English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
The book runs to nearly 600 pages. این کتاب تقریبا بالغ بر ۶۰۰ صفحه می شود.
Other Matches
pages حافظه در چاپگر صفحه که تصاویر را پیش از چاپ نگه می دارد
pages نمایش یک صفحه متن در صفحه نمایش که پس از چاپ فاهر میشود
pages ترتیب متن و تصاویر در یک صفحه از متن
pages طول صفحه
pages عمل چسباندن تصویر و تن در یک صفحه آماده چاپ
pages عدد یکتا انتساب شده به هر صفحه در برنامه چند رسانهای برای استفاده در صفحه با کلمات کلیدی و انتقال بین صفحات
pages تعداد صفحات که چاپگر در یک دقیقه چاپ میکند
pages پسر بچه
pages نرم افزاری که عملیات چاپگر را برای چاپ یک متن به قالب خاص طبق دستورات کاربر کنترل میکند
pages کلیدی که محل نمایشگر را با تعداد خط وط صفحه نمایش پایین می برد
pages با قالب و حاشیه و نمایش گرافیکی مختلف
pages نمایش گرافیکی فاهر صفحه هنگام چاپ
pages 2-نشانه گر در پردازش کلمه برای نشان دادن محل شروع صفحه جدید
pages 1-نقط های که در آن صفحه تمام میشود و صفحه بعد شروع میشود.
pages صفحات را نمره گذاری کردن
pages خانه شاگرد پیشخدمتی کردن
pages پادو
pages جهت لبه بلند یک ورق کاغذ
pages اندازه سرعت چاپگر نشان دهنده تعداد صفحات متن است که در هر دقیقه چاپ میشود
pages چاپگری که یک صفحه از متن را در حافظه مرتب میکند و در یک مرحله چاپ میکند.
pages گوه چوبی
pages صفحه برگ
pages صفحه
pages حجم متن نمایش داده شده روی صفحه نمایش
pages ورق کاغذ
pages وسیلهای که اطلاعات نوشته شده یا تایپ شده را به حالتی که کامپیوتر می فهمد و پردازش میکند تبدیل کند
pages کلیدی که محل نشانه گر را به اندازه خط وط یک صفحه حرکت دهد
pages انتخابی که به کاربر امکان نحوه تنظیم صفحه برای چاپ بدهد. با تنظیم حاشیه " اندازه کاغذ و سایز کاغذ
facing pages صفحات روبرو
Yellow Pages بخش آگهیهای دفتر تلفن
Several pages have been torn out. چندین صفحه اش پاره شده
To turn over the pages . ورق زدن ( کتاب وغیره )
odd pages صفحات فرد
runs اجرا
runs سفر
re-runs نمایش مجدد
re-runs برنامهی تکراری
re-runs دوباره دویدن
runs دستور RUN
runs اجرای مجموعهای دستورات یا برنامه ها یا توابع توسط کامپیوتر
runs راندن
runs مسیر
runs ردپا حدود
runs گردش
runs ترتیب محوطه
runs سلسله
runs ردیف
runs نشان دادن
runs اداره کردن
runs دوام یافتن ادامه دادن
runs پخش شدن جاری شدن
runs پیمودن
runs دویدن
runs رانش دایر بودن
runs امتداد
runs دور
runs اجرای سیستم کامپیوتری قدیمی وجدید با هم برای بررسی سیستم جدید پیش از اینکه تنها سیستم مورد استفاده شود
runs دستوری که به کاربر امکان نوشتن نام برنامه ای که می خواهد اجرا کند یا دستور DOS ای که می خواهد اجرا کند میدهد
runs کار کردن یک وسیله
runs دستورات یک برنامه
runs اجرای
runs اجرای سیستم با فرفیت کمتر در صورت بروز خطا
runs یک امتیاز
runs یک راه عکسبرداری هواپیما
runs به کار انداختن روشن کردن موتور
runs کارکردن موتور
To leave ones mark in the pages of history . درتاریخ از خود نام ونشانی با قی گذاشتن
trial runs استفاده ازمایشی
dummy runs تمرین بدون استفاده ازمهمات جنگی
He is running ( runs ) the factory . او کارخانه را می گرداند
He is the boss . He runs the show. اوهمه کاره است
Generosity runs in the family. سخاوت دراین خانواده ارثی است
the train runs without a stop قطار بدون ایست
the train runs without a stop میرود
The engine runs by a battery. این موتور با باتری کار می کند.
The route runs across this country. خط مسیر از این کشور می گذرد.
