English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
This shop deals in goods of all sorts . دراین مغازه همه چیز معامله می شود
Other Matches
The goods in this shop could not be flogged. اجناس این مغازه باد کرده
deals اقدام کردن
deals معامله کردن
deals سر و کار داشتن
deals قراردادی که در آن روی چنیدن موضوع همزمان توافق میشود
deals سازماندهی کردن
deals توافق تجاری
It deals with ... موضوع در باره ... است.
deals اندازه مقدار بررسی
deals مقدار
deals اندازه
deals قدر
deals حد معامله کردن
deals سر و کارداشتن با
deals توزیع کردن
deals معامله داد و ستد
package deals مقاطعه در بست و خرید یکجا
square deals تقلب نکردن
package deals معامله کلی معامله چکی
package deals معامله یکجا
square deals باشرف بودن رک وراست
sorts فرمان SORT
i am out of sorts حالم خوب نیست
sorts مرتب کردن داده طبق سیستم روی دستورات کاربر
sorts برنامهای که امکان مرتب سازی فایلهای جدید وسپس ترکیب آنها به صورت مرتب در فایلهای موجود را فراهم میکند
sorts روش مرتب سازی که مرتب جفت داده ها را عوض میکند
of all sorts از هر طبقه
of all sorts همه جور
i am out of sorts نمیدانم مراچه میشود
i am out of sorts نمیدانم چه ام هست
i am out of sorts خلقم بجا نیست
out of sorts <idiom> بدخلق بودن
of all sorts از هر گونه ای
sorts روش مرتب سازی که مرتب جفت داده ها را عوض میکند تا مرتب شوند
sorts الگوریتم مرتب سازی داده ها که داده ها می توانند بیشتر از محل خود در عمل مرتب سازی حرکت کنند
sorts دسته دسته کردن
sorts سواکردن
sorts جورکردن
sorts رقم
sorts طور طبقه
sorts نوع
sorts قسم
sorts جور
sorts پیوستن
sorts جوردرامدن
sorts دسته کردن طبقه بندی کردن
sorts گونه
sorts سوا کردن
sorts جور کردن
sorts دمساز شدن
Of all sorts. Of every description. جور واجور ( جور به جور ؟ گوناگون )
shop خریدکردن
shop مغازه گردی کردن دکه
shop فروشگاه
shop کارگاه
shop کارخانه
shop محل ساخت
shop کارخانه خرید کردن
shop کارگاه تعمیرگاه
shop مغازه
shop دکان
to keep shop دکان داشتن
to keep shop دکان داری کردن
shop around <idiom> به مغازههای مختلفی برای خریدچیزی رفتن
keep shop دکانداری کردن
fitting shop کارگاهی که در انجا اجزای ماشین را سوار میکنند کارگاه مونتاژ
tommy shop دکان خواربارفروشی یانانوایی
to talk shop در باره کار صحبت کردن
tuck shop مغازه قنادی
tuck shop مغازه حلویات
union shop مغازه یاکارگاهی که اعضای خارج از اتحادیه کارگری رامیپذیرد مشروط باینکه بعداعضو شوند
corner shop مغازهکوچک
chip shop مغازهایکهدر آنموادخوراکیفروختهمیشود
betting shop جائیکهرویاسبهاشرط بندی میکنند
antique shop فروشگاه اشیاء عتیقه
chemist's shop داروخانه
shop stewards رئیس گروه
shop steward رئیس گروه
pawn shop مغازهی کارگشایی و گروبرداری
die shop حدیده سازی
dram shop جایگاه نوشابه فروشی
window shop به کالاهای درون ویترین مغازه نگاه کردن
winding shop کارگاه سیم پیچی
welding shop کارگاه جوشکاری
smith's shop اهنگری
field shop کارگاه صحرایی
field shop تعمیرگاه صحرایی
union shop یکی از اصول سیستم سندیکایی که به موجب ان کارگرانی که عضو اتحادیه نیستند می توانند استخدام شوند ولی پس از استخدام باید به عضویت اتحادیه درایند
sex shop فروشگاهمربوطبهلذاتجنسی
shop boy پادو
shop girl شاگرد دکان
shop drawing نقشه یا تفصیل مشخصات فنی که بکارخانهای فرستاده میشود
shop boy شاگرد
shop boy شاگرد دکان
milling shop کارگاه فرزکاری
molding shop کارگاه قالب گیری
repair shop تعمیرگاه
repair shop workshop
nickel shop ساچمه نیکلی
open shop بنگاه دارای سیستم استخدام ازاد
open shop سیستم باز
open shop با کارکرد ازاد
pattern shop کارگاه مدل سازی
print shop بسته گرافیکی ساده که چندین خدمت چاپی را بخوبی انجام میدهد
