Dictiornary-Farsi | The consumption of suger has gone up this year . | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (9 milliseconds)

English	Persian
The consumption of suger has gone up this year .	مصرف شکرامسال با لارفته است


Other Matches

l suger	-L قند
lump suger	قند کلوخه یا قالبی یا خرده
invert suger	قند معکوس
deoxy suger	قند دزوکسی
A firend last year and an aquaintance this year!. <proverb>	پارسال دوست امسال آشنا.
tenant from year to year	مستاجر یک ساله
All the year round. Yes in year out .	سالی دوازده ماه ( هر سال )
year to year fluctuation	نوسانات سالیانه
consumption	زوال
consumption	مرض سل
consumption	صرف
overall consumption	مصرف کل
consumption	سوختن
consumption	مصرف
industrial consumption	مصرف صنعتی
unproductive consumption	مصرف غیر مولد
rival consumption	مصرف رقابتی
consumption schedule	جدول مصرف
consumption rate	اهنگ مصرف
consumption rate	میزان مصرف
consumption rate	نواخت مصرف
consumption lending	وام مصرفی
consumption history	شرح حال مصرف کالائی خاص
consumption goods	کالاهای مصرفی
nonrival consumption	مصرف غیر رقابتی
consumption expenditures	هزینههای مصرفی
consumption economies	صرفه جوئیهای مصرفی
consumption diseconomies	زیانهای مصرفی
consumption credit	اعتبار مصرفی
domestic consumption	مصرف خانگی
transitory consumption	مصرف گذرا
national consumption	مصرف ملی
induced consumption	مصرف تشویقی
induced consumption	مصرف القائی
indirect consumption	مصرف غیر مستقیم
irrigation consumption	مصرف ابیاری
transitory consumption	مصرف انتقالی
conspicious consumption	مصرف تجملی
home consumption	مصرف داخلی
home consumption	مصرف خانگی
mass consumption	مصرف کلان
gasoline consumption	مصرف بنزین
fuel consumption	مصرف سوخت
mass consumption	مصرف انبوه
energy consumption	مصرف انرژی
conspicuious consumption	بکار برده شد
conspicuious consumption	مصرف افراطی مصرفی که هدفش خودنمائی به دیگران است این اصطلاح اولین بار بوسیله تورستین وبلن اقتصاددان امریکائی
conspicuious consumption	مصرف تجملی
per capita consumption	مصرف سرانه
optional consumption	مصرف اختیاری
autonomous consumption	مصرف مستقل
productive consumption	مصرف مولد
private consumption	مصرف خصوصی
consumption function	تابع مصرف
present consumption	مصرف حال
smoke consumption	دودگیری
rate of consumption	نرخ مصرف
present consumption	مصرف جاری
permanent consumption	مصرف دائمی
unproductive consumption	مصرف بیهوده
capital consumption	مصرف سرمایه
power consumption	مصرف قدرت
internal consumption	مصرف داخلی
consumption theory	نظریه مصرف
power consumption	مصرف برق
aggregate consumption	مصرف کل
high mass consumption	مصرف انبوه
price consumption curve	منحنی قیمت مصرف
maximal oxygen consumption	حداکثر اکسیژن مصرفی بیشینه اکسیژن مصرفی حداکثر توان هوازی
income consumption curve	مصرف
age of mass consumption	عصر مصرف انبوه
income consumption curve	منحنی درامد
consumption possibility line	حد مصرف
consumption possibility line	خط امکانات مصرف
per capita water consumption	مصرف سرانه اب
total consumption burner	مشعل تمام مصرف کن
specific fuel consumption	مصرف سوخت ویژه
capital consumption allowance	کسر مصرف سرمایه مترادف با استهلاک سرمایه
durable consumption goods	کالاهای مصرفی بادوام
maximal oxygen consumption per minute	حداکثر اکسیژن مصرفی دردقیقه بیشینه اکسیژن مصرفی در دقیقه
post war consumption functions	توابع مصرف پس از جنگ جهانی دوم
brake specific fuel consumption	مقدار سوخت مصرف شده درواحد زمان برای تولید واحدقدرت
This sort of propaganda is for home consumption	این گونه تبلیغات برای مصرف داخلی است
off year	سال کم فعالیت
off year	سال کم محصول
year by year	همه ساله
last year	پارسال
next year	سال بعد
off year	سال کسادی
the f.of the year	برگ ریزان
year in year out	همیشه
year by year	سال بسال
year in year out	سال دوازده ماه
next year	سال دیگر
last year	سال گذشته
f.year old	پنج ساله
d. year	سال میلادی مسیحی