Two dogs fight for a bone, and a third runs away w. <proverb> دو سگ بر سر استخوانى مى جنگند سومى آنرا بر مى دارد و مى برد .
book اصول متداول یک ورزش اگاهی در مورد نقاط قوت وضعف حریف
by the book کتابی
by the book ازروی کتاب
book value ارزش دفتری
book value بهای دفتری
book value ارزش هر شیی برحسب انچه دردفترحساب نشان داده شود ارزش سهام طبق دفاتر
book one جلد نخستین
book بداخلاق
book شماره بازیگرخطاکار
very many book کتابهای خیلی زیاد
book مجلد دفتر
with out book برون سند کتابی ازبر
book کتاب
book فصل یاقسمتی از کتاب
i had never seen such a book من هرگز چنین کتابی ندیده ام
here is my book کتاب من اینها
here is my book اینست کتاب من
book درکتاب یادفترثبت کردن
your book کتاب شما
your book کتابتان
you are welcome to my book بفرمایید از کتاب بنده استفاده کنید
it was a p to another book مقدمه کتاب دیگربود
i will t. you for the book شیر یا خط می کنم ببینم کتاب را کی باید بردارد
book رزرو کردن توقیف کردن
book value ارزش ثبت شده در دفتر
book دفتر
to book something چیزی را سفارش دادن
this book is yours این کتاب مال شما ست
to book something چیزی را رزرو کردن
the book is out of p کتاب تمام شده است
book one کتاب نخست
the a of a book خوانندگان کتابی
that is my book کتاب من است
that is my book این
book ثبت کردن
to d. into a book نگاه مختصر بکتابی کردن
that book ان کتاب
that book این کتاب
Yellow Book مشخصات -CD ROM منتشر شده توسط Philips که حاوی قالب ذخیره سازی داده است و استاندارد ROM-CD XA را می پوشاند
the book is print کتاب برای فروش موجودایت
year book سالنامه
the book is my property کتاب مال من است
book plate برچسب کتاب
text book رساله
thank tou for that book خواهش دارم ان کتاب را به من بدهید
thank tou for that book متشکرم
log book رخداد نگاشت
log book دفتر رخدادهای روزانه
comic book کتاب دارای کاریکاتورهایی که داستانی را شرح میدهد
comic book کتاب کاریکاتور
book plates برچسب کتاب
word book کتاب لغت
woman of the book کتابیه
to subscribe for a book پیش ازانتشارکتاب تعهدخریدیک یاچندجلدانراکردن
to consult a book سرکتاب باز کردن
the book is print کتاب زیر چاپ است
to read a book کتابی را دوباره وسه باره خواندن یامرورکردن
to consult a book از کتاب فال گرفتن
to put any one through a book کسیرا وادار بخواندن کتابی کردن
to e. upon acovnt book همه اقلام لازم رادردفترحساب وارد کردن
to license a book اجازه چاپ کتابی را دادن
to gut a book مواداصلی کتابیرا ازان دراوردن
that book will immortalize him ان کتاب نام اورا تا جاویدان زنده نگاه خواهد داشت
to bring to book حساب پس گرفتن
to bring to book بازخواست کردن از
winter book تعیین امتیاز شرطبندی درزمستان برای مسابقه فصل بعد
white book ویدیو- CD استاندارد ساخت philips , JVC که نحوه ذخیره ویدیودیجیتال روی ROM-CD را بیان میکند
white book کتاب سفید
what is this book worth? این کتاب چقدر ارزش دارد
waste book دفتر باطله
tou book لباس تکواندو
time book دفتر ثبت ساعات کار
to wade through a book بکندی وزحمت کتابی راخواندن
to bind a book صحافی کردن یک کتاب
to gut a book جوهرمطالب کتابیراکشیدن
log book رخداد نامه
phone book دفتر حاوی شمارههای تلفن
book keeping حسابداری [حسابداری]
the forthcoming book کتابی که به زودی به فروشگاه می آید
when reading a book در حال خواندن کتابی
book a seat جا رزرو کردن
People of the Book پیروان کتاب مقدس [ دین]
word book واژه نامه
edition [ed.] [of a book] چاپ [کتابی]
edition [ed.] [of a book] ویرایش [کتابی]
have one's nose in a book <idiom> کرم کتاب خوانی داشتن
have one's nose in a book <idiom> دائم سر توی کتاب داشتن
word book دیکشنری
word book لغت نامه
word book فرهنگ لغات
word book قاموس
word book کتاب لغت
throw the book at <idiom> شدیدا مواخذه کردنبخاطر شکستن قانون
To talk like a book . لفظ قلم صحبت کردن
cookery book کتابآشپزی
code book کتابرمزگشا
book token کارتخریدکتاب
address book دفترچه تلفن
spine of the book تیرهپشتیکتاب
bound book کتابپربرگ
book of matches جعبهکبریت
book ends کتابنگهدار
appointment book دفترچهقرارملاقاتها
telephone book راهنمای تلفن
telephone book دفتر تلفن
exercise book کتابتمرین
guest book دفترچهمیهمانها
She laid the book aside . کتاب را کنار گذاشت ( مطالعه اش را متوقف کرد)
What is the title of the book ? عنوان این کتاب چیست ؟
You wI'll benefit by this book . از خواندن این کتاب فایده خواهی برد
She was reading the book to herself. کتاب را آهسته ( پیش خودش) می خواند
To bind a book. کتابی را جلد کردن
Please fetch the book. لطفا"بروکتاب رابیاور
rule book کتابقانون
rent book کتابچهایکهدرآنمبلغکرایهذکرشدهباشد
reference book کتابمرجع
phrase book لغتنامهمسافرت
pension book برگهایکهوجهیکهبایستپرداختشوددرآندرجشدهاست
phone book کتاب راهنمای تلفن
text book کتاب اصلی دریک موضوع
herd book نسب نامه حیوانی
cheque book دفترچه چک
check book کتابچه ثبت ارقام یاموادرسیدگی شده
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com