Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
To be in touch ( contact) with someone.
با کسی درتماس بودن
Other Matches
out of touch
ناآگاهبهشرایطجدید
to touch on
ذکر کردن
to touch upon
ذکر کردن
to touch on
اشاره کردن
to touch upon
اشاره کردن
to touch on
نام بردن
to touch upon
نام بردن
to touch on
مطرح کردن
touch off
<idiom>
شروع کاری
touch on (upon)
<idiom>
خلاصه وار نوشتن ،چکیده گویی
touch me not
گل حنا
get in touch with someone
<idiom>
باکسی تماس گرفتن
Keep in touch!
<idiom>
در تماس باش!
touch and go
<idiom>
نامطمئن
touch off
<idiom>
باعث انفجارشدن
touch up
<idiom>
لاک گرفتن
touch up
<idiom>
اصلاح کردن تغییرات
in touch
<idiom>
بایکدیگر صحبت کردن،درارتباط داشتن
d. touch
نازک کاری
to touch something
دست زدن به چیزی
to touch something
لمس کردن چیزی
d. touch
دستکاری استادانه
Please do not touch!
لطفا دست نزن
[نزنید]
!
to touch somebody
[something]
به کسی
[چیزی]
دست زدن
to touch upon
مطرح کردن
touch
رسیدن به متاثر کردن
touch
زدن
touch and go
در معرض خطر
touch
لمس کردن پرماسیدن
touch
دست زدن به
to keep in touch with any one
باکسی تماس داشتن
touch and go
مشکوک
to touch up
بکارانداختن
to touch up
شلاق زدن
to touch up
حک واصلاح کردن
to touch up
دست کاری کردن
to touch off
درکردن خالی کردن
to touch off
با شتاب درست کردن زودرسم کردن
to keep in touch with any one
از حال کسی اگاه بودن
touch
متاثر شدن لمس دست زنی
touch
پرماس حس لامسه
touch
بساوایی
touch
بساوش
touch
تماس برقرار کردن با چیزی با انگشتان
touch
وسیله مسط ح که محل و چیزی که سطح آنرا لمس کرده است احساس میکند برای کنترل محل نشانه گر یا روشن و خاموش کردن وسیله
touch
دست زدن به خوردن به تماس یافتن با تماس
to touch somebody
[something]
کسی
[چیزی]
را لمس کردن
touch
لمس کردن
touch
برخورد شمشیر به بدن ضربه فنی کشتی
touch panel
صفحه حساس به تماس
to put to the touch
محک زدن
touch needle
سوزن محک
to touch ground
بجای ثابت یابموضوع اصلی رسیدن
soft touch
آدمی که سختگیر نیست و میشود زود از او پول قرض کرد
touch me not ish
مغرور
to put to the touch
ازمودن
touch-type
نگارش با روش پرماسی
double touch
ضربه شمشیر دو حریف در یک لحظه
the animal is not s. to touch
دست زدن به ان جانورشرط سلامت نیست
touch move
لمس مهره شطرنج
touch-typed
نگارش با روش پرماسی
touch-types
نگارش با روش پرماسی
touch-typing
نگارش با روش پرماسی
touch me not ish
امر ممنوعه
touch screen
صفحه نمایش لمسی
touch spot
ناحیه بساوشی
touch wood
اتش افروزنه اتش زنه
touch wood
یکجوربازی کودکان
finishing touch
دست کاری تکمیلی
find touch
بیرون فرستادن توپ نزدیک خط دروازه برای تجمع نزدیک
delicacy of touch
ریزه کاری
touch judge
هریک از داوران مامورمراقبت در طرفین زمین برای تماس توپ با زمین
touch in goal
محدوده بین خط دروازه و خط مرزی
delicacy of touch
فرافتکاری
touch hole
جای فتیله
touch football
نوعی فوتبال با 6 یا 9 بازیگردر هر تیم که سد کردن مجازاست ولی حمله بدنی مجازنیست و فقط لمس حریف کافی است
touch wood
قو
touch receptors
گیرندههای بساوشی
touch me not ish
گل حنا
touch line
خط کناری زمین
easy touch
زیرک-زبل
Don't touch me!
به من دست نزن !
Don't touch!
دست نزن
[نزنید]
!
Make sure not to touch anything!
به چیزی دست نزنی ها !
Don't touch me!; Don't you touch me!
به من خیلی نزدیک نشو !
[یک متر در فرهنگ باختر]
Don't touch me!; Don't you touch me!
وارد منطقه شخصی من نشو !
[یک متر در فرهنگ باختر]
alternate to touch
نرمش کمر
Don't touch it!
دست نزن !
Don't you touch me!
به من دست نزن !
To touch someone for money.
