English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 192 (8 milliseconds)
English Persian
These football players are the pick of the bunch . این فوتبالیست ها گل سر سبد هستند
Other Matches
The football players are warming up before the game ( match) . هنوز درگرما گرم موضوع است ( کاملا" متوجه نیست ؟ هنوز گرم است )
players بازیکن ها
players بازیگران
bunch گروه
bunch دسته
bunch خوشه
bunch دسته کردن خوشه کردن
players' bench نیمکتبازیکنان
record players گرامافون
to substitute out [players] عوض کردن بازیگر [ورزش]
bunch of grapes خوشهانگور
A bunch of keys. دسته کلید
A bunch ( bouquet ) of flowers . دسته گل
A bunch of dirty crooks . یک مشت آدم مزخرف ومتقلب
A bouquet (bunch)of flowers. دسته گه
football بازی فوتبال
football توپ فوتبال فوتبال بازی کردن
football توپ فوتبال
football توپ فوتبال آمریکایی [توپ بیضوی]
canadian football فوتبال کانادایی
six man football فوتبال دو تیم 6 نفره
football pools استخر
I am stiff with football. بعد از بازی فوتبال بدنم چوب شده ( خشک شده )
football boot کفشفوتبالی
touch football نوعی فوتبال با 6 یا 9 بازیگردر هر تیم که سد کردن مجازاست ولی حمله بدنی مجازنیست و فقط لمس حریف کافی است
flag football نوعی فوتبال با 6 تا 9 نفر درهر تیم
rules of football قوانین یا قواعد فوتبال
association football اتحادیه فوتبال
he is a novice in football در بازی فوتبال تازه کار است
American football فوتبال آمریکایی [ورزش]
to play football فوتبال بازی کردن
football cleats کفش گل میخ دار فوتبال آمریکایی
football game بازی فوتبال
football hooligan خرابگر پر سر و صدای فوتبال
scrimmage in Canadian football بازیتمرینیفوتبالدرکانادا
I have lost my interest in football . دیگر به فوتبال علاقه ای ندارم
The football field must be marked out. زمین فوتبال را باید خط کشی کرد
american football player بازیکنفوتبالآمریکایی
playing field for American football زمینبازیفوتبالامریکایی
playing field for Canadian football زمینبازیفوتبالکانادایی
football fan [American English] طرفدار فوتبال آمریکایی
football fan [British English] طرفدار فوتبال
Playing football is not my idea of fun . فوتبال هم بنظر من تفریح نشد
Football pool [British English] قماربازی روی نتیجه بازی تیمهای فوتبال
football club [British Englisch] باشگاه فوتبال
to pick up برچیدن
to pick thanks بوسیله سخن چینی
to pick thanks خود شیرینی کردن
to pick over بازرسی کردن و برگزیدن
to pick out باگوش پیدا کردن دریافتن
to pick out سوا کردن برگزیدن
to pick out جدا کردن
to have one's pick برگزیدن
to have one's pick انتخاب کردن
to pick at any one از کسی عیبجویی کردن کسیراسرزنش یا استهزاکردن
to pick off چیدن
to pick off کندن
to pick off یکی یکی باتیرزدن
to pick off تک تک انداختن
to pick on برای کارهای دشواربرگزیدن بستوه اوردن
to pick on عیب جویی کردن از
to pick up فراگرفتن دوباره پیدا کردن
to pick up برداشتن
to pick up سوارکردن
pick on <idiom> حرف بد به کسی زدن
pick up <idiom> برداشتن چیزی ازروی زمین
pick out <idiom> انتخاب کردن
pick up <idiom> دریافت کردن
pick up <idiom> سوارکردن مسافر ،دریافت کردن
pick up <idiom> دستگیر کردن شخص
pick up <idiom> دریافت صدای رادیو و...
pick up <idiom> اتفاقی
pick up <idiom> ادامه دادن ،دوباره شروع کردن
When should I pick you up? کی عقب شما بیایم؟
to pick up پیدا کردن
Pick, what you like [want] ! هر کدام را می خواهی بردار!
to pick up somebody کسی را پیدا کردن [دوست دختر یا پسر یا یک نفر برای سکس]
pick نخ پود [در صنعت با این نام هم کاربرد دارد از بین تارها معمولا بصورت ضربی عبور داده می شود تا گره ها را در جای خود محکم کند.]
