English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
The elevator ( lift ) is out of order . آسانسور خراب است.
Other Matches
marching order [travel order] دستور پیشروی [ارتش]
elevator بالابرنده
elevator بالا دهنده لوله
elevator سکان تعادل
elevator مکان افقی متحرک
elevator از جا کندن
elevator سکان بالا دهنده
elevator نشانه دهنده کوچک گرد که در یک Scroll bar که محل شمارا در یک متن یا تصویر بزرگ نشان میدهد
elevator اسانسور
elevator انبار دانه [کشاورزی]
elevator انبار غله | [کشاورزی] | جای غله خیز [کشاورزی]
elevator بالابر
elevator boot منبع بالابر
crop elevator سرشاخهبالارونده
grain elevator بالابرندهدانه
Grain elevator آسانسور سیلو
hoist elevator بالابر
hoist elevator اسانسور
elevator bucket سطل بالابر
elevator gear گردونه در ارتفاع
elevator belt تسمه بالابر
bucket elevator دستگاه بالابرنده سطل
elevator rope طناب بالابر
elevator casing بدنه بالابر
arm elevator شاخهبالارونده
Press the elevator button. تکمه آسانسور رافشار بدهید
elevator control cable کابل برق اسانسور
The elevator has jammed on the tenth floor. آسانسور درطبقه دهم گیر کرده
lift بالا بردن
lift دزدیدن
lift وسیله اوج گرفتن هواپیمای بی موتور کندن وزنه از زمین
lift از جاکندن
lift بالا بردن انگشت و رها کردن گوی بولینگ برای ایجاد پیچ
lift بلند کردن شریک رقص اززمین
lift برا
lift بالارو دامنه بالابری
lift بالا دادن
lift بالابردن
lift بالابر
lift برداشتن
lift رفع کردن
Where is the lift? آسانسور کجاست؟
to get a lift from somebody سواری گرفتن از کسی [در خودرو]
to get a lift with somebody سواری گرفتن از کسی [در خودرو]
lift آسانسور
lift-off تخلیه کشتی توسط جرثقیل
lift-off جدا شدن یک هواپیما یا هررسانگر دیگر از زمین یا ازرسانگر مادر
lift جرثقیل
lift مرتفع بنظرامدن بلندی
lift بالارفتن
lift سرقت کردن
lift بلند کردن
lift سواری [گردشگری] [خودرو رانی]
lift off بلند شدن هواپیما یا موشک
lift off جهش اولیه موشک یا گلوله هنگام شروع پرتاب جدا شدن از سکو
lift on بارگیری کشتی توسط جرثقیل
useful lift اختلاف بین وزن ثابت ایروستات و وزن کل
lift well چاه بالابر
lift بالابری
lift یک وهله بلندکردن بار
lift بار زدن
lift مقدورات هوایی
lift فرفیت
lift حمل و نقل هوایی
lift حمل کردن
lift اسانسور
lift جر ثقیل بالا بر
lift دزدی
lift سرقت ترقی
lift پیشرفت
lift ترفیع اسانسور
lift well چاه اسانسور
lift بالارو
You can lift the piano alone. تنهائی نمی توانی پیانو رابلند کنی
to give one a lift کسیرا پیش خود سوار کردن وقسمتی از راه بردن
shoe lift پاشنه کش
hydraulic lift بلند کردن اب به نیروی اب
dynamic lift برای دینامیکی
economic lift عمرقانونی
derrick lift کشیدن وزنه به روی سینه باپاهای راست
dissymmetry of lift ناهم اندزگی برا
static lift برای استاتیک
lift a blockade محاصره را پایان دادن
false lift برای کاذب
heavy lift حمل و نقل هوایی سنگین واحد حمل و نقل هوایی سنگین
ti lift one's head نیرو گرفتن
suction lift بلندی مکش
economic lift عمر قانونی وسیله
suction lift ارتفاع نظیر مکش در پمپ
suction lift ارتفاع مکش
t bar lift تله اسکی دونفره یا کلنگی
olympic lift کنده یک چاک
lift wire سیم هایی که بار کششی حاصل از ایجاد نیروی برای بال را متحمل میشوند
lift vector بردار برا
lift van صندوقچه محکم
lift van یخدان
lift valve سوپاپ بالارونده
lift truck لیفتراک
lift truck خودرو دارای جرثقیل
lift thrust نسبت برا به تراست
lift the seizure رفع توقیف
lift the ban on رفع توقیف کردن
lift strut پایه هایی که بار کششی حاصل از ایجاد نیروی برای بال را متحمل میشوند
lift cord طناببالابر
lift bridge پلبالارو
olympic lift بدل کنده یک چاک با کشیدن پای حریف از داخل
total lift برای کل
topping lift طناب وصل به دکل برای نگهداری تیر اصلی افقی
topping lift مهار بالایی
translational lift برای انتقالی
opportune lift فرفیت حمل اضافی یا فرفیت حمل باقیمانده
