English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 113 (8 milliseconds)
English Persian
The days are getting shorter now . روزها دارند کوتاه می شوند
Other Matches
Those were the days . Good old days . یاد آنروزها بخیر
shorter ناقص
shorter کسری داشتن
shorter کوتاه خوردن گلوله
shorter پایین تر
shorter توپ بی هدف
shorter نزدیک تور
shorter کوتاه مدت
shorter مودم ارسال داده روی مسافت کوتاه
shorter بدون نیاز به حمل کننده مسیر
shorter امکانی در ویندوز که به کاربر امکان تعریف یک نشانه و اتصال آن به یک فایل یا برنامه دیگر میدهد
shorter تخته جانبی که از حد معمول کوتاهتر است
shorter طولانی نه
shorter تک تیر کسری
shorter اتصال مدار اتصالی پیدا کردن
shorter کوتاه
shorter مختصر
shorter قاصر
shorter کوچک باقی دار
shorter کسردار
shorter کمتر
shorter غیرکافی
shorter خلاصه
shorter شلوار کوتاه تنکه
shorter یکمرتبه
shorter بی مقدمه پیش از وقت
shorter ندرتا
shorter کوتاه کردن
shorter مدار قطع شده
shorter اتصالی پیداکردن
She is shorter than her mother . از مادرش کوتاه تر است
one or two days یکی دو روز
the a of days خدای سرمدی قدیم الایام
the days of old روزگار پیشین
two days d دو روز درنگ
two days d دو روز معطلی
nine days wonder چیزی که جند صباحی تازگی داردو پس از ان زودفراموش میشود
Two more days to go before (until). . . دوروز مانده تا ...
in these latter days در این روزگاراخر
the a of days خدای ازلی
It took us four days to get there . چهار روزکشید تا آنجا رسیدیم
One of these days . همین روزها
these days <adv.> در این روزگار
these days <adv.> این روز ها
these days <adv.> امروزه
I've been here for five days. پنج روزه که من اینجا هستم.
a few days چند روزی
Every three days . سه روز درمیان
in the next few days درهمین چند روزه
one of these days دراینده نزدیک
in the days of درایام
an a days یک روز در میان
days یوم
days روز
every three days سه روزیکبار
his days عمرش نزدیک است به پایان برسد
in the days of در روزگار
today of all days از همه روزها امروز [باید باشد]
days on end چند روز متوالی
within three days of demand در طی سه روز پس از تقاضا
Midsummer's Days جشن 42 ژوئن
I will be staying a few days من میخواهم یک هفته بمانم.
I will be staying a few days من میخواهم چند روزی بمانم.
Things are going well for me these days . وضع من این روزها میزان است
pay-days روز پرداخت حقوق
somebody's days are numbered <idiom> نومید بودن کسی در موقعیتی
Midsummer Days جشن 42 ژوئن
appointed days قرار های ملاقات
Does it have to be today (of all days)? این حالا باید امروز باشد [از تمام روزها] ؟
today of all days مخصوصا امروز
somebody's days are numbered <idiom> فوت کردن کسی
somebody's days are numbered <idiom> از کار اخراج شدن کسی
His days are numbered. <idiom> زمان فوت کردنش نزدیک است.
appointed days وعده های ملاقات
appointed days تاریخ ها
She has known better days in her youth . معلومه که در جوانی وضعش بهتر بوده
I want to take a couple of days off . یک ردوروز مرخصی می خواهم
Their birthdays are four days apart. روز تولد شان چهار روز با هم فاصله دارد
During the past few days. طی چند روز گذشته
One of these fin days . انشاء الله یکی از این روزها ( قول آینده )
To be counting the days . روز شماری کردن
It was customary in the old days that. . . درگذشته رسم بر این بود که ...
to end one's days مردن
One hardly ever sees him these days. اینروزها کم پیداست
dog days چله تابستان دوران رکود و عدم فعالیت
young days جوانی
dog days ایام بین اول ژوئیه تا اول سپتامبر که هوا بسیار گرم است
ember days روزهای روزه ودعا
gang days روزهایی که بمصلامیروندومناجات جمعی میخوانند
flag days روزهای مناسب یا نامناسب برای حرکات موتوری
man days نفر در روز
i stayed there for days سه روز انجا ماندم
running days ایام هفته
ask for days grace دو روز مهلت خواستن
days of grace مهلت اضافی
salad days ایام جوانی وبی تجربگی
days of grace ایام مهلت
settling days روزهای مشخص تصفیه حسابها در بورس
to sighfor lost days افسوس روزهای تلف شده راخوردن
To give somebody a few days grace . بکسی چند روز مهلت دادن
the days of woman's state of discharge menstrual fromthe "pureness" طهر
I don't socialize much these days. این روزها من با مردم خیلی رفت و آمد ندارم.
days sight draft برات دیداری 06 روزه
Every other day . On alternate days . یکروز درمیان
We suffered hunger for a few days . چند روز گرسنگی کشیدیم
His departure has been postponed for two days. حرکت او [مرد] دو روز به تاخیر افتاد.
In times past . In olden days . درروزگاران قدیم
Cash is in short supply these days . از حقوق ماهانه ام کم کنید
He is expected to arrive in acople of days. فردا پ؟ فردا قرار است بیاید
My shoes stretched after wearing them for a couple of days . پس از چند روز پوشیدن، کفشهایم گشاد شدند.
After a few days out of the office it always takes me a while to get into gear when I come back. بعد از چند روز دور بودن از دفتر همیشه مدتی زمان می برد تا پس از بازگشت دوباره سر رشته امور را به دست بیاورم.
I am inundated with work . I am up to my eyes . I am overly occupied these days. اینروزها سرم خیلی شلوغ است
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com