Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English
Persian
Those who agree,raise their hands.
موافقین دستهایشان رابلند کنند
Other Matches
agree
ممنون کردن پسندامدن
agree
اشتی دادن مطابقت کردن
agree
ترتیب دادن درست کردن
agree
خشم
agree
فرونشاندن
agree
جلوس کردن نائل شدن
agree
موافقت کردن موافق بودن
agree
سازش کردن
agree
متفق بودن همرای بودن
agree
خوشنود کردن
Do you agree that …
آیا تصدیق می کنید که …
to agree on something
سازش کردن با چیزی
to agree on something
موافق بودن با چیزی
to agree on something
موافقت کردن با چیزی
I agree.
موافقم.
I agree.
قبول دارم.
Am I not right?dont you agree with me ?
درست می گه یا نه ؟
That is fine by me if you agree.
اگر موافقی من هم حرفی ندارم
I couldnt agree with you more .
آی گفتی . قربان دهنت
to agree in opinion
هم عقیده بودن
I couldnt agree with you more!
<idiom>
قربان دهنت.
[چه خوب گفتی]
I agree with you completely.
من کاملا با نظر شما موافق هستم.
She declined several restaurants before we could agree on one.
او
[زن]
چند رستوران را رد کرد قبل از اینکه ما توانستیم به توافق یک رستوران برسیم.
Vegetables dont agree (disagree)with me .
سبزیجات به من نمی سازد
raise
تحریک کردن بعمل اوردن
raise
بار اوردن تشکیل دادن پرزدار کردن
to raise
مطرح کردن
to raise
نام بردن
to raise
اشاره کردن
to raise
ذکر کردن
to raise the v
توری یانقاب ازروی برداشتن
raise
بنا کردن زنده کردن برانگیختن
raise
برپا داشتن
raise
زیادکردن ترقی دادن
raise
تولید کردن
raise
بیدارکردن
raise
برافراشتن
raise
بر پاکردن
raise
رفیع کردن
raise
باراوردن
raise
بالا کشیدن
raise
بالا بردن
raise
پروراندن زیاد کردن
raise
از بین بردن
raise
دفع کردن
raise
بالابردن
raise
اقامه کردن
raise
تحریک کردن
raise
از جا کندن
raise
بالا بردن دستمزد
raise
افزایش
raise
ترقی دادن اضافه حقوق
raise
ترفیع
on all hands
ازهرسو
of all hands
ازهمه طرف درهرحال
of all hands
ازهرسو
on all hands
بهرطرف
on all hands
ازهمه طرف
to come to hands
دست به یخه شدن
hands on
<adj.>
کارآمد
hands down
<idiom>
hands off
<idiom>
off one's hands
<idiom>
از شر چیزی خلاص شدن
off one's hands
بیرون از اختیار شخص بیرون از نظارت شخص
hands down
بدون احتیاط
hands-on
فرایند فیزیکی بکار بردن یک سیستم کامپیوتری
hands-on
تعیین یک فعالیت یا اموزش که باعملکرد واقعی قطعهای ازسخت افزار درگیر است
second hands
نیم دار
second hands
عاریه
second hands
مستعمل دست دوم
second hands
کار کردن
hands off
دست نزنید
hands
قدرت توپگیری
hands
crew
old hands
ادم با سابقه و مجرب
all hands
کلیه پرسنل
hands-off
دست نزنید
all hands
همگی اماده همگی
hands-off
دست زدن موقوف
hands on
تعیین یک فعالیت یا اموزش که باعملکرد واقعی قطعهای ازسخت افزار درگیر است
hands on
فرایند فیزیکی بکار بردن یک سیستم کامپیوتری
hands off
دست زدن موقوف
hands down
بدون کوشش بسهولت
to raise the devil
شلوق کردن
to raise hell
اغتشاش کردن
to raise funds
تهیه وجه یاسرمایه کردن
to raise a dust
گردوخاک بلندکردن
to raise a dust
شلوق کردن
to raise a dust
اب راگل الودکردن حقیقت راپنهان کردن
to raise cain
اشوب کردن
to raise a ghost
روحی راحاضرکردن
front raise
تمرین با دنبل از ناحیه ران تاشانه و ساعد روی بازو
to raise the wind
پول برای مقصودی فراهم کردن
to raise up seed
تولید نسل کردن
raise a hand
<idiom>
به دردسر انداختن
raise Cain
<idiom>
کمک ،کاری انجام دادن
raise eyebrows
<idiom>
ایجاد مشکل و زحمت
be raise to the bench
بر مسند قضاوت تکیه زدن دادرس شدن
to raise a monument
برپا کردن بنای یادگاری
to raise a monument
ساختن بنای یادگاری
To raise money.
