Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (2 milliseconds)
English
Persian
Take your money out of your pocket.
پولت را از جیب دربیاور
Search result with all words
pocket money
پول جیب
Money burnes a hole in his pocket.
پول تو جیب اش بند نمی شود
pocket money .
پول تو جیبی ( مقرری روزانه ؟ هفتگه یا غیره )
money burns a hole in his pocket
<idiom>
پول تو دستش بند نمی شود
Other Matches
Money for jam . Money for old rope .
پول یا مفتی
Protection money. Racket money.
باج سبیل
money begets money
<idiom>
پول پول می آورد
pocket
پولی
pocket
حباب
pocket
جیب
pocket
کیسه هوایی
she had him in her pocket
خوب جلوش را گرفته بود
pocket
پاکت تشکیل کیسه در بدن
pocket
کوچک جیبی
pocket
محاصره شدن
pocket
پیش رفتگی خط جبهه
pocket
فرورفتگی
pocket
بجیب زدن
pocket
درجیب پنهان کردن
pocket
کیسه یاجیبهای 6 گانه میز بیلیارد انداختن گوی به کیسه دربازی بیلیارد فاصله بین میلههای 1 و 3 برای بازیگرراست دست و 1 و 2 برای بازیگر چپ دست بولینگ
pocket
نقدی
she had him in her pocket
کاملابراواختیارمیکرد
pocket
جیب دار درجیب گذاردن
front pocket
جیبجلو
patch pocket
جیبرویسینه
seam pocket
جیبرویدرز
stake pocket
جیبتودهای
top pocket
حفرهفوقانی
vertical pocket
جیبعمودی
empty pocket
ادم بی پول یا تهی کیسه
welt pocket
جیبنواری
batten pocket
بادبان
pocket-sized
جیبی
They picked my pocket.
جیبم رازدند
outside ticket pocket
جیبکوچکبیرونی
mock pocket
جیبساختگی
door pocket
جیبدر
gusset pocket
جیبپاکتی
fork pocket
محفظهانشعابی
foot pocket
قالب پا
flap pocket
جیبلبهدار
exterior pocket
کیفبازشو
i am rials in pocket
سه ریال در جیب دارم
interior pocket
جیبداخلی
i am rials in pocket
سه ریال سود بردم
inset pocket
جیبمخفی
i am 0 rials out of pocket
05 ریال زیان
i am 0 rials out of pocket
کرده ام
hidden pocket
جیبمخفی
watch pocket
جا ساعتی که به رختخواب اویزان کنند
pocket lamp
چراغ قوه
pocket lamp
لامپ کوچک
pocket judgment
سنددینی که بلافاصله پس ازسررسید بدون هیچ تشریفاتی قابل وصول و اجرا است
pocket judgment
سند قطعی لازم الاجرا
pocket expenses
هزینه مختصر شخصی
pocket edition
چاپ جیبی کتاب
pocket computer
کامپیوتر جیبی
pocket borough
حوزه انتخاباتی تحت نفوذ یک نفر یا یک خانواده
pocket book
دفتر بغلی
pocket book
کیف بغلی
pocket billiards
بیلیارد امریکایی با 51 گوی رنگی و 6 کیسه از شماره 1تا 51 بین 2 بازیگر
pocket battleship
رزمناو تندرو و سبک
one pocket billiard
بیلیارد با 51 گوی هدف که هر بازیگر سعی دارد 8 گوی را در کیسه انتخابی خوداندازد
out of pocket expenses
هزینهای که از جیب شخص درامده باشد
pocket meter
سنجه جیبی
pocket picking
جیب بری
pocket piece
سکه ازدواج افتاده یا چیزی مانندان که درجیب نگاه دارندتابرکت جیب باشد
centre pocket
مرکزی
centre pocket
گودال
bottom pocket
سوراخمیزبیلیاردبرایتوپ
back pocket
جیبپشتی
watch pocket
جیب ساعتی
vest pocket
جیب جلیقه
vest pocket
مخصوص
vest pocket
جیبی
lime pocket
پوشش اهک
the furniture of ones pocket
دارایی جیب
slash pocket
جیب عمودی درجهت درزلباس
pocket veto
رد لایحه قانونی بوسیله معوق گذاردن ان
pocket split
باقی ماندن میلههای 5 و 7یا 5 و 9 بولینگ
pocket pistol
بغلی عرق
pocket pistol
طپانچه جیبی
out of pocket expenses
هزینه واقعی
trouser pocket
جیب شلوار
pocket rules
خط کش های تاشو
[ابزار]
pocket rules
خط کش های جیبی
[ابزار]
pocket rule
خط کش تاشو
[ابزار]
pocket rule
خط کش جیبی
[ابزار]
air pocket
منفذ
air pocket
بادگیر
called pocket
کیسه تعیین شده از طرف بازیگر
armature pocket
شیار ارمیچر
chip pocket
شیار دندانههای اره
pocket calculators
حسابگر جیبی
pocket handkerchief
دستمال جیبی
pocket calculator
ماشین حساب جیبی
air pocket
چاه هوایی
pocket watch
ساعت جیبی
pocket calculator
حسابگر جیبی
pocket handkerchiefs
دستمال جیبی
pocket knife
چاقوی جیبی
pocket knives
چاقوی جیبی
air pocket
دست انداز هوایی
bottle pocket billiard
بیلیارد کیسه دار با 2 گوی ومهره بطری مانند
pants pocket
[American E]
جیب شلوار
trousers pocket
[American E]
جیب شلوار
To pick somebodys pocket.
