English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 57 (4 milliseconds)
English Persian
The dinner will be followed by a concert. به دنبال شام کنسرتی اجرا می شود.
Other Matches
in concert with باتفاق
concert ساز واواز
concert هماهنگی
concert تفاهم
concert توافق
concert انجمن ساز واواز هم اهنگی
in concert with به همدستی
concert کنسرت
concert مرتب کردن
concert جور کردن
to act in concert <idiom> با هماهنگی کاری را انجام دادن [اصطلاح روزمره]
promenade concert مجلس ساز و اوازیکه تماشاکنندگان ان گردش میکنند
the concert of europe دول متوافق اروپا
the concert of europe منظوردولی هستند که پس ازشکست ناپلئون اول در سال 5181 در کنفرانس وین سیاست خارجی خود را با هم هماهنگ ساختند و این هماهنگی بخصوص در زمینه مسائل مربوط به بالکان وعثمانی محسوس بود
concert-goer دوستاروعلاقمندکنسرت
concert of europe اتفاق دولت بزرگ اروپا نسبت به مسائل سیاسی
We were having dinner when. . . داشتیم شام می خوردیم که ..
to get dinner ناهارخوردن
I just had dinner. درست چند لحظه قبل شام خوردم
to ask somebody out for dinner کسی را برای شام به رستوران دعوت کرن [بیشتر دوست دختر و پسر]
dinner مهمانی
dinner شام
dinner ناهار
he took her in to dinner انزن را بسفره خانه برده پهلویش نشست
dinner jacket اسموکینگ
i asked him to dinner او را به ناهار خواندم
It wasnt much of a dinner . زیاد شام مهمی نبود
Well discuss it at dinner. سر شام صحبت خواهیم کرد
Well discuss it at dinner. سرت رابلند کن ببینم
To disg up the dinner . شام را کشیدن
WI'll you stay for ( to ) dinner? برای شام بمانید (می مانید؟)
We had a gorgeous dinner . شام معرکه یی خوردیم
dinner etc. is served غذا آماده است
dinner jackets لباس مخصوص مهمانی رسمی
dinner jackets اسموکینگ
dinner jacket لباس مخصوص مهمانی رسمی
dinner is ready ناهاراماده
dinner fork چنگالغذاخوری
dinner wagon میزیکه روی غلطک میگرددودرسفره خانه بکارمیبرند
dinner is served شام حاضراست
to orders dinner دستور ناهار دادن
shore dinner غذای دریایی
my neighbour at dinner کسیکه سر ناهار پهلوی من نشسته است
dinner knife چاقویغذاخوری
dinner plate بشقابپلوخوری
dinner is ready است
dinner dance میهمانیرقص
dinner party میهمانیشام
dinner service فروفغذاخوری
dinner table میزغذاخوری
dinner set لوازم و فرف شام یا ناهار
don't wait the dinner for me ناهاعرابرای خاطرمن معطل نکنید
She gave us quite a decent dinner. یک شام خیلی حسابی به ماداد
We are expecting guests for dinner . برای شام مهمان داریم
After dinner he likes to retire to his study. پس از شام او [مرد] دوست دارد به اتاق مطالعه خود کناره گیری بکند.
The library is the obvious place for the after-dinner hours. کتابخانه جایی بدیهی برای ساعت پس از شام است.
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com