Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 81 (1 milliseconds)
English
Persian
To be lost . To disappear .
ازمیان بر افتادن
Other Matches
disappear
ناپدید شدن
disappear
غایب شدن
disappear
پیدانبودن
The conjurer made the rabbit disappear .
شعبده باز خرگوش را غیب کرد
lost causes
هدف تحقق نیافتنی
lost cause
جنبش یا آرمان از دست رفته
to get lost
گمراه شدن
to get lost
گم شدن
i lost my a
دار و ندار خود را گم کردم همه چیز از دستم رفت
Get lost!
<idiom>
دورشدن
lost cause
هدف تحقق نیافتنی
lost causes
جنبش یا آرمان از دست رفته
to get lost
گم کردن
lost
شکست خورده گمراه
lost
منحرف
lost
زیان دیده
lost
مفقود
lost
از دست رفته ضایع
lost
گم شده
lost
گلوله ناپیدا
lost
گمشده
lost
از دست رفته تلف شده
lost
ضاله
We lost our way in the dark.
راهمان راتوی تاریکی گه کردیم
sleep was lost to me
خواب بمن حرام شد
He has lost count.
حساب از دستش دررفته
long-lost
کسیکهمدتهایمدیدیاسترویتنشدهاست
He lost everything that was dear to him.
آنچه برایش عزیز بود از دست داد
we lost sight of him
از نظر ما ناپدید شد او را گم کردیم
lost document
مدرک گم شده
She lost her loved ones .
تمام عزیزانش را از دست داد
lost documents
اسناد و مدارک گم شده
to count for lost
از دست رفته بحساب آوردن
no love lost
<idiom>
سوء نیت ،احساسبدی داشتن
She lost her way home .
راه خانه اش را گه کرد
I have lost my wallet .
کیف پولم را گه کرده ام
she has lost her roses
چهره گلگونش زعفرانی شده است
lost cluster
تعداد شیارهای دیسک که بیت شناسایی آنها خراب شده است . سیستم عامل این ناحیه را علامت گذاری کرده تا توسط فایل استفاده شود ولی داده آنها توسط فایل مشخصی قابل شناسایی نیست
lost article
شیئی گمشده
lost ball
گوی گم شده در مسیر بازی گلف که به فاصله 5 دقیقه پیدا نشود
he lost his reason
عقل یا هوش خودرا ازدست داد
lost animal
حیوان گمشده
contact lost
هدف ازمیدان تعقیب خارج شد
lost animal
حیوان ضاله
he lost the seat
مقام یا کرسی وکالت راازدست داد
he lost the seat
دوباره بوکالت برگزیده نشد
i have lost all patience
طاقتم طاق شده است
i lost my friends
دوستان خود را از دست دادم دوستانم از من جدا شدند
i lost the train
به قطار نرسیدم
i lost the train
قطار را از دست دادم
lost chain
زنجیره از دست رفته
lost article
لقطه
lost time
زمان گمگشته
contact lost
تماس قطع شد
lost and untraceable
غایب مفقودالاثر
lost time
زمان مفقوده
lost target
تیر خطا
lost mass
افت جرم
lost head
افت بار
lost child
طفل لقیط
contact lost
هدف گم شد
lost chain
زنجیره گم شده
i lost sight of it
از نظرم نهان گشت
Time lost cannot be won again.
<idiom>
فرصت غنمیت است نباید از دست داد.
We should not have lost sight of the fact that ...
ما نباید فراموش می کردیم در نظر بگیریم که ..
lost property office
دفتر اشیای گم شده
We lost the case . We were convicted.
دردادگاه محکوم شدیم ( دعوی را باختیم )
lost wax process
فرایند مدلهای مومی
the army lost heavily
ارتش تلفات سنگین داد
to recover lost time
وقت گمشده را جبران کردن)
lost wax process
ریخته گری با مدلهای مومی
Did you ever find that pen you lost ?
قلمت که گم شده بود پیدا کردی ؟
I did it unwittingly. I lost count.
از دستم دررفت
I have lost a lot of blood.
خون زیادی از من رفته است
I have lost my interest in football .
دیگر به فوتبال علاقه ای ندارم
The ship and all its crew were lost .
کشتی با کلیه سر نشینانش گه ( مفقود ) شد
to sighfor lost days
افسوس روزهای تلف شده راخوردن
She lost her husband in the crowd .
شوهرش رادرمیان جمعیت گه کرد
Get lost ! scram ! Beat it! Get out !Get out of my sight ! Be off with you !
برو گمشو !
He lost control of the car and swerved towards a tree.
او
[مرد]
کنترل خودرو را از دست داد و از پهلو به درخت خورد.
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com