English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
The gold market is booming . بازار طلااینروزها گرم است
Other Matches
gold market بازار طلا
booming تیر کوچک
booming رونق گرفتن
booming بوم
booming تیغه
booming ستون عمودی
booming بازوی بیل
booming رونق شدید
booming بازدی جرثقیل یا بیل مکانیکی
booming رونق
booming تیرک
booming غریوکردن
booming غریدن
booming توسعه عظیم
booming پیشرفت یاجنبش سریع وعظیم
booming صدای غرش
booming غرش
booming شکوفائی
booming جهش
booming رواج
booming تیر افقی وصل به بادبان
booming جهش اقتصادی
booming غریو
booming توسعه یافتن
booming بسرعت درقیمت ترقی کردن
booming دستگاه شناور
booming ترقی کردن
booming ترقی ناگهانی
booming بازوی متحرک
best gold تیری که نزدیک به نشان اصابت کرده تیری که نزدیک به مرکزهدف اصابت کرده باشد
gold Au :symb
gold چشم گاومیش
gold دایره مرکزی هدف
gold جامه زری
gold ثروت رنگ زرد طلایی
gold سکه زر
gold طلا
gold زر
gold اندود زرد نخ زری
gold پول
Gold <adv.> <noun> رنگ طلائی
gold foil زرورق کلفت
gold amalgam جیوه امیخته بازر
the name of the unit of gold دینار
gold bar شمش طلا
to dig gold زرکندن
gold beater زرورق ساز
gold filled دارای روکش طلا
gold beating زرکوبی
gold carats f. زرهیجده عیار
to dig gold زردراوردن
gold tisane زر بافت
as good as gold <idiom> مثل یک تکه جواهر
gold foil ورقه زر
gold beetle سوسک طلایی
gold flow انتقال طلا
gold flow جریان طلا
gold washer کسیکه خاک زرداررابرای زرجویی میشوید لاوک خاکشویی
gold washer خاکشو
gold tisane زربفت
to prospect for gold جستجوی زردر محلی کردن برای جستجوی زر در جایی پی کردن
gold beating زرورق سازی
gold contacts اتصالات الکتریکی
gold contacts که با طلا پوشیده شده اند تا مقاومت الکتریکی را افزایش دهند
gold crisis بحران طلا
gold digger جوینده طلا
gold digger زنی که با افسونهای زنانه مردان را تیغ میزند
gold embroidery زردوزی
All that glitters is not gold . <proverb> هر چیزى که مى درخشد طلا نیست.
All is not gold that glitters. <proverb> هر آنچه میدرخشد طلا نیست(هر گردى گردو نیست).
gold fever حرص زرجویی
gold cloth زری
gold-rimmed آنچهلبهوقالبطلاداشتهباشد
dutch gold زرورق بدل
gold bug سوسک طلایی
white gold الیاژی از طلا شبیه به پلاتین که از ترکیب نیکل یا سایرفلزات و طلا بدست می اید
gold dust گرد طلا
gold dust خاک طلادار
gold cloth زربفت
gold field ناحیه زرخیز
gold-plated آبطلا دادهشده - طلااندودشده
gold fever اتش حرص که درجویندگان زرافروخته میشود
paper gold منظور حق برداشت مخصوص است
gold standards سیستم پشتوانه طلا
gold standard نظام پولی طلا
gold standard پایه طلا
gold standard واحد طلا
gold solder لحیم طلا
gold reserve اندوخته طلا
gold refinery واحد تصفیه طلا
gold pool صندوق مشترک طلا
gold thread گلابتون زر
gold fish ماهی قرمز
gold fish ماهی طلایی
heart of gold <idiom> شخصیت بخشنده داشتن
red gold زر
red gold پول
inlaid with gold طلا کوب
inlaid with gold زرکوب
inlaid with gold زرنشان
ingot of gold شمش طلا
ingot gold شمش طلا
gold refining تصفیه طلا
gold parting تصفیه طلا
gold standard نظام پایه طلا
paper gold طلای کاغذی
gold standards حالتی که پشتوانه اسکناس یا پول کشوری طلا باشد
gold leaf ورقه طلای نازک
gold or silver گلابتون
gold leaf زرورق نازک
gold medals مدال طلا
gold washing شستن طلائی [نوعی سفیدگری مرسوم در افغانستان که با رنگزدائی فرش های قرمز، آنرا بصورت ترکیبی اتفاقی از رنگ های زرد و نارنجی در می آورد. این نوع زمینه رنگی، مورد علاقه بعضی از خریداران اروپایی می باشد.]
