English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
The shops will be open daily except Sundays / excluding Sundays / outside of Sundays [American E] . مغازه ها به جز یکشنبه ها روزانه باز خواهند بود.
Other Matches
Sundays یکشنبه را گذراندن
Sundays مربوط به یکشنبه تعطیل
Sundays یکشنبه
when two sundays meet وقت گل نی
Every day of the week but Sundays. همه روز هفته غیر از یکشنبه ها
excluding باستثنای
excluding شامل نشدن
excluding..... به جزء
excluding meals بدون غذا
What is the price excluding meals? قیمت بدون غذا چقدر است؟
shops خریدکردن
shops کارگاه
shops کارخانه
shops مغازه گردی کردن دکه
shops محل ساخت
shops فروشگاه
shops کارگاه تعمیرگاه
shops مغازه
shops دکان
shops کارخانه خرید کردن
pawn shops مغازهی کارگشایی و گروبرداری
bucket shops جای شرط بندی وقمار روی سهام و مانند ان
closed shops قانون عضویت اجباری دراتحادیههای کارگری
closed shops موسسه کارشناسی
closed shops با کارکردانحصاری
closed shops سیستم بسته
tea shops رستوران
tea shops نهارخوری قهوه خانه
to have a look round [around] the shops [British E] برای خرید در فروشگاه ها گردش کردن
daily روزنامه یومیه
daily <adj.> <adv.> روزبروز
daily <adj.> <adv.> روزانه
daily <adj.> <adv.> بطور یومیه
daily <adj.> <adv.> بطور روزانه
mean daily متوسط روزانه
the daily paper روزنامه
on a daily basis <adv.> روز به روز
daily round کارهای روزانه
daily storage مخزن روزانه
daily wage مزد روزانه
daily pay دستمزد روزانه
the daily paper جریده یومیه
daily round گردش روزانه
daily order دستور روز
on a daily basis <adv.> هر روز
on a daily basis <adv.> بطور روزانه
on a daily basis <adv.> بطور یومیه
on a daily basis <adv.> روزبروز
on a daily basis <adv.> روزانه
on a daily basis <adv.> همه روز
daily bread نان یارزق روزانه
daily bread روزی
daily prayer نمازهای یومیه
daily routine عادت جاری روزانه
daily flood peak حداکثر سیل روزانه
daily progress report گزارش روزانه پیشرفت کار
time for the second daily prayer فهر
daily flood peak بیشینه روزانه سیل
daily movement summary خلاصه وضعیت حرکت کشتیهادر روز یا کالاها
daily news paper روزنامه یومیه
daily position summary خلاصه وضعیت محل کشتیهادر روی اب
average daily traffic [ADT] متوسط ترافیک روزانه
daily range of soil temperature دامنه تغییرات حرارت روزانه خاک
open to any one مباح
open مهربان رک گو
To come into the open. آفتابی شدن (خود رانشان دادن )
open out بسط دادن
open out توسعه دادن
the open هوای ازاد
the open ملاء عام
the open ملا عام
to open out باز کردن
X/OPEN ول ایجاد سیستمهای باز هستند
to open out بسط دادن
to open out گستردن
to open out توسعه دادن
open گشوده سرگشاده
open شکفتن
open روشن شدن خوشحال شدن
open باز شدن
open باز
open فضای باز
open ازاد
open زمین باز گسترده
open مروحه را باز کنید
open سکی
open وضع راکت نسبت به دیوار مقابل با سطح ان به طرف بالا
open وزن ازاد
open بلامتصدی
open مفتوح شدن
open افتتاح کردن اشکارکردن بسط دادن
open گشودن گشادن
open دایر
open :باز
open روباز
open ازاد اشکار
open بی الایش
open مفتوح
open صریح
open درمعرض
open بی پناه
open بی ابر
open واریز نشده
open بازکردن
open وضع زه هنگام کشیده شدن
open باز کردن باز شدن
open فایل خواندنی و نوشتنی
open برنامه کاربردی فایل روی دیسک را باز میکند و برای اجرا آماده میکند
open 1-سیستم غیراختصاصی که تحت کنترل شرکتی نیست . 2-سیستمی که به صورت ساخته شده که سیستم عاملهای مختلف می توانند با هم کار کنند
open کد تابع که وقتی دستور فراخوان اعمال شد در حافظه کپی شده است
open به جای اینکه یک پرسش به آدرس تابع انجام شود
open آماده کردن فایل پیش از رویدادن عملیات خواندن یا نوشتن
