Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 189 (10 milliseconds)
English
Persian
The wrong answer.
جواب غلط
Other Matches
The convict cannot distinguish between right and wrong
[distinguish right from wrong]
.
این مجرم نمی تواند بین درست و نادرست را تشخیص
[تشخیص درست را از نادرست]
بدهد.
answer
پاسخ دادن به یک سیگنال و ایجاد یک خط ارتباطی
answer
پاسخ دادن یا یافتن پاسخ یک سوال
answer
پاسخ به یک سوال
right answer
پاسخ درست
to answer in the a
پاسخ مثبت دادن
to answer in the a
اری گفتن بله گفتن
answer
[to something]
پاسخ
[به چیزی]
[راه حل]
in answer to
در پاسخ به
an a answer
پاسخ مثبت
answer
tone ی که مودم پاسخگو پیش از تغییر مسیر انتشار میدهد
answer
سیگنال فرستاده شده توسط کامپیوتر گیرنده برای مشخص کردن خودش
answer
: پاسخ دادن
answer
جواب دادن از عهده برامدن
answer
ضمانت کردن
answer
دفاع کردن
answer
جوابگو شدن
answer
بکار امدن بکاررفتن
answer
بدرد خوردن مطابق بودن
answer
جواب احتیاج را دادن
answer
: جواب پاسخ
answer
مودم منتظر برای دریافت تماس تلفنی و ایجاد ارتباط
answer
حالتی از مودم که پاسخ ها را با استفاده از ارتباط با مودم اصلی ایجاد میکند
answer
دفاع
answer
زمانی که رسانه دریافت کننده به سیگنال پاسخ میدهد
answer
پاسخ
to definitive answer
پاسخ قطعی
A correct answer.
جواب صحیح
question answer
در صف گذاشتن
question answer
صف
A straightforward answer.
جواب سر راست
Answer me this question.
جواب این سؤالم را بده
question answer
صف بستن
To answer back.
جواب دادن ( یکی بدو کردن )
whyŠthere is the answer
شرط در امده تقریبا معنی میدهد
the answer is in the negative
پاسخ ان منفی است
whyŠthere is the answer
در سر جواب
to press for an answer
با صرار یا فشار پاسخ خواستن
Please answer the telephone.
لطفا" جواب تلفن را بدهید
no answer
[n/a]
[in forms]
بدون پاسخ
[در برگه برای پر کردن]
Why don't you answer?
چرا جواب نمی دهید؟
early answer
پاسخ زود
reply
[answer]
پاسخ نامه ای
[پاسخ به پیام پست الکترونیکی ]
[پاسخ زبانی دفاعیه]
the answer to the riddle
حل این معما
never to be at a loss for an answer
همیشه حاضر جواب بودن
to be at a loss for an answer
پاسخی نداشتن
to frame an answer
پاسخی را طرح کردن
glib answer
پاسخ بدون ملاحظه
[بی فکر]
the answer is right under your nose
<idiom>
جواب مثل روز روشن است
question answer
سئوال- جواب
answer/originate
رسانه ارتباطی
answer/originate
دریافت / ارسال
auto answer
خود جواب
answer pennant
پرچم جواب
answer mode
حالت پاسخ
originate answer
مدمی که میتواند هم پیامهارا تولید کرده و هم به انهاجواب دهد
answer key
کلید پاسخها
answer/originate
که میتواند داده دریافت یا ارسال کند
an abrupt answer
جواب تند
answer mode
حالت جواب
answer/originate
مثل مودم
i must answer for the damages
ازعهده خسارت ان باید برایم
voice answer back
یک دستگاه پاسخ صوتی که میتواندسیستم کامپیوتری را به یک شبکه تلفنی وصل کند تا پاسخ صوتی را به درخواستهای انجام شده از ترمینالهای تلفنی فراهم اورد
to answer the call of nature
<idiom>
به توالت رفتن
[اصطلاح روزمره]
auto answer indicator
جوابگویاتوماتیکی
The answer to fools is silence.
