Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
The tribunal considered that this action amounted to professional misconduct.
برای دادگاه این اقدام برابر با اشتباه حرفه ای محسوب می شود.
Other Matches
professional misconduct
اشتباه حرفهای
considered
با اندیشه صحیح
considered
بافکر باز ودرست
considered
مطرح شده
amounted
مقدار
amounted
مقدار میزان
amounted
: مبلغ
amounted
مبلغ
amounted
بالغ شدن رسیدن
amounted
: سرزدن
amounted
مقداری از داده یا کاغذ یا...
amounted
ایجاد مجموعی از...
amounted
وجه
amounted
میزان
considered as a writen
از نظر نویسندگی
All thing considered.
باتوجه به کلیه مسایل (تمام جوانب امر )
misconduct
خلاف کاری
misconduct
سوء رفتار
misconduct
رفتار بد
misconduct
خلاف
misconduct
سوء اداره
misconduct
بدرفتاری
misconduct
بداخلاقی
The campaign was considered to have failed.
مبارزه
[انتخاباتی]
شکست خورده بحساب آورده شد.
A further increase is considered unlikely
[regarded as unlikely]
.
افزایش بیشتری بعید در نظر گرفته می شود.
willful misconduct
زیان عمدی
misconduct penalty
جریمه 01 دقیقه اخراج
willful misconduct
خسارت عمدی
game misconduct penalty
01 دقیقه اخراج بازیگرخطاکار
tribunal
دادگاه محکمه
tribunal
محکمه
tribunal
دیوان
tribunal
دیوان محاکمات
tribunal
دادگاه
temporal tribunal
محاکم عرفیه
tribunal of arbitration
دیوان داوری
arbitral tribunal
هیات تحکیم
arbitral tribunal
دیوان داوری
administrative tribunal
دادگاه اداری
special tribunal
دادگاه اختصاصی
financial tribunal
دیوان محاسبات
disciplinary tribunal
دادگاه انتظامی
industrial tribunal
محکمه صناعی
military tribunal
دادگاه نظامی
chairman of the arbitral tribunal
سرداور
iran u.s. claims tribunal
دیوان دعاوی ایران و امریکا
judges disciplianary tribunal
دادگاه قضات انتظامی
professional
<adj.>
حرفه ای
professional
فوی
professional
خود قرار دهد
professional
تخصصی
professional
حرفهای
professional
پیشه ور کسیکه رشتهای را پیشه رسمی
professional
پیشهای
extra professional
بیرون ازپیشه یاحرفه
computer professional
متخصص کامپیوتر
extra professional
خارج حرفهای
professional workstation
ایستگاه کار حرفهای
fullwrite professional
یک برنامه جدید واژه پردازی برای کامپیوتر مکینتاش که متن را با نمودارهای متمایل به مقصود کاملا" عجین میکند
professional education
اموزش تخصصی
professional code
ضوابط حرفهای
professional fee
اجرت
professional fee
حق الزحمه
professional status
پایگاه حرفهای
professional slang
زبان پیشهای یا حرفهای زبان زرگری
professional service
تیمهای متخصص پزشکی قسمتهای تخصصی پزشکی
professional jobs
شغلهای تخصصی
professional liability insurance
بیمه تعهدات شغلی
fee
[payment to professional people]
اجرت
fee
[payment to professional people]
حق الزحمه
out of action
غیر فعال
out of action
خارج ازنبرد
immediate action
عملیات فوری
out of action
از نبرد خارج شده
out of action
خراب
immediate action
عکس العمل فوری
containing action
عملیات احاطهای بازدارنده
right of action
حق اقامه دعوی
right of action
حق طرح دعوی در دادگاه
appropriate action
اقدام مقتضی
course of action
روش انجام کار
right of action
حق طرح دعوی دردادگاه
self action
خود عملی
right of action
حق ترافع
down
[out of action, not in use]
<adj.>
خراب
[ازکارافتاده]
course of action
راه کار
down
[out of action, not in use]
<adj.>
ازکارافتاده
self action
عمل فی نفسه
action
جنگ عملیات
action
اقدام
action
جنبش
action
اشغال نیروهای جنگی
action
پیکار
action
نبرد
action
عامل
action
اثر
action
خط اول صفحه نمایش که نام منوها را نشان میدهد
action
انجام کاری
action
فرمان حاضر به تیر
action
جنگ
action
عملیات جنگی
action
اژیرش
action
سهم سهام شرکت
action
تمرین
action
بازی
action
جریان حقوقی تعقیب
action
اقامهء دعوا
action
طرز عمل
action
کار اقدام
action
تاثیر اثر جنگ
action
شی که کاربر باید به آن عمل را اعمال کند
action
جدیت
action
عمل کاربر مانند انتخاب یک کلید
action
که باعث میشود نشانه گر به میله عمل در بالای صفحه برود
action
عمل انجام شده
action
رفتار
action
فعل اقدام
action
عمل
action
کار
action
کردار
action
کنش
action
تمام منو زیر نام آن نمایش داده میشود
action
وقتی کاربر نشانه گر را به سوی یک منوی خاص در میله عمل می برد
action
اشاره
action
گزارش وضع
action
جریان
action
پیامی که به کاربر نشان داده میشود که اعلام کند یک عمل یا یک ورودی نیاز است
action
جنبش حرکت
action
لیست امکانات
action
در حقیقت آن منو انتخاب میشود
action
حرف یکتایی که در رابط ه با یک منوی خاص برای افزایش سرعت عمل میکند و وقتی که کاربر این حرف را انتخاب میکند
action
کل عملیاتی که در یک عمل رخ می دهند.
