English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 85 (5 milliseconds)
English Persian
The meet is too tough. این گوشت خیلی سفت است.
Other Matches
tough پی مانند
tough چسبنده
tough سفت
tough محکم
tough شق
tough بااسطقس
tough خشن
tough شدید
tough زمخت بادوام
tough سخت
tough دشوار
tough زمخت
tough بادوام
too tough غیر قابل جویدن
too tough خیلی سفت
tough minded دارای فکر خشن وبدون احساسات
tough clay خاک رس پر مایه
a tough job یک کار سخت
tough break <idiom> بدبیاری آوردن
tough pitch copper مس چقرمه
to meet [به نیازی] جواب دادن
to meet لطف کردن
to come to meet به طرف کسی رفتن
to come to meet به طرف کسی رفتن برای برخورد
to meet [تقاضایی را] برآوردن
to meet any one's a مورد تحسین کسی واقع شدن
meet up with <idiom> تصادفی ملاقاتکردن
I wish I could meet ( see ) her . کاش می توانستم اورا ببینم
to meet the a of به تصویب رسیدن
to go to meet any one به پیشواز کسی رفتن
to go to meet any one کسیرااستقبال کردن
meet : برخورد کردن یافتن
meet سازش کردن
meet شایسته
meet مقتضی تقاطع
meet پرداختن
meet نشست نشست گاه
meet اشتراک
meet برخورد کردن
meet مسابقه
meet دیدار
meet تصادم کردن با دشمن درخور بودن درخور
meet مطابق شرایط بودن
meet مناسب دلچسب
meet درخور
meet معرفی شدن به ملاقات کردن
meet مواجه شدن تقاطع کردن
meet مطابقت کردن
meet پیوستن
meet : جلسه
meet تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
I would like tovisit ( see, meet ) you more often . می خواهم باز هم بیشتر پیش شما بیایم
to be coming up to meet به طرف کسی رفتن برای برخورد
To meet a deadline . تا مهلت مقرر کاری را انجام دادن
to be coming up to meet به طرف کسی رفتن
meet someone half-way <idiom> به توافق رسیدن با کسی
The meet is salty. این گوشت شور است.
The meet is underdone. این گوشت آبدار است.
The meet is overdone. این گوشت خیلی پخته و سرخ شده است.
dual meet مسابقههای تیمی
to meet a demand تقاضایی را براوردن
meet for a man شایسته است که
meet joomeok زیر مشت
meet half way مدارا کردن
when two sundays meet وقت گل نی
quadrangular meet مسابقه شنای دورهای بین 4تیم مسابقه دورهای بین 4تیم با محاسبه مجموع امتیازهای فردی
meet some one's objections به ایرادات کسی جواب دادن
meet of approval of به تصویب ..... رسیدن
to meet half way درنیمه راه کسی را دیدن یابرخورد کردن
meet pallmok زیر ساعد
it did not meet our views منظور مارا انجام نداد نظرماراتامین نکرد
track meet مسابقاتورزشی
triangular meet مسابقه دو و میدانی بین سه تیم
meet for a man در خور مرد
to meet with a repulse پذیرفته نشدن پاسخ رد شنیدن
to meet with a repulse رد شدن
to meet the eye چشم نظر را جلب کردن نمودار بودن
to meet the ear شنیده شدن
meet half way مصالحه کردن سازش کردن
make ends meet دخل و خرج را در توازن نگه داشتن
to make both ends meet در حدود درامد خود خرج کردن
make ends meet <idiom> باپول شخصی گذران روزگار کردن
To break even . To make both ends meet. خرج ودخل
It doesnt meet the present day requirments(needs). جوابگوی احتیاجات امروزی نیست
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com