shop girl شاگرد پادو
maintenance shop کارگاه تعمیر و نگهداری تعمیرگاه
smith's shop کارگاه اهنگری
shop test ازمایش کارگاهی
shop supply وسایل لازم برای تعمیرگاه تدارک کردن تعمیرگاه
shop supply اماد تعمیرگاهی
shop lifting دزدی از مغازه ها
jumble shop دکانی که خرده ریز و کالای گوناگون ارزان و نیمدار دران میفروشند
railway shop تعمیرگاه راه اهن
shop lifter دزد مشتری نما
shop lifter دکان بر
shop keeper صاحب دکان
lathe shop تراشکاری
lathe shop کارگاه تراشکاری
shop keeper دکان دار
machine shop کارگاه محاسبات ماشینی
pro shop فروشگاه باشگاه حرفهای
tea shop رستوران
food shop خواربار فروشی
tea shop نهارخوری قهوه خانه
break into a shop دکانی را زدن
closed shop قانون عضویت اجباری دراتحادیههای کارگری
talk shop <idiom> درموردکار شخصی صحبت کردن
closed shop موسسه کارشناسی
to shut up a shop مغازه ای را بستن
base shop تعمیرگاه نگهداری امادگاهی تعمیرگاه پایگاهی
assembly shop کارگاه مونتاژ
acre shop حق الارض
base shop تعمیرگاه پادگانی
beauty shop ارایشگاه
beauty shop سالن ارایش وزیبایی
closed shop با کارکردانحصاری
grocer's shop بقالی
shop-soiled آسیبدیدهوکثیف
sweet shop مغازهشیرینیوسیگارفروشی
shop front ازاره نمای بنا
food shop بقالی
grocer's shop خواربار فروشی
electroplating shop کارگاه عملیات گالوانیزهای
coffee shop رستوران
closed shop سیستم بسته
shop assistant دستیار مغازه دار
bucket shop جای شرط بندی وقمار روی سهام و مانند ان
cartwright's shop دوچرخه سازی
shop fronts ازاره نمای بنا
coffee shop قهوه خانه
shop floor کارگرانکارخانهدرمقایسهبامدیران
automatic turning shop کارگاه تراشکاری
plate molding shop مدلسازی
ingot dressing shop پرعیار کردن شمش
shop or work drawing نقشه در حین انجام کار
loam molding shop قالب گیری ماسهای
mobile repair shop تعمیرگاه سیار
machine shop tool ابزار ماشینی
hand molding shop قالبریزی دستی
fish and chip shop جائیکهغذاهاییمثل"ماهیسرخشده" "سوسیس"وغیرهمیفروشد
bull in a china shop <idiom> کسی که همه چیزرا به هم میریزد
I walked past the shop ( store ) . از جلوی فروشگاه گذشتم
available goods کالاهای موجود
d. of goods تحویل کالا یا اجناس
goods کالا
goods جنس
goods اجناس
goods کالاها
get the goods on someone <idiom> فهمیدن اطلاعات بد درمورد کسی
goods امتعه
proprietary goods کالاهایی که دارای علامتی خاص میباشند
secondhand goods کالاهای دست دوم
producer's goods مواد تولیدی
producer's goods کالاهای مولد
producer's goods کالاهای سرمایهای کالاهای تولیدی
goods wagon واگنحملکالا
soft goods کالاهای مصرف شدنی
manufactured goods کالایکارخانهساز
producer goods کالاهای سرمایهای
yard goods اجناس ذرعی
producer's goods هرچیزی که تولید کننده یا صاحب کارخانه در جهت تولید جنس دیگری ازان استفاده کند
proprietary goods کالاهای اختصاصی
goods station ایستگاهکالاهایتجارتی
public goods کالاهای عمومی
prohibited goods کالاهای منع شده
rationed goods کالاهای جیره بندی شده
prohibited goods اشیاء ممنوع
supporting goods کالاهای حمایتی
prohibited goods کالاهای ممنوعه
Contraband goods. کالای قا چاق
deliver the goods <idiom> موفق درانجام کاری که خوب انتظار میرود
to countermand goods سفارش کالا را پس گرفتن
to boycott goods تحریم کردن کالا
the goods in question کالای موردبحث
the goods are on order کالا را سفارش داده ایم
supporting goods موادی که در کالا بکاربرده نمیشودولی جهت تولید کالا لازم میباشد
smuggled goods کالای قاچاق
soft goods کالاهای بی دوام
stolen goods مال مسروقه
spot goods کالاهای موجود
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com