Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 176 (2 milliseconds)
English
Persian
The plan landed .
هواپیما بزمین نشست
Other Matches
landed a
ملک زمین
landed a
ملک دار
landed a
ملکی
landed a
که عبارت از زمین است
landed
مالک
landed a
زمینی
landed
فرود امده
landed
وابسته بزمین
landed
زمین دار
landed a
مستقل
landed terms
قیمت کالا به شرط تخلیه درمقصد
air landed
هوا نشست
air landed
فرود امده از راه هوا
landed property
عقار
I am stuck with it . I am landed with it .
بیخ ریشم مانده
landed weight
وزن کالا هنگام تخلیه
crash-landed
سقوط کردن هواپیما
landed property
ملک
landed property
مستغل
air landed supply
اماد هوانشستی
air landed supply
اماد تخلیه شده با هواپیما
He eventually landed in prison .
عاقبت کارش بزندان کشید
at the full landed cost price
قیمت تمام شده کالا در مقصد
to buy something on a deferred payment plan
[on a time payment plan]
[on deferred terms]
چیزی را قسطی خریدن
the better plan is to
بهتر این است که .....
E-plan
[طرح خانه های ویلایی انگلیس به شکل حرف ای انگلیسی]
K-plan
[طرحی به شکل اچ انگلیسی در خانه های سبک الیزابت]
plan
برنامه ریزی کردن
plan
نقشه
plan
تدبیر اندیشه
plan
طرح ریزی کردن
plan
خیال
plan
نقشه کشیدن طرح ریختن
plan
طرح کردن
plan
برنامه
plan
پیش بینی کردن
plan
نقشه کف
plan
نقشه مسطحه برنگاره
plan
هامن
plan
پلان
plan
زبان برنامه نویسی سطح پایین
plan
طرح
plan
طرح ریزی کردن در نظر داشتن نقشه
plan
تدبیر
plan
طرح کشیدن یا ریختن
prestowage plan
طرح باربندی کالاها
plan of the day
برنامه روزانه ناو
plan range
در شناسایی از روی عکس هوای فاصله افقی بین نقطه پای عمود هواپیما تا شیئی که روی زمین قرار گرفته است
plan targets
اهداف برنامه
plan view
دید از بالا
pursuance of a plan
اجرای نقشه یا طرحی
plan view
نمای بالا
plan view
نقشه کف
project plan
طرح پروژه
prestowage plan
طرح پیش بینی باربندی و بارگیری وسایل
plan of maneuver
طرح مانور
outline plan
طرح مبنا
plan of action
طرح عملیات
plan implementation
عملی کردن برنامه
plan implementation
اجرای برنامه
plan frame
چارچوب برنامه
partial plan
برنامه جزئی
prospective plan
برنامه بلند مدت
perspective plan
برنامه بلند مدت
part plan
نقشه جزیی
parking plan
طرح پارک کردن هواپیماها
working plan
نقشه اجرا راهنمای کار
plan of campaign
طرح پیکار
pursuance of a plan
تعقیب اندیشه یا نقشهای
rolling plan
برنامه غلتان
secondary plan
طرح ثانوی
open-plan
ساختمانیکههرطبقهآنفقطداراییکمحوطهوسیعاستودارایاتاقنیست
layaway plan
<idiom>
قرض راکم کم پرداختن
fire plan
طرح اتش توپخانه
Open-plan
<adj.>
سالن باز، محوطه وسیع، ساختمانی که هرطبقه آن فقط دارای یک محوطه وسیع است و اتاق ندارد
to foil a plan
نقش بر آب کردن نقشه ای
to foil a plan
عقیم گذاردن نقشه ای
to foil a plan
خنثی کردن نقشه ای
block-plan
نقشه اولیه ساختمان
butterfly plan
طرح پروانه ای
centralized plan
پلان مرکزی
war plan
نقشه جنگی
war plan
طرح جنگی
to suggest a plan
طرحی راپیشنهادکردن
sheer plan
نقشه ساختمانی ناو
site plan
نقشه جایگاه
site plan
نقشه محل
sliding plan
برنامه لغزان
stowage plan
طرح بارگیری ناو یا هواپیمایا چیدن بارها در هواپیما یاناو
strategic plan
طرح جنگ
strategic plan
نقشه جنگ
tactical plan
طرح عملیات تاکتیکی
tactical plan
طرح عملیات نظامی
tentative plan
طرح ازمایشی
test plan
طرح ازمایش
to plan a building
نقشه ساختمانی را کشیدن یاطرح کردن
to plan a building
