Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 158 (8 milliseconds)
English
Persian
The subsidy will be phased out next year.
یارانه دولتی در سال آینده به پایان می رسد.
Other Matches
A firend last year and an aquaintance this year!.
<proverb>
پارسال دوست امسال آشنا.
subsidy
حقوق گمرکی اشیا وارداتی و صادراتی معافیت مالیاتی تولیدکنندگان به منظور پایین نگهداشتن قیمتها
subsidy
مالیات فوق العادهای که درمواقع اضطرار و برای امورمهم و غیر مترقبه مملکتی اخذ میشود
subsidy
سوبسید
subsidy
کمک بلاعوض دولت
subsidy
کمک مالی
subsidy
کمک هزینه
subsidy
اعانه
guarding subsidy
حق نگهداری
guarding subsidy
حق الحفافه
All the year round. Yes in year out .
سالی دوازده ماه ( هر سال )
year to year fluctuation
نوسانات سالیانه
tenant from year to year
مستاجر یک ساله
phased
طبقه
phased
وضعیت
phased
حالت
phased
وسیله جدید که به تدریج معرفی میشود و وسیله قدیمی کم کم بی استفاده میشود
phased
دوره زمانی اجرای برنامه
phased
معرفی تدریجی چیزی یا کاهش تدریجی چیزی
phased
مدت زمانی که برنامه کامپایل میشود
phased
بخشی از فرآیند بزرگتر
phased
وجهه
phased
صورت
phased
لحاظ پایه
phased
مرحله
phased
فاز
phased
دوره تحول وتغییر
phased
اهله قمر جنبه
phased
وضع
phased
مرحلهای کردن
phased
دوره
phased
مرحله عملیات
phased
وجه
phased
منظر
phased attack
تک مرحله به مرحله
phased array
ترتیب مرحله به مرحله جریان مرحله به مرحله بندی شده
phased attack
تک مرحله بندی شده حمله مرحله بندی شده
phased conversion
تبدیل مرحله بندی شده
off year
سال کم فعالیت
last year
پارسال
off year
سال کم محصول
year in year out
سال دوازده ماه
within a year
در عرض یک سال
d. year
سال میلادی مسیحی
last year
سال گذشته
in the year one
در زمان بسیار پیش
in the year
در سال 3491
in the a. year of
درسال فرخنده فال
in the a. year of
درسال خجسته
off year
سال کسادی
f.year old
پنج ساله
next year
سال دیگر
year in year out
همیشه
next year
سال بعد
year by year
همه ساله
each year
هرسال
the f.of the year
برگ ریزان
New Year
سال جدید
year by year
سال بسال
New Year
سال نو
year
سال
year
سنه
year
سال نجومی
year-end
وابسته به پایان سال
year-end
سالپایانی
vintage year
سال پرنعمت
vintage year
سال وفور محصول انگور
tropical year
سال اعتدالی
year-end
پایان سال
New Year's Eve
شب ژانویه
wet year
سال پر اب
New Year's Eve
شب سال نو
wet year
سالی که میزان بارندگی از حد معمول سالیانه بیشتراست
work year
سال کاری
year and day
یک سال و یک روز
year and day
مدتی که اگر مجروح ضمن ان بمیردموضوع قتل عمد تلقی میشود
year book
سالنامه
water year
سال ابی که برابر است با اول مهر هر سال تا پایان شهریور سال بعد
tropical year
سال استوایی
year-end
سال پایان
year-long
یک سال
quarter
[year]
سه ماه
quarter
[year]
دوره سه ماهه
with each passing year
با گذشت هر سال
year of age
سال عمر
from (since) the year one
[American E]
<adv.>
از زمان خیلی قدیم
[اصطلاح روزمره]
theater of the year
تئاتر سال
intercalary year
سال کبیسه
year-long
به مدت یک سال
year-long
یک ساله
year-round
در تمام مدت سال
year-round
همه ی سال
By the end of the year
تا آخر سال
tax year
مالیات سالانه
During (in)the current year.
درسال جاری
In the year 2000…
درسال 2000...
She shot up last year .
پارسال یکدفعه قد کشید
year-round
<idiom>
همه ساله
Christmas comes but once a year.
<proverb>
جشنها و تعطیلات را باید به عنوان اوقات ویژه در نظرگرفت.
the year in question
سالی که مورد بحث است
New Year's Day
روز اول ژانویه که آغاز سال نو مسیحیان است
fiscal year
دوره مالی
academic year
سال دانشگاهی
academic year
سال تحصیلی
all the year round
در تمامی یا سرتاسر سال
calendar year
سال تقویمی
calender year
سال تقویمی
calender year
سال کامل تقویم یک سال
callendar year
سال
callendar year
سال جاری
civil year
سال عرفی
leap year
سال کبیسه
light year
سال نوری
light-year
سال نوری
financial year
سال مالی
fiscal year
سال مالی
fiscal year
سال مالی سال جاری
dear year
سال گرانی
dry year
خشک سال
dry year
خشکسال
leave year
سال خدمتی
leave year
سال کار بدون محاسبه ایام مرخصی یا ترک خدمت
lunar year
سال قمری
sluggish year
سال رکود
natural year
سال طبیعی
sidreal year
سال نجومی
no year oppropriation
حساب تامین اعتبار باز حساب باز
school year
سال تحصیلی
rainy year
آبسال
sabbatic year
مرخصی هر هفت سال یکبار
sabbatical year
در دوران یهودیان باستان سال هفتم که طی آن زمین را آیش می کردند و بدهکاران را می بخشیدند
sluggish year
سال کسادی
solar year
سال خورشیدی
sabbatical year
مرخصی هر هفت سال یکبار
early in the year
دراوایل سال
the year past
سال گذشته
he was born in the year
درسال 00000زائیده یامتولدشد
dry year
سالی که میزان بارندگی در ان از حد معمول کمتر است
i wish you a happy new year
سال نو را به شما شادباش یاتبریک میگویم
i wish you a happy new year
سال نوسعیدی را برای شما می خواهم
it was sold at 0 year's p
بهره برابردرامدسالیانه اش فروخته شد
last year's produce
محصول پارسال
sothic year
سال خورشیدی مصری
solar year
سال شمسی
ten year device
وسیله ای که هر ده سال یک بار احتیاج به سرویس دارد
from (since) the year dot
[British E]
<adv.>
از زمان خیلی قدیم
[اصطلاح روزمره]
platonic cycle or year
مدت گردش اجرام آسمانی درهمه مدارهای خود و برگشت آنها بوضوح نخستین
The consumption of suger has gone up this year .
مصرف شکرامسال با لارفته است
At the beginning of the month (year).
سر ماه ( سال )
to say so long to the end of the year
با سال پیش خداحافظی کردن
apparent solar year
سال فاهری شمسی
apparent solar year
سال شمسی
At the beginning of the month (year).
سرش ؟ بسنگ خورد
first year resident
[American English]
انترن پزشک
[مقیم بیمارستان]
As part of my training, I spent a year abroad.
درجریان کارآموزیم یکسال را در خارج گذراندم.
They live abroad for the greater part of the year.
آنها بخش بیشتری از سال را در خارج زندگی می کنند.
the 28 year-old nurse-turned-independent insurance consultant
پرستار ۲۸ ساله که مشاور مستقل بیمه شده است
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com