Dictiornary-Farsi | Straight hair (road,line). | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (11 milliseconds)

English	Persian
Straight hair (road,line).	موی ( جاده و خط ) صاف


Other Matches

straight line	پرتو
straight line	صاف
straight line	مستقیم
straight line	یکراست
straight line	خط [هندسه] [ریاضی]
straight line	بخط مستقیم
straight line	دارای خط مستقیم
straight line	خط مستقیم
hair line	خط سربالایی دراخرحروف
hair line	طناب مویی
straight line code	کد خط مستقیم
straight line code	کد مستقیم
straight line coding	برنامه نوشته شده برای جلوگیری از استفاده حلقه و انشعاب برای اجرای سریع تر
straight line method of depreciation	استهلاک به روش خط مستقیم
out of the straight	کج
straight	راسته
To become straight.	راست شدن
straight away	بی تامل
straight away	روبروی سبد
out of straight	منحنی
straight away	بی درنگ
out of straight	غیرمستقیم
straight	قسمت مستقیم
Now get this straight.	گوشهایت را خوب با ؟ کن ببین چه می گویم
straight out <idiom>	آشکارا
straight	راست
straight	درست
straight	رک صریح
straight	بی پرده
go straight <idiom>	آدم درستکاری شدن
straight	عمودی
straight	افقی بطورسرراست
straight	مستقیما
straight	راحت مرتب
straight f.	پنج برگ ردیف ویکرنگ
straight out	رک مستقیما
straight out	بی پرده
straight out	راست حسینی
straight <adj.>	تروتمیز
straight <adj.>	منظم
straight off	مستقیما درجلو موج روبه ساحل
straight right	راست مستقیم در بوکس
straight off	یکراست
straight off	بلادرنگ
straight off	بفوریت
straight <adj.>	مرتب
out of the straight	ناراست
straight	مستقیم
to get straight A's	همه درسها را [همیشه] ۲۰ گرفتن
straight out	یکراست
straight bow	کمان راست
straight blow	ضربه مستقیم در بوکس
straight bar	میل گرد مستقیم
straight ball	پرتابی در بولینگ که گوی باچرخش مستقیما حرکت میکند
straight arm	حریف را با مشت جلو امده ازخود دور کردن
straight wing	بالمستقیم
straight angle	زاویه 081 درجه
straight skirt	دامنراسته
straight rails	ریلمستقیم
back straight	مستقیمامعکوس
The picture is not straight .	عکس کج است ( راست قرار نگرفته )
Is my hat on straight?	کلاهم راصاف روی سر گذاشتم ؟
He came straight home.	صاف آمد خانه
straight-faced	خونسرد درونریز
straight sets	فردیکهتمامیستهاراببرد
straight flush	کارتهایدلاعدادپشتهم
straight blade	تیغهمستقیم
straight bet	شرطمستقیم
straight ticket	اخذ رای دستجمعی برای نمایندگان یک حزب
straight position	فرم مستقیم
straight jaw	گیرهمستقیم
put straight	مرتب کردن
Keep (go) straight on (ahead).	راست برو جلو
home straight	خطمستقیموسطبازی
straight eye	قزنصاف
straight ladder	نردبانراست
to come straight to the point <idiom>	مستقیما [رک ] به نکته اصلی آمدن
shoot straight <idiom>	منصفانه رفتار کردن
straight edge	شمشه
straight edge	کشو
straight from the shoulder <idiom>	راست وپوست کنده گفتن ،بیغل غش صحبت کردن
straight edge	قد
straight dagger	کارد
Go straight ahead.	مستقیم بروید.
straight edge	لبه مستقیم
straight edge	خط کش
straight face	چهره رسمی و بی نشاط قیافه بی تفاوت
straight left	چپ مستقیم در بوکس
keep a straight face	از خنده خودداری کردن
straight halving	کام و زبانه کردن
straight stairs	پلکان راست
straight "A " student	دانش آموزی [دانش جویی] که همیشه همه درسها را ۲۰ می گیرد
to keep one's hair on	دست پاچه نشدن
to a hair	بادقتی هرچه تمامتر
to a hair	موبمو
to let down one's hair	کنترل از دست دادن
to let down one's hair	غفلت کردن از خود
hair	[الیاف نازکتر از پشم مو یا کرک بز و شتر، تفاوت آن با پشم در داشتن ساختار سلولی است که کیسه های هوای موجود باعث ایجاد درخشندگی بیشتر آن می گردد.]