open مجموعه استانداردها که به کاربران شبکهای Macintosh امکان اشتراک اشیا و فایل ها را میدهد
open نابسته
open برداشتن پوشش یا باز کردن در
open آماده سازی فایل پیش از دستیابی یا ویرایش یا تراکنش روی سایر رکوردهای ذخیره شده
open کامپیوتر با واسط گسترده پانج شده که امکان ورود سخت افزار جانبی و نصب آن را می دهند
open دستورات اضافی لازم در برنامه که از ماکرو دستورات استفاده می کنند
open برنامه طراحی شده که امکان گستردگی در آینده و تغییرات آسان را فراهم میکند
open تابعی که میتواند در تابع یا برنامه بزرگ بدون دستور فراوان درج شود
open قابل بحث
open اشکار
open بی دفاع واریز نش
open سیستمی که چندین ایستگاه کاری آماده برای هر کس برای استفاده داشته باشد
open پروتکل شبکه ICP/IP که بستههای داده را دارد مسیر میکند که حجم داده کمتری داشته باشد
open خط بازبی دفاع
open نوار مغناطیسی در نوردی که هنوز در کارتریج یا کاست بسته شده است
rights open to everyone مباحات
open interval فاصله نا محدود [بی کران] [ریاضی]
open to the public اشکار در نزد همه
open to attack در معرض حمله
open theft سرقت مشهود
open the meeting رسمیت جلسه را اعلام کردن
open the door to مجال دادن به
open terrace مهتابی
open system سازگان باز
open to the public واضح درنظر عموم
open to the public علنی
open wiring سیمکشی باز
open wire سیم هوایی
open wire سیم لخت
open water فاصله مشخص بین برنده ونزدیکترین رقیب
open vertict رای حاکی ازوقوع جرم بدون تصریح مجرم
open universe جهان باز
open treaty معاهده باز
the open door ازادی ورود بیگانگان به کشوری برای بازرگانی
open travers پیمایش باز
open verdict رای هیات منصفه حاکی ازوقوع جرم بدون تصریح مجرم
open tournament تورنمنت ازاد شطرنج
open to the public برملا
open trade تجارت ازاد
open hospital بیمارستان ازاد
open hearth کوره فولاد سازی دهان باز
open heartedness خوش گمانی
open heartedness رک گویی صداقت
open heartedness راست بازی
open hearted راست باز خوش گمان
open hearted دل و زبان یکی
open hawse زاویه میان دو لنگر
open hands دست باز بودن
open hands سخاوت
open handed بخشنده
open handed گشاده دست گشاده کف
open handed دست باز
open ice قسمتی از محوطه بازی که حریف در ان نیست
open indent سفارش خرید باز
open indent سفارش خریدی که در ان تعدادفروشندگان محدود نمیباشد
open system سیستم باز
open system نظام باز
open syllable هجائی که به حرف e پایان پذیرد
open subroutine زیرروال باز
open subrotine زیرروال باز
open storage انبار کردن کالاها در محوطه باز انبارداری در محوطه روباز
open space گردشگاه ازاد
open space میدان
open machine ماشین باز
open loop حلقه باز
open loop مدار باز
open light پنجره واشو
open guard گارد باز
open secret <idiom> راز فاش شده
open one's heart <idiom> از ته قلب حرف زدن
open-minded بی تعصب
Open the door. در درراباز کن
He is open to bribery. اهل رشوه (رشوه گیری) است
In the open air. در هوای آزاد.
Open to the publice. ورود برای عموم آزاد است
open-plan ساختمانیکههرطبقهآنفقطداراییکمحوطهوسیعاستودارایاتاقنیست
open-necked پیراهنیابلوزبدونیقه
open-cast معدنیکهدرآنذغالسنگوسایرموادکانیدرنزدیکسطحزمینیافتمیشوند
Open University دانشگاهیدربریتانیاکهداوطلبانآزاددرآنجاتحصیلمیکنند
open prison زندانیکهبهزندانیانآزادیبیشتریدادهمیشود
open day روزیکهعموم مردم میتوانندازمکانهایخاصیمثلمدرسهیایکموسسهآزادانهبازدیدکنند
with open arms <idiom> با گرمی استفاده کردن
Please open this bag. لطفا این کیف را باز کنید.
open to question <adj.> مورد شک
open-handed <adj.> دست و دلباز
open back [نوعی فرش تخت باف که پود آن از پشت فرش کاملا مشخص باشد و بصورت حلقوی اطراف تار را در بر گرفته باشد.]
to split open با دو نیم شدن [از هم جدا شدن] باز کردن
to knock something open با ضربه چیزی را باز کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com