valve lift کل حرکت خطی سوپاپ لایهای
top lift طبقه زیرین پاشنه پا
to lift up one's horn مغرور بودن
to lift up one's horn جاه طلب بودن
lift arm دستهبالابر
lift shaft محور بالابر
lift pump تلمبه کششی
lift pass پاس عمقی
lift coefficient ضریب برا
lift axis محور برا
lift span پلبالارو
scenery lift چشماندازآسانسور
face lift عملجراحیکشیدنپوستصورت
to lift up one's heel لگد زدن
to lift up one's hand دست بدعا برداشتن
jet lift استفاده از تراست موتورجت
j bar lift تله اسکی میلهای دونفره
to lift one's hand دست به سوگند برداشتن
Lift up the table. سرمیز رابلند کن
lift control کنترل اسانسور
lift cruise توربوفن یا توربوجتی که محور تراست ان قابل کنترل است
lift helicopter هلی کوپترحمل و نقل
lift helicopter هلی کوپتر باری
lift frequency تعداددفعات حمل بار
lift frequency تناوب حمل و نقل
lift fire زیادکردن برد اسلحه
lift fire قطع کردن اتش از روی یک هدف
lift fire بلند کردن اتش
lift fan توربوفنی که با نسبت کنارگذارزیاد تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکاررود
lift dumper کاهنده برا
lift curve منحنی برا
lift engine توربوفن یا توربوجتی که محور تراست ان قابل کنترل است
to lift one's hand سوگند خوردن
center of lift مرکز برا
lift [of a pump] مقدار حمل [تلمبه ای] [مهندسی]
to not lift a finger <idiom> اصلا هیچ کاری نکردن
to not lift a finger <idiom> دست به سیاه و سفید نزدن [اصطلاح]
to give somebody a lift به کسی سواری دادن
asymmetrical lift برای نامتقارن
dead lift کوشش بیهوده
to give somebody a lift کسی را سوار کردن
back lift حرکت چوب کریکت به عقب پیش از ضربه
to offer somebody a lift به کسی پیشنهاد سواری دادن کردن
airborne lift بار هوابرد
air lift دستگاه ابکش با هوای فشرده
airborne lift تناژیکان هوابرد
lift [of a pump] مقدار تحویل [تلمبه ای] [مهندسی]
lift [of a pump] مقدار انتقال [تلمبه ای] [مهندسی]
ski lift تله اسکی
assault lift ترابری هجومی
assault lift حمل و نقل هوایی هجومی
deal lift بلند کردن وزنه تا کمر وپایین بردن
amphibious lift حمل ونقل اب خاکی
poma lift تله اسکی میلهای برای انتقال نفر بنفر
ski lift تخت روان
amphibious lift ترابری اب و خاکی
ski lift دستگاه حمل اسکی بازان ویاتماشاچیان به قله کوه تلسکی
ammunition lift capability فرفیت حمل ونقل مهمات
This stone wont lift. این سنگ از جایش بلند نمی شود ( تکان نمی خورد )
high lift system سیستم برای زیاد
to hitch a lift [ride] from somebody سواری شدن [در خودروی کسی]
high lift device وسایل برای زیاد
ammunition lift capability مقدورات حمل مهمات
thumb a lift/ride <idiom> اتوزدن
lift a finger (hand) <idiom> کاری بکن ،کمک کردن
high lift configuration شکل برای زیاد
Please let me give you a lift (ride). اجازه بدهید سوارتان کنم
air lift pump پمپ حبابی
lift is full of troubles زندگی را سراسر سختی است
blade lift cylinder سیلندربالابرندهتیغه
vertical lift bridge پل بالارو
link lift vehicle حمل و نقل بار و پرسنل به صورت یکپارچه حمل یکپارچه
lift cord lock قفلطناببالابر
gas lift module مخزنمرتفعگاز
direct lift control کنترل مستقیم برا
diesel lift engine موتوردیزلچپ
blade lift fan تیغهپروانهصعودی
lift drag ratio نسبت برا به پسا
slope of lift curve شیب منحنی برا
[Could I] give you a lift? [colloquial] به کسی پیشنهاد سواری دادن کردن
to lift a car by jack خودرویی را جک زدن
fork-lift truck نوعیوسیلهحرکتی
lift-arm cylinder سیلندردستهیبالابر
lift-fan air inlet مدخلهوایهواکششچپ
leg lift and side roll کنده سرانبون
To rais ( lift, remove ) an embargo. رفع محاصره کردن
olympic lift and cross face گرفتن بازوی چپ حریف از جلو وران پای راست از پشت
olympic lift and cross face کنده حصیر مال
leg ride and cross face olympic lift سگک وارو
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com