keep one's hair on	خونسردبودن
keep one's hair on	دست پاچه نشدن
to keep one's hair on	خون سردبودن
to keep ones hair on	دست پاچه نشدن
let down one's hair <idiom>	تمدد اعصاب کردن
hair	مو
in one's hair <idiom>	عصبانی کردن شخصی
hair	موی سر
She had let her hair down .	موهایش را ریخته بود روی شانه اش
out of one's hair <idiom>	ازشر کسی راحت شدن
hair	گیسو
hair	زلف
against the hair	ازبیراهه
straight barrel vault	طاق اهنگ طاق گهوارهای
To put things straight(right).	کارها را درست کردن
To give it straight from the shoulder.	مطلبی راصاف وپوست کنده گفتن
straight-up ribbed top	سرکشبافتی
The smoke rose straight up.	دود راست رفت بالا
straight run pitch	تفاله اولین تقطیر
straight pool billiard	بازی مداوم 1/41 بیلیاردکیسهای
straight barrel vault	طاق ضربی
to give one the straight tip	محرمانه چیزیرا بکسی خبردادن
To sit (walk) straight.	راست نشستن ( راه رفتن )
straight from the horse's mouth <idiom>	درست از خود شخص نقل قول کردن
straight chain structure	ساختار راست زنجیر
hair esthesiometer	بساوایی سنج مویی
hair shaft	ساقهمو
hair brush	ماهوت پاک کن
hair bulb	ساقهمو
to put up ones hair	مویاگیس خودرازنانه درست کردن
hair dryer	سشوار
hair grip	سنجاقسر
camel's hair	کرک یا پشم شتر پارچه پشم شتر
hair clip	گلسر
cross hair	تار موی وسط دوربین
tangled hair	موی ژولیده یادرهم وبرهم
wavy hair	موی فردار
pubic hair	موی زهار
cross hair	خط داخل دوربین
to part the hair	فرق باز کردن
hair roller	بیگودی
split hair	موشکافی
wavy hair	گیسوی مجعد
to part the hair	فرق گذاشتن موی را از هم باز کردن
camels hair	کرک یاپشم شتر
to powder the hair	پودر به مد یا بسرزدن
disheveled hair	موی ژولیده
goat hair	موی بز [الیاف نازک و پشمی بز که بیشتر در قسمت های ظریف و تزئینی بافت بدلیل ظرافت آن بکار می رود. بهترین نوع آن مربوط به بز کشمیری هندوستان است که از لحاظ ظرافت و لطافت سبیه ابریشم است.]
mane hair	موی یال
My hair is falling out.	موهای سرم دارند میریزند.
camels hair	پارچه پشم شتر
hair raiser	موی برتن سیخ کننده
hair seal	خوک پرموی بی گوش
hair shirt	پیراهن مویی که برای ریاضت میپوشند
hair sieve	الک مویی
hair space	فضای باریکی درچاپ
I'd like some hair gel.	من کمی ژل مو میخواهم.
some hair gel	کمی ژل مو
hair space	باریکه
hair splitter	ادم مو شکاف
hair splitting	موشکافی
hair splitting	موشکاف
hair raiser	مهیج
hair pulling	کندن مو
hair tint	رنگ مو
hair cells	یاختههای مویی
to part one's hair	فرق سر خود را باز کردن
loss of hair	آلوپسی [پزشکی]
hair loss	آلوپسی [پزشکی]
loss of hair	ریزش مو [پزشکی]
hair loss	ریزش مو [پزشکی]
hair compass	پرگار سوزنی
hair crack	ترک موئی
hair crack	ترک مویی
hair crack	شکاف خوردگی ترک خوردگی
hair follicle	پیاز مو
hair pencil	قلم مو
hair pulling	مو کنش
hair raising	مهیج
hair raising	ترسناک
hair worm	کرم رشته
hair stroke	نازک کاری درخوشنویسی
My hair is growing.	موهایم دارد بلند می شود
To part ones hair .	فرق سر باز کردن
My hair is falling.	موهایم دارد می ریزد
To dye ones hair.	موها را خاموش کردن
matted hair	موی کرک شده
hair trigger	ماشه دوم تفنگ
he did not turn a hair	هیچ خستگی وانمودنکرد
hair-grip	تل - گلسر
hair trigger	باسانی حرکت کننده
he did not turn a hair	خم به ابرویش نیاورد
hair worm	کرم مویی
hair worm	کرم پیوک
part the hair	فرق بازکردن
hair's breadth	آنچهبهفاهراتفاقنیفتادهاست
hair stroke	خط نازک بالا یا پایین حروف نوشته یا چاپی
disheveled hair	زلف پریشان
It is exact to hair.	مو نمی زند ( کاملا"یکسان است )
hair spring	فنر رقاصک
hair-raising	ترسناک
camel hair	پارچهکلفتو پشمی