English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English Persian
The waters run clear of the mill . <proverb> آبها از آسیاب افتاد .
Other Matches
It stickd out a mile. It is crystal clear . It is as clear as daylight. مثل روز روشن است ( پرواضح است )
waters اب
waters اب دادن
waters مایع
waters ابگونه
waters پیشاب
flood waters {pl} طغیان آب
flood waters {pl} سیل
territorial waters ابهای ساحلی
to turn on the waters یکدفعه شروع به گریه کردن [اصطلاح روزمره]
quality of waters چگونگی ابها
toilet waters عطر حمام
table waters ابهای معدنی سر سفره
to fish in troubled waters پی بازاراشفته گشتن
To fish in troubled waters. از آب گل آلود ماهی گرفتن
to fish in troubled waters ازاب گل الودماهی گرفتن
pour oil on troubled waters <idiom> آب روی آتش ریختن
to go through the mill ورزیده شدن
per mill در هزار
per mill در هر هزار
saw mill کارخانه اره کشی
ex mill تحویل در کارخانه
mill اسیا
mill اسیاب کردن
mill ماشین
mill نورد کردن فرز کردن اسیاب
mill کنگره دار کردن
mill کارخانه نورد
mill دستگاهی که فلزات را تراش میدهد
mill فرز کردن
mill اسیاب
through the mill <idiom> تجربه شرایط مشکل
mill هل دادن
mill کارخانه اسیاب کردن
pepper mill فلفل سا
pepper mill فلفل ساب
muck mill دستگاه نورد فولاد
mortar mill مخلوط کن ملات یا ماشین ملاتساز
plate mill دستگاه فرز غلطکی
plate mill غستگاه نورد صفحه
ball mill سنگ شکن گلولهای
powder mill کارخانه باروت سازی
pug mill اسیای گل مخلوط کن
ball mill اسیاب ساچمهای
band saw mill اره نواری ماشین فرز
bar mill دستگاه نورد میله گرد
plug mill دستگاه نورد توپی
beater mill تغارچهای که در داخل ان استوانه نیز قرار دارد
plunge mill فرز کردن غوطهای
becking mill غلطک برای افزایش طول
mill wright اسیاب ساز
mill wheel چرخ یا پره اسیاب
gig mill ماشین خوابدارکردن پارچه کارخانهای که پارچه رادران خوابدارم
fulling mill کارخانه قصاری
form mill فرز کردن پروفیل
end mill فرز انگشتی
edge mill اسیاب غلطکی
drawing mill دستگاه نورد کششی
crazing mill اسیاب یا کارخانهای که قلع معدنی رادران خرد میکنند
cotton mill کارخانه نخ ریسی
cluster mill فرزی که متشکل از دو نوردمتحرک کوچک که هر کدام ازانها به وسیله یک جفت نوردبزرگ حائل و به حرکت درمی اید
glacier mill تنوره یخچالی
hammer mill سنگ شکن چکشی
mill race جوی اسیاب
mill race اب اسیاب
paper mill ماشین کاغذسازی
mill file سوهان دستی
mill dam بند اسیاب
mill circle چرخ اسیاب ژیمناستیک
slabbing mill دستگاه نورد لوحه
incorporating mill کارخانهای که اجزای باروت دران امیخته میشوند کارخانه باروت سازی
hand mill اسیاب دستی
hammer mill اسیا چکشی
cogging mill دستگاه نورد شمشه
run-of-the-mill <idiom> معمولی
stamp mill ماشین پرس یا منگنه
stamp mill اسیاب سنگ کوبی
stamping mill ماشین پرس یامنگنه
stamping mill اسیاب سنگ کوبی
steel mill ذوب اهن
tire mill دستگاه نورد لاستیک
water mill اسیاب
to mill flour ارد درست کردن
unit mill سوخت استحقاقی یکان به حسب خودروهای موجودسوخت مصرفی خودروهای یکان در یک ستون
water mill اسیاب ابی
post mill آسیابنصبشده
slab mill فرز کردن غلطکی
rod mill سنگ شکن میلهای
run of the mill برجسته نبودن در جنس متوسط
run-of-the-mill برجسته نبودن در جنس متوسط
rolling mill کارخانه تولید ورق اهن وفولاد
rolling mill ماشین غلتک دار کارخانه شیشه جام
run-of-the-mill عادی
rolling mill دستگاه نورد
run of the mill عادی
pulverizing mill اسیای گردساز
continous rod mill دستگاه نورد سیم دائمی
ingots slab mill دستگاه نورد لوحه
