Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
The Web site allows consumers to make direct comparisons between competing products.
این وب گاه اجازه می دهد مصرف کنندگان مستقیما محصولات رقیبها را با هم مقایسه بکنند..
Other Matches
to make comparisons
مقایسه کردن
competing
متناقض-دوعبارتکهتنهایکیازآنهامیتواندصحیحباشد
consumers
مصرف کننده
distribution to consumers
پخشکنندهبهمصرفکننده
secondary consumers
مصرف کنندگان دومین
primary consumers
مصرف کنندگان نخستین
tertiary consumers
مصرف کنندگان سومین
comparisons
همسنجی
comparisons
تطبیق سنجش
comparisons
تشبیه
comparisons
روش مقایسه
comparisons
یکی از این دو از دیگری سریع تر است
comparisons
تطبیق
comparisons
برابری
comparisons
مقایسه
primary consumers: herbivores
گیاهخواران
secondary consumers: carnivores
دومینمصرفکننده
consumers cooperative company
شرکت تعاونی مصرف
secondary consumers: insectivores
دومینمصرفکننده
primary consumers: herbivores
مصرفکنندهاولیه
to draw comparisons
مقایسه کردن
method of paired comparisons
روش مقایسههای جفتی
paired comparisons method
روش مقایسه جفتی
The editorial staff drew unflattering comparisons between the mayor and a dictator.
هیات تحریریه مقایسه برخورنده ای بین این شهردار و دیکتاتوری کرد.
products
تولید
products
حاصلضرب
products
محصول تولید شده برای فروش
products
محصول تولید شده یا ساخته شده
by-products
محصول فرعی
by-products
محصول ضمنی
products
نتیجه
d. products
لبنیات فراوردههای شیری
products
حاصل ضرب
products
محصول حاصلضرب
products
کالا
products
محصول اصلی از ماده خام
products
مجموعهای از محصولات مختلفساخته شده در یک شرکت که یک گروه را تشکیل می دهند.
products
ول مواد لازم برای تولید یک محصول
products
محصولی که در انتهای فرآیند تولید ساخته شده باشد
products
تولیدکردن
products
نتیجه کار محصول فراورده
products
فراورده
by-products
فراورده جنبی
products
حاصل حاصلضرب
products
بسط دادن
products
ایجادکردن
products
حاصل
products
محصول
petroleum products
فراوردههای نفتی
partial products
حاصل ضربهای جز
primary products
محصولات اولیه
primary products
محصولات پایه
primary products
محصولاتی که به عنوان مواد اولیه بکار برده میشود
raw products
محصولات ناتمام
raw products
محصولات اولیه
cross products
حاصلضرب ضربدری
dairy products
محصولاتلبنی
reaction products
فراوردههای واکنش
sum of products
مجموع حاصلضرب
joint products
محصولات مشترک
fission products
مواد اتمی
fission products
عوامل تولید شده در اثر تجزیه اتمی بقایای شکافت هستهای
domestic products
محصولات داخلی
differentiated products
کالاهای ناهمگن
differentiated products
کالاهای متفاوت
refinery products
محصولاتپالایشگاه
agricultural products
محصولات کشاورزی
natural products
مواد طبیعی
bulk petroleum products
فراوردههای نفتی قوال
products customarily found in a pharmacy
کالاهایی که معمولا در داروخانه بفروش می روند
To make money. To make ones pile.
پول درآوردن ( ساختن )
to make friends
[to make connections]
رابطه پیدا کردن
[با مردم برای هدفی]
x site
سکوی روبازموقت برای انبار کردن مهمات
y site
نوعی محوطه انبار مهمات روباز موقت که اطراف ان باسدهای خاکی احاطه شده باشد
x site
انبار موقت
on site
پای کار
site
پایه
site
محل دستگاه تراز
site
پایگاه
site
پادگان
site
زمین محل احداث بنا
site
تراز
site
موضع
on site
در محل
on site
در جا
site
جا
site
محل
site
مقر
site
مکان
site
زمین زیر ساختمان
site
کارگاه ساختمانی
site
قرار داشتن مستقر بودن
site
محلی که پایه چیزی باشد
site
مدرک بین ناشر نرم افزار و کاربر که به هر تعدادی کاربر در سایت امکان استفاده از نرم افزار میدهد
site
موقعیت
site
محل محوطه کار
site
ایستگاه
site
زمین ساختمانی
site poll
قرار دادن تمام ترمینال ها یا وسایل در یک محل
landing site
محل فرود
lattice site
جایگاه شبکه
launching site
سکوی پرتاب موشک
launching site
محل پرتاب
site office
دفتر ساختمانی
landing site
پایگاه فرود
site manager
رئیس کارگاه
site license
مجوز درون سازمانی
site inspection
معاینه محل
site engineering
مدیر ساختمان
site concrete
بتنی که در پای کار ساخته شود
site clearance
تخلیه کارگاه
line of site
خط توپ هدف
line of site
خط تراز یا مبنای افق توپ
loading site
سکوی بارگیری
site scale
دستگاه تراز توپ
site prefabrication
پیش ساختن در پای کار
site of the find
چشمه
[باستان شناسی]
site scale
طبله تراز
site survey
برداشت نقشه تکهای از زمین
Is there a camp site near here?