within a year	در عرض یک سال
each year	هرسال
year	سنه
New Year	سال جدید
year	سال
New Year	سال نو
in the year one	در زمان بسیار پیش
in the year	در سال 3491
in the a. year of	درسال فرخنده فال
year	سال نجومی
in the a. year of	درسال خجسته
year book	سالنامه
year and day	مدتی که اگر مجروح ضمن ان بمیردموضوع قتل عمد تلقی میشود
By the end of the year	تا آخر سال
work year	سال کاری
year of age	سال عمر
year and day	یک سال و یک روز
wet year	سالی که میزان بارندگی از حد معمول سالیانه بیشتراست
wet year	سال پر اب
tropical year	سال اعتدالی
intercalary year	سال کبیسه
theater of the year	تئاتر سال
from (since) the year one [American E] <adv.>	از زمان خیلی قدیم [اصطلاح روزمره]
vintage year	سال وفور محصول انگور
vintage year	سال پرنعمت
water year	سال ابی که برابر است با اول مهر هر سال تا پایان شهریور سال بعد
with each passing year	با گذشت هر سال
quarter [year]	دوره سه ماهه
year-round	همه ی سال
year-round	در تمام مدت سال
year-end	سالپایانی
year-long	یک ساله
year-long	به مدت یک سال
New Year's Eve	شب سال نو
New Year's Eve	شب ژانویه
year-long	یک سال
year-end	وابسته به پایان سال
year-end	پایان سال
tax year	مالیات سالانه
During (in)the current year.	درسال جاری
quarter [year]	سه ماه
year-round <idiom>	همه ساله
the year in question	سالی که مورد بحث است
Christmas comes but once a year. <proverb>	جشنها و تعطیلات را باید به عنوان اوقات ویژه در نظرگرفت.
She shot up last year .	پارسال یکدفعه قد کشید
In the year 2000…	درسال 2000...
year-end	سال پایان
leap year	سال کبیسه
academic year	سال دانشگاهی
academic year	سال تحصیلی
all the year round	در تمامی یا سرتاسر سال
calendar year	سال تقویمی
calender year	سال تقویمی
calender year	سال کامل تقویم یک سال
callendar year	سال
callendar year	سال جاری
civil year	سال عرفی
New Year's Day	روز اول ژانویه که آغاز سال نو مسیحیان است
dear year	سال گرانی
fiscal year	دوره مالی
light year	سال نوری
light-year	سال نوری
financial year	سال مالی
fiscal year	سال مالی
fiscal year	سال مالی سال جاری
dry year	خشک سال
tropical year	سال استوایی
natural year	سال طبیعی
no year oppropriation	حساب تامین اعتبار باز حساب باز
sabbatical year	در دوران یهودیان باستان سال هفتم که طی آن زمین را آیش می کردند و بدهکاران را می بخشیدند
rainy year	آبسال
sabbatic year	مرخصی هر هفت سال یکبار
sabbatical year	مرخصی هر هفت سال یکبار
school year	سال تحصیلی
sidreal year	سال نجومی
sluggish year	سال رکود
sluggish year	سال کسادی
solar year	سال خورشیدی
solar year	سال شمسی
sothic year	سال خورشیدی مصری
the year past	سال گذشته
lunar year	سال قمری
i wish you a happy new year	سال نو را به شما شادباش یاتبریک میگویم
i wish you a happy new year	سال نوسعیدی را برای شما می خواهم
it was sold at 0 year's p	بهره برابردرامدسالیانه اش فروخته شد
last year's produce	محصول پارسال
leave year	سال خدمتی
he was born in the year	درسال 00000زائیده یامتولدشد
early in the year	دراوایل سال
dry year	خشکسال
dry year	سالی که میزان بارندگی در ان از حد معمول کمتر است
leave year	سال کار بدون محاسبه ایام مرخصی یا ترک خدمت
ten year device	وسیله ای که هر ده سال یک بار احتیاج به سرویس دارد
At the beginning of the month (year).	سر ماه ( سال )
to say so long to the end of the year	با سال پیش خداحافظی کردن
At the beginning of the month (year).	سرش ؟ بسنگ خورد
from (since) the year dot [British E] <adv.>	از زمان خیلی قدیم [اصطلاح روزمره]
The subsidy will be phased out next year.	یارانه دولتی در سال آینده به پایان می رسد.
apparent solar year	سال شمسی
platonic cycle or year	مدت گردش اجرام آسمانی درهمه مدارهای خود و برگشت آنها بوضوح نخستین
apparent solar year	سال فاهری شمسی
first year resident [American English]	انترن پزشک [مقیم بیمارستان]
They live abroad for the greater part of the year.	آنها بخش بیشتری از سال را در خارج زندگی می کنند.

The consumption of suger has gone up this year .

مصرف شکرامسال با لارفته است