی خصم
third party	شخص ثالث
the a party	طرف مخالف
party	بخش
party	قسمت
party	طرفدار
party	دسته متشکل جمعیت
party	تیم
party	مهمانی دادن یارفتن
party	طرف یارو
party	پارتی متخاصم
party	بزم
The party is over! <idiom>	خوشگذرانی تمام شد و حالا وقت کار است [باید جدی بشویم] [اصطلاح]
party	مهمانی
party	حزب
party	دسته همفکر
party	دسته
party	گروه
party	عده نظامی
party	گروه مخصوص انجام یک ماموریت
party	هیات
The party is getting under way .	جشن میهمانی دارد گرم می شود
third party vendor	فروشنده دسته سوم
Liberal Party	حزبسیاسیمعتقدبهکنترلمحدودصنعت
third party lease	توافقنامهای که بوسیله ان یک شرکت مستقل تجهیزاتی رااز سازنده خریده و به استفاده کننده کرایه میدهد
She wrecked the party for us.	مهمانی رابه مازهر کرد
thrid party	شخص ثالث
winning party	دادبرده
to throw a party	مهمانی دادن
Conservative Party	حزب محافظه کار
tea party	مهمانی چای
tea party	عصرانه چای
party political	مربوطبهاحزابسیاسی
party line	خط دستهای
supply party	گروه تدارکات
party piece	قطعهموسیقییاشعریکهدرمهمانیاجراگردد
Liberal Party	فراهمآوریرفاهوآزادیشخصی
party walls	دیوار مشترک
the lead of a party	پیشوا یا رئیس حزب
the liberal party	حزب یا دسته ازادی خواه
the party is led by him	او بر ان حزب ریاست دارد
third party insurance	بیمه شخص ثالث
Green Party	حزبسبز - حزبیکهبرایحفافتازمحیطزیستتلاشمیکند
dinner party	میهمانیشام
working party	گروه کار
boarding party	تیم تفتیش
to crash in [to a party]	بدون دعوت وارد شدن
to crash in [to a party]	سر زده وارد شدن
opposition party	حزب مخالف [سیاست]
to join a party	عضو حزبی شدن
Labour Party	حزب کارگر
party wall	دیوار مشترک
To jazz up the party .	مجلس را گرم کردن
wedding party	مجلس عروسی یا عقد کنان
winning party	محکوم له
party politics	سیاست بازیهای حزبی
party politics	حزب بازی
search party	گروه پیگرد