English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
The clock is fast (gaining). ساعت دیواری تند کار می کند
Other Matches
My watch is fast (gaining). ساعتم جلو می افتد
gaining another of ownership tothe something تملیک
gaining ownership تملک
The rumour is gaining ground that … این شایعه قوت گرفته است که ...
He arrives at 4 O'clock instead of 3 O'clock. او [مرد] عوض ساعت ۳ ساعت ۴ می آید.
fast سریع السیر
fast قطعه حافظه قدیمی که داده را ازمحل حافظه پیدا میکند و می خواند با دوعمل جداگانه این قطعه در خال حاضر با EDO جایگزین شده است
fast محلهای ذخیره سازی که قابل خواندن و نوشتن سریع هستند
fast حافظه سریع و با دستیابی کوتاه برای CPU
fast تند
fast تندرو
fast فورا
fast روزه گرفتن
fast روزه
fast سفت
fast پایدار باوفا
fast رنگ نرو
fast جلد وچابک
fast سریع سطح سیقیلی مسیر بولینگ مسیر خشک و سفت اسبدوانی
fast روش آسنکرون برای ارسال داده روی شبکه
fast وسیله جانبی که با کامپیوتر ارتباط دار د باسرعت زیاد و فقط با سرعت مداریهای الکترونیکی محدود میشود مثلاگ یک وسیله کند مثل کارت خوان که حرت مکانیکی سرعت را مشخص میکند
fast عملی که در آن فاکتور زمان کمتر از یک است
fast by نزدیک
to fast off باگره محکم کردن
to keep a fast روزه داشتن
fast که کارش را خیلی سریع انجام میدهد
fast سطح لغزنده یا سفت
fast آنچه به سرعت حرکت میکند. آنچه به سرعت کار میکند.
fast کیلو baud میدهد
four o'clock لاله عباسی
four o'clock گل لاله عباسی
the two o'clock d. توزیع ساعت دو
three second clock ساعت نشاندهنده قانون 3ثانیه در بسکتبال
clock ساعت ورزشگاه
at eight o'clock در ساعت هشت
four o'clock ساعت چهار
clock دوره زمانی بین دو باس ساعت متناوب
clock وسیلهای که سرعت ساعت اصل سیستم را دو برابر میکند
clock ساعت
clock ساعتی که برای نشان دادن زمان از اعداد استفاده میکند
clock سیگنال هایی که هم سان با باس ساعت هستند
o'clock ساعت از روی ساعت
clock زمان سنج
clock تپش زمان سنجی ساعت
clock سنجیدن باساعت
clock زمانگیری
clock زمان
clock ماشینی که زمان را نشان میدهد
clock مداری که برای همگام کردن اجزا باس تولید میکند
clock مداری که فرکانس آن توسط کاربر تنظیم میشود. برای یکسان کردن سیگنالها و مدار ها با یک باس ساعت
clock سیگنال ساعت که تمام اعضای سیستم را همگام میکند
clock خط علامت روی دیسک یا نوار که حاوی داده درباره محل نوک خواندن است
clock ساعت
clock تعداد باس هایی که ساعت هر ثانیه ایجاد میکند
clock باسهای مرتب برای زمان بیندی یا همگام کردن
to lay fast نگاه داشتن
to hold fast نگاهداشتن
to hold fast محکم
to break ones fast خوردن
to break ones fast روزه
to break ones fast ناشتایی خوردن
to break ones fast افطارکردن
to make fast محکم کردن
to break one's fast افطار کردن
fast-forward جلو زدن فیلم
stern fast طناب پاشنه قایق
stand fast فرمان توقف درتوپخانه یا فرمان توقف درتوپخانه یا فرمان بایست به جای خود
stand fast متوقف شدن
make fast مهار
to live fast خوش گذرانی کردن
to live fast ولخرجی کردن
to make fast بستن
water fast پارچه شورنرو
fast food تند خوراک تندکار
fast forward جلوبر
colour fast دارایرنگثابت
It was raining fast. باران تندی می آمد
He is fast asleep. خواب خواب است
fast buck <idiom> پول درآوردن ساده وآسان است
fast talker <idiom> گوینده خوب کسی است که بتواند دیگران متقاعد کند
water fast غیر قابل پاک شدن بوسیله اب
water fast رنگ نرو
to observe a fast روزه گرفتن
to observe a fast روزه داشتن
to sleep fast خواب خوش
to sleep fast رفتن
to stand fast محکم ایستادن
to stand fast ثابت بودن
to take fast hold of سفت
to take fast hold of گرفتن
to walk fast تندراه رفتن
pull a fast one <idiom> تقلب کردن
fast shuttle تغییرمکان سریع یکانها یا خودرو
fast break حمله سریع به دروازه
fast handed خسیس
hard and fast سخت ومحکم
acid fast مقاوم در برابر رنگ بری اسید
acid fast دارای لکه هایی که بااسید زائل نمیشود
fast access با دستیابی سریع
fast day روز روزه
fast cruise ازمایش حرکت سریع ناو
fast and loose نااستوار
fast and loose ازروی بی باکی ازروی مکرو حیله
fast cruise ازمایش سریع ناو در بندر
fast handed خشک دست
