English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 166 (8 milliseconds)
English Persian
The City Council has decreed that all dogs must be kept on a leash there. شورای شهر مقرر کرده است که تمام سگ ها باید با افسار بسته شوند .
Other Matches
leash افسار سگ وحیوانات مشابه افسار بستن
leash بند زدن
leash دسته سه تایی
leash rod دستهسهتایی
to keep somebody on a short leash آزادی کسی را خیلی کم کردن
to keep somebody on a short leash کسی را دائما کنترل کردن [مثال مشکوکان به جرمی ]
decreed حکم کردن
decreed حکم
decreed فرمان
decreed قرار دادگاه
decreed مقررداشتن
decreed قضاء
decreed حکم صادره از محاکم نیروی دریایی
decreed قضاوت تصویبنامه
But fate decreed otherwise. اما قسمت چنین بود .
Fate had so decreed . I t was so destined . قسمت چنین بود
dogs سگ
dogs گیره در
dogs شکل لغوی رقمی در سیستم عددی بر مبنای شانزده که متنافر با مقدار دهدهی 31است و به شکل D نوشته میشود
dogs سگ نر
dogs میله قلاب دار گیره
dogs دنبال کردن
dogs مثل سگ دنبال کردن
dogs دستگیره در چخماق تفنگ
dogs دفاع بسته
dogs مخروطهای لاستیکی کنار مسیر
dogs نوک گیر
dogs tooth یکجورزنبق
guide dogs سگ راهنم
hot dogs ساندویچ سوسیس
dogs mercury سلمه
He dislikes dogs. از سگ بدش می آید
dogs ear لب برگردانده کردن
dogs ear تای گوشه کاغذ
dogs mercury سلمه تره
hot dogs سوسیس سوسیگ
One must let sleeping dogs lie. دنبال شر نباید رفت
Do cats and dogs drown? آیا سگ وگربه در آب غرق می شوند ؟
to rain cats and dogs سخت باریدن
To leade a dogs life . مثل سگ زندگی کردن
let sleeping dogs lie <idiom> [دنبال دردسر نگرد]
to rain cats and dogs سنگ ازآسمان آمدن
let sleeping dogs lie <idiom> [شر به پا نکن]
rain cats and dogs <idiom> باران شدید
Two dogs fight for a bone, and a third runs away w. <proverb> دو سگ بر سر استخوانى مى جنگند سومى آنرا بر مى دارد و مى برد .
Barking dogs seldom bite. <proverb> سگى که پارس مى کند بندرت گاز مى گیرد.
HE that lies down with dogs must expect to rise with fleas.. <proverb> کسى که با سگها بخوابد بایستى انتظار آن را هم داشته باشد که با یشرات برخیزد.(پسر نوی با بدان بنشست ,خاندان نبوتش گم شد).
city شهر کوچک
city شهر
city شهر
city شهرک
inner city بخش مرکزی شهر
One must avoid three things: crumbling walls, vicious dogs, and harlots از سه چیز باید حذر کرد، دیوار شکسته، سگ درنده، زن سلیطه
City Hall ساختمان شهرداری
Panama City شهر پاناما
Mexico City مکزیکوسیتی
mushroom city شهری که زود ترقی میکند
central city مرکز شهر
the city has been proclaimed قدغن هایی در شهربرقرارکرده اند
they poured toward that city سوی ان شهر هجوم کردند
City Hall بلدیه
to prostrate a city شهری را با خاک یکسان کردن
City Hall شهرداری
Vatican City شهر واتیکان
city boundary شهرمرزی
Garden city بوستان شهر
City Beautiful [جنبش طراحان، محوطه سازان آمریکایی در دفاع از زیبایی شهرها]
city view نمای شهر
provincial city شهرستان
Take me to the city centre? مرا به مرکز شهر ببرید.