کسی راتیغ زدن ( ازاو پول گرفتن )
common touch
<idiom>
با همه رفتار مناسب داشتن
touch paper
فتیله
lose touch with
<idiom>
از دست دادن شانس ملاقات وارتباط
to be hot to the touch
داغ به نظر رسیدن
common touch
استعدادایجاد حس همدردی وتعاون در اشخاص
to touch upon
[a topic]
ذکر کردن
[موضوعی]
touch in goal line
ادامه خط بین خط دروازه و خط مرزی
touch tone telephone
تلفن دکمهای در سیستمهای پردازش از راه دور
touch sensitive panel
صفحه حساس به تماس
touch sensitive tablet
تابلو حساس به تماس
touch sensitive display
صفحه نمایش حساس لمسی
He has a delightful touch on the guitar .
گیتار را با پنجه گرمی می نوازد
contact
قطب اتصال تماس گرفتن کنتاکت
Where can I contact Mr …. ?
کجا می شود با آقای ….تماس گرفت ؟
contact
یچ یا اتصال که حاوی یک سیر الکتریکی است وقتی که با اتصال دیگر ارتباط برقرار میکند
contact
فراخوانی کاربر یاوسیله در شبکه
contact
ارتباط تماس با دشمن علایم تشخیص هدف
contact
اتصال الکتریکی برخورد
to be in contact
تماس داشتن
contact
اتصال
contact
برخورد
contact
تماس یافتن تماسی
contact
کنتاکت
contact
محل اتصال تماس گرفتن
contact
تماس
not touch something with a ten-foot pole
<idiom>
تصمیم گیری چیزی به طور کامل
to bring into contact
پیوستن
to break contact
جریان راگسستن
to make contact
پیوستن
to make contact
اتصال دادن
to bring into contact
تماس دادن
contact printer
اتصالچاپگر
contact lever
اهرم اتصال
contact lenses
عدسی بساو
contact lenses
عدسی مماس
contact lenses
لنز چشم
contact lens
عدسی بساو
contact lens
عدسی مماس
contact lens
لنز چشم
zone of contact
محل برخورد
zone of contact
ناحیه تماس
positive contact
اتصالبارمثبت
wiping contact
کنتاکت لغزان
negative contact
اتصالنگاتیو
contact rectifier
یکسوکننده مجاورتی
contact piece
کنتاکت
contact piece
پلاتین
contact patrol
گشتی اخذتماس
contact party
گروهی که برای کسب اطلاعات از یک یکان به جلو اعزام میشود
contact party
گروه تماس
contact pair
زوج اتصال
contact mine
مین ضربتی
contact mine
مین مکانیکی
contact mine
مین مجاورتی
contact mine
مین اصطکاکی
contact microphone
میکروفون کنتاکتی
contact lost
هدف گم شد
contact plug
فیش اتصال
contact plug
دوشاخه برق
contact ratio
نسبت تماس
contact rail
ریل کنتاکت
contact print
چاپ به طریقه تماس
contact print
چاپ خشک
contact pressure
فشار تماس
contact patrol
گشتی تماس
contact pressure
فشار تماسی
contact potential
فشار الکتریکی تماسی
contact potential
ولتاژ تماسی
contact points
نوکهای کنتاکت
contact point
وسیله تماس نقطه اخذ تماس
contact point
قطب تماس
contact lost
هدف ازمیدان تعقیب خارج شد
contact lost
تماس قطع شد
contact area
سطح تماس
contact area
منطقه اخذتماس
contact area
منطقه تماس
contact angle
زاویه تماس
collector contact
اتصال کلکتور
collective contact
کنتاکت جامع
change over contact
کنتاکت تغییر دهنده
carbon contact
کنتاکت کربنی
breaker contact
پلاتین
breake contact
کنتاکت ساکن
contact surface
سطح تماس
angle of contact
زاویه تماس
contact backlash
دنده کور تماس
contact bar
الکترود جوشکاری
contact line
خط تماس
contact lights
چراغهای سفید در دو طرف باند موازی با خط مرکز ان
contact flange
فلانژ تماس
contact fire
انفجارمین در اثر تماس با کشتی
contact fire
انفجار در اثر تماس
contact electricity
فشار الکتریکی تماسی الکتریسیته تماسی
contact drop
افت کنتاکتی
contact diameter
قطر تماس
contact detector
اشکارساز کنتاکتی
contact breaker
افتومات
contact breaker
کلید قطع کننده
contact behavior
رفتار تماس جویانه
advance to contact
پیشروی برای اخذ تماس
contact report
گزارش اخذ تماس
pin contact
اتصال سنجاقی
mercurial contact
کنتاکت جیوهای
main contact
کنتاکت اصلی
line of contact
خط تماس
interrupter contact
کنتاکت قطع
interrupter contact
کنتاکت پلاتین
intermediate contact
کنتاکت واسطه
intermediate contact
کنتاکت میانی
impluse contact
کنتاکت ضربهای
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com