<proverb>
جوب ابلهان خاموشى است .
More money is not the answer to this problem.
پول بیشتر حل این مسئله نیست.
voice answer back
پاسخ سمعی
reaction
[answer, commentary]
رای
to fail to provide an answer
درماندن در دادن پاسخ
reaction
[answer, commentary]
نظر
A logical remark has no answer.
<proverb>
یرف یساب جواب ندارد .
reaction
[answer, commentary]
پاسخ
to push for an answer
[in reference to something]
برای پاسخ فشار آوردن
[در رابطه با چیزی]
wrong
اشتباه
wrong
تقصیر و جرم غلط
There is nothing wrong with you . You are all right .
هیچیت نیست
to believe wrong
اشتباه گمان کردن
to wrong
بیعدالتی کردن
What has he done wrong?
[مگر]
او
[مرد]
چه خطایی
[جرمی]
کرده است؟
to wrong
غیر منصفانه رفتار کردن
wrong
خطا
wrong
ناصحیح
wrong
غیر منصفانه رفتار کردن
wrong
ناحق
wrong
پیام غلط است
wrong
پیام صحیح نیست
am i right or wrong
ایامن درست میگویم یانه ایاحق بامن است یانه
There is something wrong with the ...
... خراب است.
You're on the wrong way.
راه را اشتباهی آمدید.
You're on the wrong way.
جاده را اشتباهی آمدید.
There is something wrong with the ...
... عیب دارد.
in the wrong
<idiom>
اشتباه ،درستی حقیقت
wrong
سهو
wrong
بی احترامی کردن به
What's wrong?
موضوع چه است؟
to go wrong
بدکارکردن
to go wrong
خراب شدن
to know right from wrong
خوب را ازبد
to know right from wrong
تشخیص دادن
There is nothing wrong with it.
این هیچ ایرادی ندارد.
What's wrong with it?
از چه چیز این خوشت نمی آید؟
to be in the wrong
مقصربودن
to be in the wrong
حق نداشتن زورگفتن
she went wrong
راه خطارفت
she went wrong
گمراه شد پالانش کج شد
something is wrong with you
یک چیزی تان هست
something is wrong with you
یک کسالتی دارید
that is wrong
غلط است
that is wrong
درست نیست
i took the wrong way
راه خطا رفتم
wrong
مخالف اخلاق یا قانون
to be in the wrong
دراشتباه بودن
what is wrong with that?
مگراین چه عیبی دارد
What's wrong?
چه باکت است؟
to do something wrong
شیطنت کردن در چیزی
[شوخی]
to go wrong
موفق نشدن
to go wrong
خراب شدن
[موقعیتی]
Something is wrong.
عیبی درکار
[این موضوع]
است.
What's wrong?
چه خبر است؟
go wrong
خراب شدن
go wrong
بد کار کردن
to do something wrong
در چیزی دو به هم زدن
What's wrong?
چی ناراحتت می کند؟
What's wrong?
چی نگرانت می کند؟
wrong un
پرتاب توپ پیچ دار کریکت
to go wrong
بد از آب در آمدن
[داستانی]
I haven't done anything wrong.
من هیچ خطایی
[جرمی]
نکردم.
It was wrong of you to take the bicycle .