How far is it to city centre? تا مرکز شهر چقدر راه است؟
How do I get to city center? چطور میتوانم به مرکز شهر بروم؟
The city center . میدان ( مرکز ) شهر
New York City نیویورک
Kuwait City کویت
Guatemala City پایتختگوآتمالا
garden city شهریدرداخلیکباغستان
Ideal City [شهر موجود در نمونه اولیه و نقشه اولیه]
central city شهر مرکزی
city article گزارش مختصرمالی یاتجاری در روزنامه
city editor نویسنده خیرمالی یاتجارتی درروزنامه
city slicker شهری
city slicker زرنگ
city slicker رند
empire city نیویورک
council انجمن
council شورا
council هیات
council کنکاشگاه
council مشاوره
council شورا مجلس
Ho Chi Minh City شهر هوشی مین مرکز ویتنام جنوبی
that city lies in ruins ان شهر خراب
What's the fare to city centre? نرخ کرایه تا مرکز شهر چقدر است؟
to raze a city to the ground شهری را با خاک یکسان کردن
gray air city شهر با مه دود اکسیدی
to serve the city with water اب برای شهر تهیه کردن
To lay siege to a city . شهری را محاصره کردن
The city was razed to the ground. شهر با خاک یکسان شد
Every man is a sovereign in his own city . <proverb> هر کس به شهر خود شهریار است .
the hill overhangs the city تپه به شهر مشرف است
that city lies in ruins است
brown air city شهر با مه دود اسیدی
bombers raided the city بمب افگن هابران شهرحمله کردند
bombers raided the city بمب افگن ها ان شهررابمباران کردند
Privy Council هیات مشاورین سلطنتی
council of entent متشکل از جمهوریهای افریقایی داهومی
council of entent ساحل عاج نیجریه و ولتای علیا
council of europe ن پیوستند
council of ministers شورای وزیران
council of ministers هیات وزیران
economic council شورای اقتصادی
council of war شورای نظامی
council of entent شورای حسن تفاهم
appoint as one's council وکیل کردن
council chamber انجمن گاه
appoint as one's council وکالت دادن
bar council هیات مدیره کانون وکلا
borough council انجمن ده
cabinet council جلسه هیات وزیران
nordic council شورای اسکاندیناوی مجمع متشکل ازنمایندگان دانمارک
council of war شورای جنگ
council of ministers هیات وزرا
municipal council انجمن شهر
the king in council شورای دولتی باحضوراعلیحضرت
international council شورای بین المللی کامپیوتر در اموزش
security council یکی از ارکان ششگانه سازمان ملل که 11 عضودارد و وفیفه عمده ان حفظ صلح و امنیت جهانی است
security council شورای حفافتی یکان
security council شورای امنیت
security council شورای امنیت سازمان ملل متحد
parish council شورای محلی
order of council تصمیم هیات مشاورین سلطنتی در غیاب یا بیماری پادشاه یا ملکه
order in council تصویب نامه دولتی
order in council تصمیم هیات مشاورین سلطنتی
nordic council فنلاند و نروژ که هدف ان بسط همکاریهای کشورهای اسکاندیناوی درشئون مختلف است
nordic council سوئد ایسلند
legislative council هیئت عالی مقننه در انگلیس مجلس مقننه
nordic council شورای شمالی
municipal council انجمن شهرداری
international council education in forcomputers
guardian council شورای نگهبان
council ot ministers هیئت وزراء
council ofwar شورای نظامی
council ofwar شورای جنگ
county council سازماننافر
council of physicians شورای پزشکان
council of physicians شورای پزشکی
federal council مجلس متحده
federal council مجلس دولت متحده
town council انجمن شهرداری
town council انجمن شهر
A series of city improvement works. یکرشته کارهای عمرانی شهری
Gangs of youths went on the rampage through the inner city. دسته های جوانان با داد و بیداد از مرکز شهر رد شدند.
The entire city was plunged in darkness . تمام شهر غرق درتاریکی بود
Enemy troops poured into the city. سربا زان دشمن ریختند داخل شهر
economic and social council به نیابت از طرف مجمع عمومی است
column research council شورای تحقیق بر ستونها
election supervisory council انجمن نظارت بر انتخابات
council of economic advisers شورای مشاوران اقتصادی
rural district council انجمن محلی زراعی
election supervisor council انجمن نظارت بر انتخابات
economic and social council شورای اقتصادی و اجتماعی یکی از ارکان ششگانه سازمان ملل متحد که وفیفه اش انجام امور اقتصادی واجتماعی و فرهنگی و تربیتی مربوط به سازمان ملل
executive council [of a political party] شورای مجریه [سیاست]
executive council [of a political party] مجلس اجرائی [سیاست]
Economic expert [A person who is a member of the Advisory Council on the Assessment of Overall Economic Development in Germany] حکیم اقتصادی [ کسی که عضو شورای کارشناسان برای سنجش توسعه کلی اقتصادی در آلمان است]
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com