عمارتی راطرح ریزی کردن
to pursue a plan
مطابق طرح یا نقشهای پیش رفتن
to pursue a plan
نقشهای را دنبال کردن
ground-plan
[نقشه همتراز با زمین]
master plan
نقشه کلیات
contingency plan
طرح احتمالی
collection plan
طرح جمع اوری اخبار
deck plan
صفحه پل کشتی
deck plan
افق پل کشتی
detailed plan
برنامه تفصیلی
development plan
برنامه توسعه
development plan
طرح گسترش
development plan
طرح ارایش زمین
docking plan
نقشه مسیر ورود کشتی به حوضچه تعمیر نقشه ساختمان قسمت زیر ناوlongshoreman
draft plan
پیش نویس برنامه
economic plan
برنامه اقتصادی
entry plan
طرح ورود به بندر
entry plan
طرح دخول به سر پل
contingency plan
برنامه دوم که در صورت خرابی اولی انجام خواهد شد
contingency plan
طرح عملیات احتمالی
ground plan
نقشهای که هم تراز زمین باشد طرح عمومی
ground plan
شالوده
ground plan
طرح اساسی
ground plan
نقشه مسطحه
ground plan
برنگاره
american plan
مسافرخانهای که مسافرین پول غذا و اطاق را یکجاپرداخت میکنند
approval of plan
تصویب نقشه
master plan
نقشه مجموعه
barrier plan
طرح موانع
cargo plan
طرح بارگیری ناو
collection plan
طرح جمع اوری
colombo plan
طرح کلمبو
colombo plan
طرح ایجاد شده به وسیله وزیران خارجه ملتهای مشترک المنافع بریتانیا در سال 0591 که هدف ان تشریک مساعی درکمک به رشد اقتصادی کشورهای اسیایی جنوب وجنوب شرقی است
europen plan
نرخ ثابت هتل جهت اتاق وسرویس مهمانان
financial plan
برنامه مالی
ordnance plan
طرح اردنانس
interim plan
برنامههای موقت
investment plan
برنامه سرمایه گذاری
it was no part of my plan
ابداجزو طرح یا نقشه من نبود
it was no part of my plan
کی جزو نقشه من بود
loading plan
طرح بارگیری خودرو
key plan
نقشه راهنما
lesson plan
طرح درس
marshall plan
طرح مارشال
marshall plan
برنامه مارشال
marshall plan
طرح کمک امریکابرای توسعه اقتصادی کشورهای اروپای غربی که پس از جنگ جهانی دوم برای جلوگیری از نفوذ کمونیسم دراین کشورها اجراگردید
national plan
برنامه ملی
ordnance plan
طرح تهیه جنگ افزار ومهمات
installment plan
خرید یا فروش اقساطی پرداخت اقساطی
general plan
نقشه عمومی
game plan
استراتژی بازی
installation plan
نقشه ی نصب
general plan
نقشه کلی
floor plan
نقشه اشکوب
frequency plan
طرح فرکانس
he thought out a plan
تدبیری اندیشید
illumination plan
طرح روشن کردن منطقه نبرد
fire plan
طرح اتش
he thought out a plan
فکری بنظرش رسید
illumination plan
طرح روشنایی منطقه
flight plan
طرح یا نقشه پروازهواپیماها
artillery fire plan
طرح اتش توپخانه
annual food plan
برنامه غذایی سالیانه
air fire plan
طرح اتش هوایی
negative tax plan
طرح مالیات منفی
negative tax plan
برنامه مالیات منفی
documented plan figures
ارقام مستند برنامه
The plan is now in action ( underway ) .
طرح اکنون بمرحله عمل درآمده است
constant helm plan
نقشه زیگزاگ
plan position indicator
صفحه رادار ناو یا هواپیما
disaster recovery plan
طرح یک واکنش به هنگامیکه خطری نرم افزار و سخت افزار را تهدید میکند
coordinated fire plan
طرح اتش هم اهنگ شده
open-plan coach
طرحبازوگن
class improvement plan
طرح بهبودناو
class improvement plan
طرح توسعه ناو
restrictive fire plan
طرح اتش محدود کننده حرکات هوایی یا تامینی هوایی
His plan miscarried . He missed the target
تیرش بخطا رفت
to buy something on the installment plan
[system]
چیزی را قسطی خریدن
on the installment plan
[American English]
به اقساط
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com