کار غلطی کردی که دوچرخه را برداشتی
queen can do no wrong
بیان اصل عدم مسئوولیت ملکه یاپادشاه است در سیستم مشروطه
you guessed wrong
غلط حدس زدید
you guessed wrong
درست حدس نزدید
wrong-headed
کلهشق
wrong-headed
سرسخت
wrong-headed
لجباز
wrong-headed
مصر
wrong-headed
کجرو
wrong-foot
باعث بر هم خوردن تعادل حریف در یک بازی ورزشی شدن.
he did the wrong thing
کارغلطی کرد
he did me a great wrong
خطای بزرگی .....
wrong information
اطلاعات نادرست
wrong answers
پاسخهای نادرست
queen can do no wrong
ملکه نمیتواند خطا کند
rub some one the wrong way
کسی را عصبانی کردن
i am on the wrong side of 0
من بیش از 05 سال دارم
he is on the wrong scent
سر رشته کار را گم کرده است
to put one in the wrong
اشتباه
to put one in the wrong
کسیرا ثابت کردن
to suffer wrong
بیعدالتی دیدن
to suffer wrong
مظلوم واقع شدن
he did the wrong thing
نبود
he did the wrong thing
کاری کرد که درست
he did me a great wrong
بیعدالتی بزرگی نسبت به من کرد
you guessed wrong
حدس شما خطا رفت
get off on the wrong foot
<idiom>
بد شروع کردن
to take the wrong turn
اشتباهی
[با ماشین]
پیچیدن
to make r. for a wrong
بی عدالتی یا خطایی را جبران کردن
According to his own lights , he was doing nothing wrong at all.
آن طور که عقلش قد می داد اعمالش صحیح بنظرش می آمد
We got into the wrong bus .
سوار اتوبوس غلطی ( اشتباهی ) شدیم
It is wrong to steal .
دزدیدن (دزدی )کار غلطی است
civil wrong
خطای مدنی
What is wrong ? what is the snag ?
عیب کار کجاست ؟
rub someone the wrong way
<idiom>
خشمگین کردن با چیزی که شخص میگوید یا انجام می دهد
to read wrong
اشتباه
[ی]
خواندن
The answer to terrorism must be better intelligence and improved international cooperation.
پاسخ به تروریسم باید اطلاعات بهتر سازمان مخفی و بهبودی همکاری های بین المللی باشد.
Excepting
[With the exception of]
two students, no one could answer the last question correctly.
به غیر از دو دانش آموز هیچ کس نتوانست آخرین پرسش را درست پاسخ بدهد.
bishop of the wrong colour
فیل بد رنگ شطرنج
wrong side of the tracks
<idiom>
قسمت فقیرنشین شهر
the wrong side outward
وارونه
get up on the wrong side of the bed
<idiom>
از دنده چپ بلند شدن
get out of bed on the wrong side
<idiom>
ازدنده چپ بیدار شدن
the wrong side outward
پشت رو
the wrong side of a blanket
پشت پتو
Whichever way I did it ,It came out(turned out)wrong.
هر طور کردم غلط درآمد
To be mistaken (wrong ,in error)
دراشتباه بودن
I made a mistake . I was wrong.
من اشتباه کردم
to piss off the wrong people
<idiom>
آدمهای دارای نفوذ و قدرت زیاد را عصبانی کردن
You gave me the wrong key .
کلیدی که به من دادی عوضی بود
To bark up the wrong tree.
<idiom>
[سوراخ دعا را گم کردن]
bark up the wrong tree
<idiom>
[درمورد چیزی گمان اشتباه کردن]
bet on the wrong horse
<idiom>
قضاوت اشتباه درموردچیزی
wrong side of a cloth
پشت پارچه
backing up the wrong tree
<idiom>
[دنبال چیزی در جای اشتباهی گشتن]
to hit the wrong key
[on the PC/phone/calculator]
اشتباه روی دکمه ای فشار دادن
[کلید یا تلفن]
I hate to rain on your parade, but all your plans are wrong.
از اینکه کارت را مختل کنم بیزارم، اما برنامه هایت همگی اشتباه هستند.
to hit the wrong key
[on the PC/phone/calculator]
اشتباه تایپ کردن صفحه
[کلید یا تلفن]
He was pressed for pressed for ad answer .
به اوفشار آوردند تا جواب بدهد
Force is the answer to force.
<proverb>
جواب زور را زور مى دهد .
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com