Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
The box office star of 1980.
پول ساز ترین هنر پیشه سال 1980
Other Matches
The budget deficit of 1980 .
کسر بودجه سا ل1980
d. star
ستاره جفتی
two star
سرلشکر
all-star
تیم تمام ستاره
all star
تیم تمام ستاره
two star
دوستارهای
five star
افسر پنج ستارهای
two star
دریا دار
co-star
نقش مشترک داشتن
co-star
همبازیگری کردن
co-star
همبازی
co-star
همبازیگر
star
انجم
star
ستاره نمایش وسینماشدن درخشیدن
star
ستاره
star
نشان ستاره اختر
star
کوکب
star
نجم
star
باستاره زینت کردن
star
نوعی قایق دونفره
double star
دوتایی
Energy Star
استانداردی در صفحه نمایش کامپیوتر یا سایر وسایل الکتریکی برای اینکه بگوید محصول به خوبی طراحی شده است و الکتریسیته را هدر نمیدهد
star connection
اتصال ستاره
star nebula
سحابی ستارهای
evening star
ناهید
star network
شبکه ستارهای
star of bethlehem
عیسی
star program
برنامه کامل
star program
بدون خطا اجرا شود
star sapphire
یاقوت کبود درخشان
star handle
دستگیره گردان
star crossed
بدشانس
dog star
ستاره شعرای یمانی ستاره کاروان کش
double star
ستاره مزدوج ستاره دوتایی ستاره دوگانه
star finder
ستاره یاب
star drag
وسیله کشیدن نخ روی قرقره ماهیگیری
star globe
ستاره یاب کروی
dwarf star
ستاره کوتوله
double star
دوگانه
star of bethlehem
ستاره بیت اللحم
day star
خورشید
day star
ستاره بامداد
star crossed
دارای ستاره نحس
evening star
زهره
radio star
اختر رادیو
evening star
برجیس
star connection
اتصال ستارهای
north star
جدی
north star
ستاره شمالی
north star
ستاره قطبی
neutron star
ستاره نوترونی
multiple star
ستاره چندگانه
morning star
ستاره بامدادی
morning star
زهره
morning star
ستاره صبح
moring star
ستاره بامداد
interconnected star
اتصال زیگزاگی
moring star
زهره
moring star
شباهنگ
jet star
نوعی هواپیمای کوچک حمل ونقل چهار موتوره جت
proto star
پیش ستاره
evening star
مشتری
evening star
عطارد
evening star
ستاره شامگاهی
star nebula
ابری ستارهای
star cloud
سحابی ستارهای
star cloud
ابری ستارهای
fixed star
ستاره ثابت
fixed star
ثوابت
silver star
نشان ستاره نقره یا عالیترین نشان خدمتی
gaint star
ستاره غول
giant star
ستاره بزرگ و درخشان
pulsating star
ستاره تپنده
pulsating star
ستاره ضربان دار
moring star
ستاره صبح ناهید
star shell
گلوله نورافشان
Pole Star
Polaris
star facet (8)
تراشستارهای
star diagonal
ستارهمورب
Star Wars
جنگ فضایی
word star
یک برنامه پردازش کلمه مشهور که شامل هجی کردن کلمات و ویژگی ادغام پستی استacrostic
Lesghi star
ستاره لسگی
[این طرح را ستاره شاهسون نیز می نامند و در فرش های ترکیه و قفقاز و ایران بکار می رود. خود طرح از یک ستاره هشت وجهی با چهار فلش به سمت داخل تشکیل می گردد.]
lucky star
<idiom>
ستاره بخت واقبال
the north star
ستاره قطبی یا شمالی
star circuit
مدار ستارهای
star chart
نقشه ستارگان
film star
ستارهیکفیلم- سوپراستار
rising star
آیندهدار باآتیه
star sign
علامتزودیاک
falling star
ثاقب
falling star
تیرشهاب
falling star
حجر سماوی
falling star
تیر شهاب
falling star
شخانه
falling star
شهاب
Pole Star
جدی
Pole Star
ستاره قطبی
star-studded
فیلمیااجرائیکهستارههایزیادیدرآنبازیمیکنند
star chamber
جابرانه وسری
star chamber
دادگاه عالی مدنی وجنایی
star catalogue
فهرست ستارگان
blazing star
ستاره دنباله دار
blazing star
هرچیزی که موردتوجه دیگران باشد
shooting star
تیرشهاب
star grass
هر نوع گیاه گل ستارهای
star spangled
ستاره نشان
star spangled
مزین به ستاره
shooting star
ستاره ثاقب
shooting star
شهاب ثاقب
campaign star
نشان جنگی ستاره
cascaded star
روش گره ها در شبکه با توپولوژی ستاره با بیش از یک hub که در صورت مشکل پشتیبانی از آن ایجاد میکند
binary star
ستاره دوگانه ستاره دوتایی ستاره مزدوج
binary star
دوتایی
star bit
بیت ستاره
star design
طرح ستاره ای شکل
[این طرح به گونه های مختلف در فرش های مناطق مختلف مورد استفاده قرار می گیرد. گاه بصورت ترنج و گاه بصورت تزئین در متن.]