fast bowler توپ انداز پرتاب سریع
fast break ضدحمله
hard and fast ثابت
hard and fast لازم الاجراء
hard and fast غیر قابل تغییروانحراف
fast neutron نوترون سریع
fast pill ماده محرک غیرمجاز برای افزایش سرعت اسب
fast shuttle نقل و انتقال سریع
clock timer زمانموردنظر
clock operator تنظیمکنندهوقت
round-the-clock پیوسته
clock generator مولد زمان سنجی
twentyfour second clock ساعت نشاندهنده قانون 42ثانیه در بسکتبال
clock method روش شمارش هدفها به طریقه ساعتی روش شمارش در جهت عقربه ساعت
biological clock زیستآهنگ
clock generator ساعت زا
five-o'clock shadow ته ریش
five-o'clock shadows ته ریش
biological clock ساعت زیستی
clock interrupt وقفه زمان سنجی
round-the-clock شبانه روزی
round-the-clock بیست و چهار ساعته
round-the-clock روز و شب
clock maker ساعت ساز
round-the-clock لاینقطع
biological clock زیست گشت
clock frequency بسامد زمان سنجی
cuckoo clock ساعت دیواری زنگی که در سرساعت صدایی شبیه صدای فاخته میکند
set the clock ساعت را تنظیم کردن
face of the clock صفحه ساعت
wall clock ساعت دیواری
to watch the clock [با بیحوصلگی] دائما به ساعت نگاه کردن
to clock in [in the workplace] مهر ساعت را در آغاز کارروی کارت زدن
round the clock ۲۴ ساعته
work against the clock بکوب کار کردن
This is a self - winding clock . این ساعت دیواری کوک لازم ندارد ( اتو ماتیک است )
chess clock ساعت شطرنج
atomic clock ساعت اتمی
The clock has stopped. ساعت دیواری خوابیده است
grandfather clock ساعت پاندولی بلندی که روی زمین قرار میگیرد
alarum clock خیزانک
alarum clock ساعت شماطهای
alarm clock ساعت شماطهای
to clock out [in the workplace] مهر ساعت را در آخر کارروی کارت زدن
tower clock برج ساعت
roller clock چشمی بسته قرقره دار
time clock گاه ساعت
game clock ساعت ورزشگاه
internal clock ساعت داخلی
lady clock کفشدوز
time clock ساعتی که زمان ورودوخروج کارمندان را ثبت میکند
lady clock پینه دوز
master clock شاه زمان سنج
master clock زمان سنج اصلی
military clock ساعت یا وقت نظامی
physiological clock ساعت فیزیولوژیکی
quartz clock بخش کوچکی از کریستال کواترنر که در فرکانس مشخص با اعمال ولتاژ مشخص مرتعش میشود و برای سیگنالهای ساعت بسیار دقیق کامپیوتر ها و سایر برنامههای زمانی بسیار دقیق به کار می رود
shot clock ساعت مسابقه
relocation clock دایره تنظیم تیر
relocation clock دایره تنظیم هدف
electric clock ساعت الکتریکی
effectiveness clock دایره کارامدی پدافند هوایی دایرهای که نتایج تجزیه وتحلیل میزان کفایت پدافندهوایی را نشان میدهد
clock work چرخهای ساعت
clock track شیار زمان سنجی
clock stagger رتبه زمان سنجی
clock speed سرعت ساعت
clock skew اریب زمان سنجی
clock signal علامت زمان سنجی
clock rate نرخ زمان سنجی
clock pulse تپش زمان سنجی
clock paradox پارادکس زمانی
delta clock مین میکند و باعث میشود کامپیوتر یا مدار از نو آغاز به کارکنند
digital clock زمان سنج رقمی
delta clock که خطا داشته یا در حلقه بی انتها قرار گرفته و یاوضعیت اشتباه داشته
digital clock ساعت رقمی
fast heart beat تاکی کاردی [پزشکی]
fast heart beat تندتپشی [پزشکی]
He who grasps too much holds nothing fast. <proverb> کسی که کاری بیش از تواناییش را بپذیرد آن کار را ناقص انجام می دهد.
fast moving stock موجودی که به سرعت کاهش می یابد
lay fast by the heels در بند یا زندان نهادن
lay fast by the heels تعقیب کردن
hard and fast rule قانون خشک و سخت
heat fast paint رنگ مقاوم گرما
fast moving depression کمفشاری سریع
fast moving stock کالایی که به سرعت فروخته میشود
hard and fast rule <idiom> نتیجه ماندگار
fast moving depression کمفشاری تند
the car goes nice and fast اتوموبیل بد نمیرود
Making fast progress. سریع ترقی کردن
Rumors circulate fast. شایعات سریع در همه جا می پیچد
fast breeder reactor رآکتورهستهایکهبیشترازمصرفخود"پلوتونیوم "تولیدمیکند
fast bindŠfast find جای محکم بگذارتازودپیداکنی
fast-forward button دکمهجلوبر
fast forward key کلیدجلوبرندهسریع
to play fast and loose بی ثباتی نشان دادن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com