جیب کسی را زدن
poker pocket billiards
بیلیارد کیسهای دونفره یابیشتر با گوی اصلی و 61گوی شماره دار
To put ones hand in ones pocket.
دست توی جیب کردن ( پول خرج کردن )
front top pocket
جیببالایجلویشلوار
to pocket a tidy sum
<idiom>
پول خوبی به جیب زدن
hand warmer pocket
جیببقل
hand-warmer pocket
جیبگرم کنندهیدست
ast welt pocket
جیبپیشسینهای
burn a hole in one's pocket
<idiom>
پولی که تومیخواهی سریعا خرج کنی
broad welt side pocket
جیبپهنپهلو
He has feathered his nest. He has lined his pocket.
اودیگر بارش را بسته است ( ازنظر مالی تأمین است )
I was a thoussand tomans out of pocket in that transaction.
د رآن معامله هزارتومان هم از جیب دادم ( ضرر کردم )
money on d.
پول سپرده
i have no money about me
با خود هیچ پولی ندارم
money
جایزه نقدی
take in (money)
<idiom>
رسیدن
near money
شبه پول
his money is more than can
ازانست که بتوان شمرد
we are want of money
ما نیازمند پول هستیم به پول احتیاج داریم
money
سکه
near with one's money
خسیس
value for money
قدرت خرید پول
value for money
ارزش پول
value of money
ارزش پول
money
پول
money
اسکناس
money
مسکوک ثروت
his money is more than can
پولیش بیش
be in the money
<idiom>
پول پارو کردن
money on d.
وجه امانعی
be in the money
<idiom>
در پول غلت خوردن
After all that money is of no use.
تازه آن پول هم بدردت نمی خورد.
f. money
پول فراوان
even money
مبلغ مساوی در شرط بندی
he is f. of money
پول فراوان دارد
He is in the money.
پول پارومی کند ( خیلی ثروتمند است )
role of money
نقش پول
retention money
پول گرویی
possession money
حق الاجرا
retention money
مقدار پولی که کارفرما جهت حسن انجام کار پیمانکار نگه میدارد واین مقدار درصدی ازکل قرارداد است که حسن انجام کار نامیده میشود
passage money
راه
requistion for money
پول
requistion for money
درخواست
salvage money
جایزه نجات کشتی یا محموله
sound money
پول قوی
soft money
پول ضعیف
smart money
مطلع
smart money
غرامت پولی که دولت بسربازان وملوانان زخمی ومصدوم میدهد
smart money
خسارت
smart money
پاداش زیان
passage money
خوراک
short of money
کم پول
borrowed money
پول قرض گرفته شده
passage money
غذا
scant of money
بی پول
scant of money
کم پول
table money
فوق العادهای که بابت هزینه مهمان داری به افسران ارشد داده میشود
quantity of money
مقدار پول
passage money
معاش کردن
purchase money
در CL ثمن
penury of money
کمیابی پول
ready money
پول فراهم شده
Money peters out.
پول کم کم تمام می شود.
purchase money
قیمت جنس
You will need to spend some money on it.
تو باید برایش پول خرج بکنی.
raise money
فراهم کردن پول
raise money
جمع اوری کردن پول
I'm not made of money!
<idiom>
من که پولدار نیستم!
[اصطلاح روزمره]
possession money
حق النسبی
to be rolling in money
<idiom>
تو پول غلت زدن
[اصطلاح]
penury of money
قحط پول
possession money
حق الحفظ دستمزدی که در برای اجرای حکم تملیک یا صیانت ملک تملیک شده از طریق اجرای حکم به مامور اجراداده میشود
ready money
پول موجود
ready money
پول نقد
prize money
پولی که از فروش غنیمت دریایی بدست می اید
passage money
تاکردن
promotion money
دستمزدی که به موسسین شرکت برای خدماتشان پرداخت میشود
sound money
پول سالم
money sink
<idiom>
گودال پول
[کیسه پول سوراخدار]
save money
پس انداز کردن
save money
به دقت خرج کردن
Count the money to see if it is right.
پو ؟ را بشما ؟ ببین درست است
time is money
<idiom>
وقت طلاست
He owes me some money.
از او پول می خواهم (طلب دارم )
He got the money from me by a trick.
با حقه وکلک پول را از من گرفت
have money to burn
<idiom>
پول از پارو بالا رفتن
He is saving his money.
پولهایش راجمع می کند
To touch someone for money.
کسی راتیغ زدن ( ازاو پول گرفتن )
I am pinched for money.
دست وبالم تنگ است (تحت فشار مالی )
To swindle money out of somebody.
با تقلب پول از کسی گرفتن ( درآوردن )
To be a money grubber.
پول پرست بودن
To raise money.
پول فراهم کردن
To be wallowing in money .
غرق درپول بودن
To put some money aside .
پولی را کنا رگذاشتن ( ذخیره ساختن )
My only problem is money .
تنها گرفتاریم پول است ( محتاج آن هستم )
My money request to him
طلب من از او
[مرد]
I am running out of money .
پول من تمام شد.
[من دیگر پول ندارم.]
Changing money
تبدیل پول و ارز
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com