آیا نزدیک اینجا چادر زدن وجود دارد؟
archeological site
چشمه
[باستان شناسی]
site of the find
منبع
[باستان شناسی]
archeological site
منبع
[باستان شناسی]
Is there a camp site near here?
آیا نزدیک اینجا محل اردو وجود دارد؟
site plan
نقشه محل
site plan
نقشه جایگاه
loading site
محل بارگیری
hot site
یک مرکز کاملا" مجهزکامپیوتری که برای حالت اضطراری اماده است
building site
عرصه
building site
کارگاه ساختمانی
dam site
جای بند محل سد
dam site
جای سد
dam site
بندگاه
crossing site
محل پایاب
plane of site
سطح قائم مار بر سکوی تیر
angle of site
زاویه تراز
active site
محل فعال
active site
موضع فعال
beta site
ن شود
reconstitution site
قرارگاه یا ستاد بازیافتی ازیک یکان منهدم شده
This is the site for a new scool .
اینجامحل ( احداث) مدرسه جدید است
central site
سایت مرکزی
crossing site
محل عبور اجباری
dam site
محل بند
on site concrete
بتن ساخته شده در کارگاه
height of site
ارتفاع سکوی موشک یاموضع
height of site
ارتفاع پایگاه
height of site
ارتفاع ایستگاه
hardened site
حفاظ مقاوم پایگاه مقاوم در مقابل تک ش م ر و اتمی
hardened site
پایگاه مقاوم
site building
زمین ساختمانی
site building
زمین زیربنا
site office
دفتر مشاوراملاک
remote site
محل دور افتاده
destruction site
منطقه تخریب مهمات محل تخریب
destruction site
منطقه تخریب
crossing site
محل گذار
beta site
محل بتا
graphical site table
خط کش تراز
complementary angle of site
تصحیح تکمیلی تراز
This is a perfect (an excellent) site for a cinema(theatre house).
این زمین برای ساختن یک سینما جان می دهد
direct
اداره کردن هدایت کردن
direct
امرکردن
direct
: دستور دادن
direct
مستقیم یابدون شریک سوم
direct
<adj.>
دست اول
direct
مستقیم یا بدون پردازش یا حرکت مستقیم
direct
دستورات برنامه که به صورت کد مطلق نوشته شده اند
direct
<adj.>
بدون واسطه
direct
<adj.>
بلافاصله
direct
نظارت کردن
direct
: مستقیم معطوف داشتن
direct
راسته
direct
اداره کردن
direct
مستقیم راست راهنمایی کردن
direct
دستور دادن دستورالعمل دادن
direct
هدایت کردن
direct
<adj.>
مستقیم
direct
قراول رفتن
direct
مدیریت یا سازمان دهی
direct
رهبری کردن
direct
متوجه ساختن
direct killing
قتل به مباشرت
direct involvement
مباشرت در جرم
direct involvement
offence an committing in مباشرت
direct fire
هدایت کردن اتش روانه کردن اتش
direct fire
تیر مستقیم
direct fire
اتش مستقیم
direct selection
انتخاب مستقیم
direct file
پرونده مستقیم
direct file
فایل مستقیم
direct exchange
تعویض مستقیم مبادله مستقیم قطعات
direct exchange
تعویض باداغی
direct dye
رنگینه مستقیم
direct damage
ضرر مستقیم
direct coupling
کوپلینگ مستقیم
direct labour
دستمزد مستقیم
direct laying
روانه کردن مستقیم
direct selling
فروش مستقیم
direct support
تکیه گاه بی واسطه
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com