gold palm نوعی نشان جنگی
gold mining استخراج طلا
fool's gold پیریت
gold parity برابری طلا
fool's gold سولفور اهن
gold medal مدال طلا
gold palm نشان شرکت در جنگهای ازادی امریکا
gold backing system نظام پشتوانه طلا
gold import point حالتی است که کشور خریداری کننده کالابه جای ارز یا پول
gold worked steel فولاد اصلاح شده
gold and silver plant حشیشه القمر
gold import point نقطه ورود طلا
gold backing system نظام پایه طلا
gold import point طلای خالص به فروشنده میدهد
gold oak leaf برگ خرما
gold exchange standard پایه ارز طلا
gold export point قیمت کالای خارجی با ارزخریداری شده خودداری میکند
gold bullion standard پایه طلای غیر مسکوک
gold bullion standard پایه شمش طلا
gold currency system نظام پولی طلا
gold leaf electroscope الکتروسکپ با برگههای طلا
silver inwrought with gold سیمینهای که زردر ان کارکرده باشند
international gold standard پایه طلای بین المللی
to alloy gold with copper امیختن
My gold ring is in pawn. انگشتر طلایم درگرو است
gold lace [braids] گلابتون [نخ های تزئینی از طلا یا نقره برای جلوه های ویژه در زمینه قالیچه]
to alloy gold with copper عیارزدن
to alloy gold with copper بارزدن
rolled gold bracelet دست بند طلایی [غلتیده ]
the streets are paved with gold <idiom> از در و دیوار شهر پول می بارد
the morning hour has gold in its mouth <proverb> سحرخیز باش تا کامروا باشی
full bodied gold coin سکه طلای تمام عیار
market درمعرض فروش قرار دادن
market بازار
market محل داد وستد
market مرکزتجارت
market value قیمت بازار
market به بازار عرضه کردن
market فروختن
market در بازار دادوستد کردن
market بازار فروش [اقتصاد]
market value ارزش بازاری
down-market رجوع شود به downscale
off-market <adj.> خارج از بورس [فروخته شده ]
outside market بازرگانی اوراق بهادار در خارج از بورس
market value در بازار قیمت بازار
in the market for <idiom> خواستن یا آماده خرید چیزی شدن
market value ارزش
market value قیمت مناسب برای خریداروفروشنده
over-the-counter market بازرگانی اوراق بهادار در خارج از بورس
seller's market بازاری که در ان اختیار معامله وتصمیم گیری در دست فروشنده است
seller's market بازار فروشنده
security market بازار اوراق بهادار
oil market بازار نفت
organized market بازار سازمان یافته
perfect market بازار کامل
financial market بازار مالی
rig the market با احتکار کالا افزایش وکاهش مصنوعی در قیمت هاایجاد کردن
securities market بازار اوراق بهادار
narrow market بازار محدود
market prices قیمتهای بازار
market prices قیمتهای تعیین شده در بازار
market review بررسی بازار
market risk خطر بازار
market segmentation تقسیم بازار
market segmentation تجزیه بازار
market share سهم بازار
market socialism سوسیالیسم مبتنی بر بازار سیستم اقتصادی که در ان وسایل تولید در مالکیت عمومی بوده اما نیروهای بازار در این سیستم مکانیسم هماهنگ کننده را بوجود می اورند . سیستم اقتصادی یوگسلاوی مثال مشخصی ازاین نوع سیستم میباشد
market structure ساخت بازار
market structure بنیان بازار
market system نظام بازار
market trends روندهای بازار
market trust بازار انحصاری
market survey بررسی بازار
market price قیمت بازار
flea market <idiom> بازارمکاره (بازارکهنه فروشها)
There is no market for it in Iran . درایران مصرفی ندارد
To depress the market . بازار را کساد کردن
On the free market . دربازار آزاد
market gardening شغلسبزیکاریوکاشتمیوه
market gardener باغکار سبزیکار
market garden مزرعهکاشتسبزیجاتومیوهجاتجهتفروش
labour market متقاضیکار
cattle market محلفروشاحشام
wage market بازار دستمزد
to rig the market با احتکارویکجاخریدن کالاافزایش وکاهش مصنوعی دربهای کالافراهم کردن
to make a market of با کالای دیگرمعاوضه کردن
to make a market of معامله کردن
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com