star anise
بادیان ختایی
star washer
واشر ستاره ای
star voltage
ولتاژ ستاره
star turn
موضوع مهم وقابل توجه
star turn
ستاره یا شخصیت برجسته جماعت
star thistle
قنطوریون ستارهای گل توری
star shell
گلوله منور
Guernsey Star-of-Bethlehem
سیر ناپل
open star cluster
خوشه باز ستارهای
heliacal rising of a star
طلوع نمودارستاره پیش ازخورشید
bronze star medal
مدال ستاره برنز
bronze service star
نشان خدمت برنزی
star network topology
شبکهای از چندین ماشین که هر گره آن به hub مرکزی وصل است
born under an unlucky star
بد اختر
star delta switch
کلید ستاره مثلث
heliacal setting of a star
افول نمودارستاره پیش ازخورشید
hitch one's wagon to a star
<idiom>
دنبال هدف رفتن
He has not a single star in all the seven skies.
<proverb>
یک ستاره در هفت آسمان ندارد.
section of a follicle: star anise
قسمتهایمختلفبرگه
Near our office .
نزدیک اداره ما
to r. any one in an office
کسی رادوباره به منصبی گماشتن
to i. anyone with an office
به کسی منصب دادن
in office
در دفتر
little office
نماز مخصوص حضرت مریم
office
شغل عمومی
office
کار وفیفه
office
اشتغال
office
مسئولیت احرازمقام
office
مقام
office
وفیفه
office
کامپیوتر کوچک
office
مناسب برای استفاده در شرکت
office
محل کار
office
اداره
office
اطاق دفتر
office
منصب
office
دفتر
office
دفتر کار
office
محل کار اداره
office
استفاده از ماشین و کامپیوتر برای انجام کارهای معمولی اداره
office
اطاق
office
شغل
office
اتاق یا ساختمانی که شرکتی کار میکند یا کار تجاری انجام میشود
office
خدمت
office-holder
دیوان گر
audit office
اداره حسابرسی
automated office
دفتر خودکار
branch office
شعبه
during his tenure of office
درمدت تصدی او
branch office
دفتر شعبه
office-holder
صاحب منصب دولت
post office
محل ذخیره اصلی پیام ها برای کاربران شبکه محلی
office-holder
کارمند دولت
cash office
دایره صندوق
office-holder
صاحب مقام
office-holder
دیوان سالار
ticket office
باجه
audit office
دفتر حسابرسی
post office
اداره مرکزی پست
to solicit an office
درخواست ازیک شرکت
the foreign office
وزارت خارجه
tenure of office
زمامداری
tenure of office
تصدی
subhome office
شعبه اصلی یک اداره
subhome office
شعبه دفتر اصلی
ticket office
محل فروش بلیت
stationery office
اداره انتشارات پارلمانی ورسمی
box office
گیشه فروش بلیط ورودیه نمایش
box office
باجه بلیط فروشی
post office
پستخانه
office-holders
صاحب منصب دولت
office-holders
کارمند دولت
Home Office
وزارت داخله
Home Office
وزارت کشور
government office
اداره دولتی
the relevant office
اداره مسیول
office grapevine
سخن چینی
[در دفتری یا شرکتی]
office automation
خودکارسازی اداری خودکارسازی دفتری
Foreign Office
وزارت امور خارجه
register office
اداره ثبت احوال
registry office
اداره ثبت
office chair
صندلی اداری
office chair
مبل اداری
out of
[outside]
office hours
خارج از ساعات اداری
ticket office
باجه فروش بلیت
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com