Dictiornary-Farsi | The girl got panicky and gave herself away . | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 70 (5 milliseconds)

English	Persian
The girl got panicky and gave herself away .	دخترک دستپاچه شد وخودش را لو داد


Other Matches

I gave him a piece of my mind . I told him off. I gave him a good dressing down .	اورا شستم وگذاشتم کنار ( پر خاش )
He has a crush on that young girl . He is stuck on that young girl .	گلویش پیش دخترک گیر کرده
panicky	دستپاچه
panicky	مضطرب
panicky	هراسناک
panicky person	آدم همیشه نگران و دلواپس
gave	قسمت سوم فعل give
i gave him some others	چندتای دیگر به او دادم
i gave up the idea	از ان خیال منصرف شدم
i gave up the idea	ازان خیال صرف نظر کردم
he gave me a piece of a	پندی بمن داد
He was frightened and gave in.	ترسید وجا زد
she gave me a kiss	مرابوسید
she gave me a kiss	مرابوسه زد
she gave me a kiss	برروی من بوسه داد
he gave me a sign to go	اشاره کرد که بروم
he gave me a piece of a	مشورای بمن داد
He gave us to understand that he would help us.	او [مرد] وعده داد که به ما کمک خواهد کرد.
he gave an a of the battle	گزارش ان جنگ راشرح داد
who is this girl ?	این دختر کیست
old girl	فارغالتحصیلمدرسهدخترانه
girl	دختر
girl	دختربچه
girl	دوشیزه کلفت
girl	معشوقه
her next was a girl	بچه دومش دختر بود
He gave the inemy no respite .	به دشمن مهلت نداد
She gave me a raw deal .	بامن بد معامله کرد
She gave us quite a decent dinner.	یک شام خیلی حسابی به ماداد
You gave me the wrong key .	کلیدی که به من دادی عوضی بود
They gave me permission by way of an exception ...	آنها به من استثنأ اجازه دادند ...
She gave me a significant ( knowing ) look .	نگاه پر معنی یی به من کرد
He gave me a square deal .	بامن منصفانه معامله کرد
They gave him a sound thrashing .	اورا کتک مفصلی زدند
i gave the beggar one rial	یک ریال به ان گدا دادم
i gave it a slight press	انرا کمی فشار دادم
he gave us permission to stay	اجازه داد که بمانیم
they gave him a fine sendoff	ایین بدرود راباوی بجااوردندبرایش دعای خیرکردند
chorus girl	زن جوانی که دریک دسته کرمیخواند
girl friday	زن کار امد و لایق
girl friday	معاون زن
girl friday	دستیار زن
cover girl	زن جوانی که عکسش روی جلد مجلات چاپ میشود
unlucky girl	آدم بد شانس
bat girl	توپ جمع کن
call girl	فاحشه تلفنی
girl guide	دختر پیشاهنگ
girl guide	عضو پیشاهنگی دختران
girl guides	دختران یشاهنگ
cover girl	ستارهی روی جلد
land girl n	دختری که کارهای صحرایی میکرد
to score with a girl <idiom>	موفق شدن در تلاش نزدیکی کردن با دختری [اصطلاح روزمره]
pinup girl	دختر زیبایی که عکسهایش به دیوار اویخته شود
the girl guardians	بزرگترهای دختران
bunny girl	زنیکهبالباسخرگوشیدرکابارهنوشیدنیسرو میکند
girl scouts	عضو پیشاهنگان دختر ایالات متحده آمریکا
girl scouts	پیشاهنگ دختر
shop girl	شاگرد پادو
shop girl	شاگرد دکان
girl scout	عضو پیشاهنگان دختر ایالات متحده آمریکا
I cant figure that girl out .	از کارهای او چیزی نمی فهمم
girl scout	پیشاهنگ دختر
nautch girl	رقاصه
head girl	بچهسمبلونمونهمدرسه
It gave me a great glee. I was delighted .	دلم خنک شد
The girl was penciling her eyebrows .	دخترک داشت ابروهایش را می کشید
She gave me her phone number , but I'll be blessed if I can remember it !	شماره تلفن خودش را به من داد ولی مگریادم می آید !
She is self-centerd. she is an opinionated sort lf girl.	دختر خودرأیی است
The blow made me giddy young girl .	دختر گیج وسر بهوایی است