hot strip mill مسیر نورد گرم
hot rolling mill نوردکاری داغ
color grinding mill دستگاه رنگ سای
wide strip mill دستگاه نورد نوار پهن
wire rod mill کالیبر نورد سیم
wire rolling mill دستگاه نورد سیم
cold rolling mill دستگاه نورد سرد
cogging mill train مسیر دستگاه نورد شمش
cross country mill نورد چلیپایی
corrugated rolling mill دستگاه نورد ورق موجدار
loop mill rolling نوردکاری حلقوی
sheet mill stand مقام نورد ورق
single stand mill دستگاه نورد یک مقامه
rolling mill engineer مهندس نوردکاری
rolling mill engineer نوردکار
beam rolling mill نورد کاری تیر
paint roller mill غلطک دسته دار ویژه نقاشی ساختمان
paint roller mill دستگاه مالش رنگ بر روی دیوار
narrow strip mill نورد نوار باریک
plate rolling mill نوردکاری صفحه
tire rolling mill دستگاه نورد لاستیک
to bring grist to the mill نان دراب دارد
wrounght iron mill bar اهن جوش خورده
armor plate rolling mill دستگاه نورد ورق زرهی
double two high rolling mill دستگاه نورد مضاعف دوبل
double column vertical boring mill ماشین تراش قائم دو ستونی ماشین تراش کاروسل دوستونی
to be clear to somebody برای کسی مشخص بودن
to clear off ردکردن
to clear off رهاشدن از
to clear up واریختن
to be clear to somebody برای کسی واضح بودن
in the clear <idiom> آزادانه عیبجویی کردن
in the clear <idiom> رها از هرچیزی که موجب حرکت یا دیدمشکل شود
clear جدا
see one's way clear to do something <idiom> احساس از عهده کاری برآمدن را داشتن
to clear away جمع کردن
clear up <idiom> حل کردن یا توضیح دادن (مشکل)
to clear up روشن کردن
to clear away برچیدن
to clear out بیرون اوردن
clear شفاف
clear آنچه به سادگی فهمیده میشود
clear پاک کردن یا صفر کردن یک فایل کامپیوتری یا متغیر یا بخشی از حافظه
clear آزاد کردن خط ارتباطی وقتی ارسال تمام شده است
clear سیگنال RSC که یک خط یا وسیله آماده ارسال داده است
clear صریح
clear نص
clear روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
clear روشن زدودن
clear کلید پاک کردن صفحه نمایش
to clear out خالی کردن
clear-out بیرون اوردن
clear-out خالی کردن
clear out بیرون اوردن
clear out خالی کردن
all clear شیپور رفع خطر هوایی رفع خطر
all clear خطر رفع شد
all clear سوت رفع خطر هوایی
all clear علامت رفع خطر
clear تغییر محتوی یک خانه حافظه
clear خالص کردن
clear از گمرک دراوردن
clear فهماندن
clear تبرئه کردن
clear صاف کردن
clear توضیح دادن
clear واضح کردن
clear ترخیص کردن
clear شفاف زدودن
clear واضح
clear صاف صریح
clear زلال
clear روشن
clear دورکردن گوی از نزدیک دروازه
clear دفع توپ ازحوالی دروازه
clear دور کردن توپ از دروازه ضربه بلند دور کردن توپ ازسبد
clear ترخیص کردن از گمرک تسویه کردن
clear مجاز کردن یک سخت افزاربرای استفاده
clear درست
clear بطور واضح
clear پاک کردن
clear پیام کشف روشن کردن
clear رفع خطر صاف
clear :اشکار
clear itself لا افتادن
clear up مرتب کردن
clear : روشن کردن
clear up بازشدن
clear way محوطه صعود
clear itself صاف شدن
clear way محوطه بالاکشیدن هواپیما محوطه کندن هواپیما از زمین
clear text پیام کشف
It wI'll clear up by morning . تا صبح هواصاف خواهد شد
To clear ones throat. سینه ( گلوی ) خود را صاف کردن
clear text به صورت کشف
clear the air <idiom> برطرف کردن سوتفاهمات
clear the decks <idiom> همه جارا مرتب کردن
clear the air شک را برطرف کردن
clear starch خوب اهارزدن
To clear away the the rubish. خاکروبه را جمع کردن
clear span دهانه موثر
clear key دکمهروشن
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com