پول فراهم کردن
raise a question
مطرح کردن سوال
edge raise
بلندی لبه ورق
toe raise
تمرین ایستادن و بلند کردن بدن روی نوک پا
donkey raise
تمرین خم شدن با وزنه روی پشت
raise a fuss
<idiom>
قول برای تکرار دعوت درتاریخی دیگر
lateral raise
تمرین تقویت عضلههای پشت و شانه با دنبل
raise a laugh
خنده راه انداختن
raise a dust
داد و بیداد کردن
raise a hell
شلوغ کردن
raise a hell
اشوب کردن
raise a devil
شلوغ کردن
raise a devil
اشوب کردن
raise a cain
شلوغ کردن
raise a cain
اشوب کردن
raise a dust
گرد و خاک بلند کردن
to raise dust
گرد و خاک به پا کردن
to raise a stink
<idiom>
گرد و خاک به پا کردن
[اصطلاح مجازی]
raise cain
پیراهن عثمان کردن
raise an argument
حجت اوردن
raise of loom
بنا کردن دار قالی
raise the wind
پول برای مقصودی راه انداختن
raise of loom
بنا کردن دار قالی
raise of loom
برافراشتن
raise of loom
بالا بردن
raise the hand
بالابردن دست برنده
raise edges
لبههای برامده
raise pistol
فرمان حاضر به تیر درتیراندازی کلت طپانچه ها بالا
raise money
جمع اوری کردن پول
raise money
فراهم کردن پول
raise its head
پدید امدن
raise its head
پیدا شدن
raise an argument
احتجاج
change hands
دست بدست رفتن
throw up one's hands
<idiom>
توقف تلاش ،پذیرش موفق نشدن
lay hands on something
<idiom>
یافتن چیزی
lay hands on someone
<idiom>
صدمه زدن
by show of hands
با نشان دادن دست
play into someone's hands
<idiom>
(به کسی یاری وکمک رساندن)انجام کاری که به شخص دیگری سود برساند
to kiss hands
دست پادشاه بزرگی راهنگام رفتن به ماموریت بعنوان بدرود بوسیدن
wash one's hands of
<idiom>
ترک کردن
My hands are tied.
<idiom>
نمی توانم
[کاری]
کمکی بکنم.
hour hands
عقربه ساعت شمار
chafe of hands
ساییدگی پوست دست ها
My hands are tied.
<idiom>
دستهایم بسته اند.
hands of Fatima
طرح دستان فاطمه
[نوعی فرش محرابی که در آن دو نگاره کف دست استفاده می شود و جلوه ای از حالت سجود یک مسلمان و اشاره به اصول دین را نشان می دهد. این طرح بیشتر مربوط به قفقاز و شرق ترکیه بوده است.]
someone's hands are tied
<idiom>
دستهای کسی بسته بودن
[اصطلاح مجازی]
all hands parade
سان و رژه عمومی
all hands parade
همگی به رژه
to change hands
دست بدست رفتن
(one's) hands are tied
<idiom>
If I lay my hands on him.
اگر دستم به اوبرسد می دانم چکار کنم
duty hands
گروه نگهبانان
duty hands
نگهبانان
he is short of hands
کارگر کافی ندارد
deck hands
ملوان ساده
open hands
سخاوت
open hands
دست باز بودن
farm hands
پالیزگر
farm hands
کشتیار
farm hands
کارگر مزرعه
deck hands
جاشو
wash your hands
دستهای خود را بشویید
to strike hands
دست پیمان بهم دادن
to clasp hands
دست بهم زدن
to clasp hands
دست یکی شدن
joint hands
تشریک مساعی کردن
to lay hands on
دست زدن به
to lay hands on
دست انداختن بر
imposition of hands
دست گذاری
imposition of hands
هنگام دادن ماموریت روحانی بکسی یادعا کردن به وی
To rub ones hands.
دستها را بهم مالیدن
clean hands
پاکی
lay hands on something
بر چیزی دست یافتن
To wash ones hands of somebody (something).
دست از کسی (چیزی )شستن (قطع مسئولیت ورابطه )
lay hands on something
چیزی راتصرف کردن
clean hands
بی الایشی
joint hands
شریک شدن
To shake hands with someone.
با کسی دست دادن
To seize with both hands.
دودستی چسبیدن
lay hands on something
چیزی را یافتن
to shake hands
دست دادن
It is in the hands of God .
دردست خدا ست
it injured his hands
بدستهایش اسیب زد
join hands
توحید مساعی کردن
lay hands upon something
چیزی راتایید کردن
lay hands upon something
جای چیزی را معلوم کردن چیزی را پیدا کردن
lay hands one someone
دست روی کسی بلند کردن
to link hands
دست بهم دادن
raise to a higher power
افزایش دادن نما
to raise a hue and cry
هیاهوراه انداختن
to raise a hue and cry
سروصدادر اوردن
To obstruct. To raise difficulties.
سنگ انداختن (اشکالتراشی )
to get
[lay]
[put]
your hands on somebody
<idiom>
کسی را گرفتن
[دستش به کسی رسیدن]
[اصطلاح روزمره]
It changed hands a few times before I got it.
چند دست گشت تا به من رسید
ammunition in hands of troops
مهمات موجود در دست یگانها
I am busy . my hands are tied.
دستم بند است
Wipe your hands on a towel.
دستهایت را با حوله پاک کن
standard poker hands
استانداردبرهایدستی
shake-hands grip
طرزقرارگیریدست
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com