pick up یارگیری
pick-me-up <idiom> بعداز ضعف وخستگی غذا ونوشیدنی خوردن دوباره زنده شدن
To pick on someone . To have it in for someone . با کسی لج افتادن
pick up <idiom> تمیز ،مرتب کردن
pick-me-up نوشابه مقوی
pick کلنگ
pick at خرده گرفتن بر
pick at بازی کردن باغذا از روی بی اشتهایی
pick عیبجویی کردن
pick off چیدن
pick off یکی یکی با تیر زدن
pick off رد شدن از راننده دیگر
pick ناخنک زدن
pick out جدا کردن
pick بازکردن
pick دزدیدن
pick نوک زدن به برگزیدن
pick زخمه
pick کلنگ زدن
pick مضراب
pick me up نوشابه مقوی
pick که روی mainframe و کامپیوترهای PC یا کوچک کار میکند
pick چند کاره
pick سیستم عامل چند کاربره
pick کلنگ دو سر
pick هرنوع الت نوک تیز
pick خلال گوش
pick خلال دندان
pick out انتخاب کردن دریافتن
pick over چیدن
pick up اشنا شدن
pick-up پیک اپ
pick-up کندن
pick کلنگ
pick up واگذار کردن مسئولیت مهاریک بازیگر ازاد به کسی
pick up کندن منظم کردن
pick up بدست اوردن
pick up سوار کردن مسافر
pick چیدن
pick up برداشتن
pick over برگزیدن
pick up برچیدن
pick کندن
pick کلنگ زدن و
pick باخلال پاک کردن
pick خلال دندان بکاربردن
pick-me-ups نوشابه مقوی
Don't pick on me. سر به سر من نگذار.
pick someone's brains <idiom> اطلاعات دقیق به کسی
pick up speed <idiom> افزایش سرعت
pick up the tab <idiom> صورت حساب کسی را پرداختن
pick-up artist مرد زن پرست
to pick up a language. <idiom> زبانی را مثل آب خوردن یاد گرفتن. [از روش های غیر رسمی مثل گوش کردن به حرف بومی های آن زبان]
pick-up artist مشتاق زن
pick-ups پیک اپ
pick-ups کندن
to pick up women <idiom> دختر بلند کردن [اصطلاح روزمره]
pick-up artist مردلاس زن
pick-up artist زن دنبال کن
ear pick گوش پاک کن
pick a quarrel <idiom> باکسی جنگ ودعوا راه انداختن
pick's syndrome نشانگان پیک
pick's syndrome بیماری پیک
to pick rags کهنه برچینی کردن
to pick to piece پاره پاره کردن
to pick to piece سخت موردانتقادوعیبجویی قراردادن
pick to pieces سخت مورد انتقاد قرار دادن
pick to pieces پاره پاره کردن
to pick up oneself خودرا نگاه داشتن
to pick up oneself از افتادن خود جلوگیری کردن
toe pick تیغه تیز جلویی اسکیت برای کمک به پرش یا چرخش
tooth pick خلال دندان دندان کاو
pick up and delivery بارگیری و تحویل
pick up oneself خود را نگه داشتن
pick up oneself از افتادن خود جلوگیری کردن
to have a bone to pick بهانه یا دلیل برای دعوایااستیضاح بدست اوردن
pick's disease بیماری پیک
pick wickian روشن بین
to pick a hole in سوراخ کردن
to pick a hole in سوراخ کندن در
to pick a hole in عیبجویی کردن از
to pick and choose درسوا کردن چیزی سلیقه زیادبخرج دادن
pick wickian ساده بی تکلف
pick wickian شبیه پیکویک قهرمان داستان نگارش چارلز دیکنز
pick up the pieces زمین را شکستی اردهاراریختی
Afro pick شانه مخصوص فر
pick-up arm دستهبلندشونده
Pick on someone your own size. برو با هم قدهای خودت طرف بشو
magnetic pick up پیک اپ مغناطیسی
pick up health بهبود یافتن
To pick up a passenger. مسافر سوار کردن ( تاکسی ؟ اتوبوس )
ice pick چکش یخ شکن
pick a back بردوش
pick a back برپشت
pick a cherry ناتوانی در انداختن تمام میلههای اسان بولینگ
ice pick یخ خرد کن
pick and choose در سوا کردن چیزی دقت ووسواس زیاد داشتن
have a bone to pick بهانه برای دعوا یا شکایت پیداکردن
pick and roll ایجاد سد و چرخش
To pick at ones food . از روی سیری خوردن
pick and steal ناخنک زدن
pick of the basket گل سرسبد
master pick پایین ترین دندانه تیغه اسکیت
inductive displacement pick up پیک اپ القائی
To pick other peoples brains. از افکار دیگران استفاده کردن
pick up a trail/scent <idiom> تشخیص جای پای انسان یا حیوان
To pick an apple off the tree. سیبی را از درخت کندن [چیدن] .
double leg pick up زیر و عوض کردن دست و افت کامل حریف کشتی
To pick somebodys pocket. جیب کسی را زدن
To pick flowers(fruit). گل ؟(میوه ) چیدن
To try to pick up some information . to nose around. To pry about . سر وگوشی آب دادن
To pick up (to lose) the thread of conversation. رشته سخن را بدست گرفتن ( گم کردن )
to pick up somebody [to find sexual partners] بلند کردن کسی [زنی] [برای رابطه جنسی] [اصطلاح روزمره]
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com