quantum of action
کوانتوم کنش
quantum of action
کوانتوم اثر
passing action
عملیات رد و بدل کردن کالا وتدارکات مبادله تدارکات
property in action
مال قابل مطالبه از طریق قانونی مالکیت مورد حمایت قانون
quick action
عمل ضربتی انی
quick action
عمل انی ماسوره
quantum of action
ثابت پلانک
quantum of action
مقدار اثر
retrofit action
بهبودسازی وسایل وتجهیزات و پرسنل
mine action
عمل کردن به صورت مین
mass action
قانون اثر جرم
personal action
دعوی منقول
personal action
دعوی شخصی
plan of action
طرح عملیات
police action
عملیات انتظامی محلی برای حفظ امنیت
possessory action
دعوی مالکیت
prepare for action
حاضر به عملیات شدن حاضر به تیر کردن
prepare for action
حاضربه جنگ کردن
preventive action
اقدامات احتیاطی
preventive action
اقدامات تامینی
possessory action
دعوی اعاده مالکیت
mine action
عمل مین
quick in action
جلد
speed of action
فرزی
secondary action
انجام عملیاتیجهتموثرترکردنیکاعتصاب
industrial action
عملوکارصنعتی
action replay
پخش مجدد و با دور کند بخشیاز برنامه تلویزیونی
action of wind
حرکتجریانباد
action lever
اهرم حرکتدستگاه
zone of action
منطقه عملیات یکان
zone of action
منطقه عمل
wounded in action
زخمی عملیات زخمی جنگی
wounded in action
زخمی شده در جنگ
speed of action
سرعت حرکت
He is a man of action.
مردعمل است
action architecture
[معماری با طرح های دقیق و مختصر و استفاده از مواد آماده]
speed of action
تندی
speed of action
چابکی
speed of action
چالاکی
speed of action
زرنگی
[چابکی]
speed of action
سرعت انتقال
speed of action
درجه تندی
to be out of action
[because of injury]
غیر فعال شدن
[بخاطر آسیب]
[ورزش]
vexatious action
دعوائی که هدف ان فقط ایذاء و اذیت طرف باشد
vexatious action
دعوی ایذائی
to rouse to action
بکارانداختن تحریک کردن
reflex action
عمل غیر ارادی
recourse action
رجوع به دادگاه
real action
دعوی راجع به اموال غیر منقول
real action
دعوی غیر منقول
radius of action
ناحیه رانندگی
radius of action
شعاع اثر
radius of action
برد عملیاتی هواپیما
radius of action
شعاع عمل
quick in action
فرز
things in action
اموال دینی
scene of action
صحنه عملیات
scene of action
صحنه جنگ یادرگیری
to rouse to action
بکاربرانگیختن
to bar one from his action
بازداشتن کسی از کاری
things in action
اموالی که بالفعل در تصرف شخصی نیستند ولی نسبت به ان ها حقی دارد ومیتواند از طریق طرح دعوی ان ها را مطالبه کند
splitting a cause of action
تجزیه دعوی
social action
اقدام اجتماعی
single action
یک بار چرخش قرقره با یک بار چرخش دسته
shock action
عمل شوک
shock action
غافلگیری حمله ناگهانی غافلگیر کردن دشمن
shock action
عمل غافلگیری
quick in action
چابک
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com