Dictiornary-Farsi | To demand prompt payment. | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (9 milliseconds)

English	Persian
To demand prompt payment.	تقاضای پرداخت فوری کردن


Other Matches

prompt payment	پرداخت فوری
demand for payment	تقاضای پرداخت
to buy something on a deferred payment plan [on a time payment plan] [on deferred terms]	چیزی را قسطی خریدن
prompt	چالاک سوفلوری کردن
prompt	سریع عاجل
prompt to go	اماده برای رفتن
prompt to go	اماده رفتن
prompt	برانگیختن
prompt	بفعالیت واداشتن
prompt	سریع کردن
prompt	بیدرنگ
prompt	سریع
prompt	فوری
prompt	نقدی
prompt	عکس العمل
prompt	اماده
prompt	کاراکتر یا پیامی که توسط کامپیوتر ارائه میشود تامشخص کند که اماده پذیرفتن ورودی صفحه کلید است اعلان
what is the prompt	مهلت ان چقدراست
prompt	پیام حرف نشان داده شده روی صفحه نمایش برای پیام دادن به کاربر که یک ورودی لازم است
prompt	نشانهای که برای بیان نیاز به یک دستور نمایش داده میشود
prompt book	نسخه سخن رسان
cash prompt	نقد فوری
prompt side	قسمتاضطراری
prompt box	جای سخن رسان یا سوفلور
prompt delivery	تحویل فوری
dos prompt	اعلان DOS
dot prompt	نقطه اعلان
for prompt cash	نقدا`
for prompt cash	فی المجلس
system prompt	اعلان سیستم
prompt dower	مهر عندالمطالبه
prompt deployment	گسترش فوری
prompt radiation	تشعشع کامل
prompt dower	مهر معجل
prompt deployment	گسترش مناسب
opposite prompt side	طرفکاملابرعکس
This company guarantees prompt delivery of goods.	این شرکت تحویل فوری کالاراتضمین می نماید
against payment	در برابر پول
against payment	با پول
on payment	باپول
payment	تادیه
against payment	درمقابل وجه
non payment	عدم پرداخت
by payment	از طریق پرداخت
on payment	دربرابر پول
in payment of	درازای
in payment of	بعوض
in payment of	بجای
on payment	در مقابل وجه
payment	قسط
down payment	پیش قسط
down payment	پیش پرداخت
non-payment	عدم پرداخت
payment	وجه
re payment	بازپرداخت
payment	کارسازی
payment	پرداخت
payment	تادیه پول
stop payment	دستور عدم پرداخت چک به بانک
installment payment	پرداخت قسطی
payment by installments	پرداخت قسطی
minimum down payment	حداقل میزان پیش پرداخت
monthly payment	پرداخت ماهانه
on account payment	پیش پرداخت
notice of non payment	گواهی عدم پرداخت
suspension of payment	توقف
terms of payment	شرایط پرداخت
in part payment	علی الحساب
payment against documents	پرداخت در برابر اسناد
document against payment	تحویل اسناد در ازای پرداخت
documents against payment	اسناد در مقابل پرداخت
upfront payment	پول بیعانه [پیش بها] [پیش پرداخت] [سپرده] [ودیعه]
transfer payment	پرداخت پولی که هیچ کارتولیدی را باعث نشود
final payment	پراخت نهائی
final payment	پرداخت نهایی
to suspend payment	پرداخت راموقوف کردن متوقف شدن
to stop payment	درمانده یا ورشکست شدن
punctual payment	پرداخت در سر وعده
progress payment	پرداخت مبالغ قرارداد طبق پیشرفت کار پرداخت مرحلهای
part payment	پرداخت اقساطی
payment in kind	پرداخت جنسی
payment of a debt	اداء دین
payment of an debt	وفاء دین
payment on account	آنچه علی الحساب پرداخت میشود
payment on account	قسط
payment stopped	دستور عدم پرداخت
payment stopped	توقف پرداخت
payment terms	شرایط پرداخت
payment under a guarantee	پرداخت تحت ضمانتنامه
payment in kind	پرداخت غیرنقدی
payment in full	پرداخت کامل
part payment	بیعانه قسط
pre payment	پیش پرداخت
payment against a draft	پیش پرداخت در مقابل برات
payment by instalments	پرداخت به اقساط
payment in advance	پیش پرداخت کردن
payment in advance	پیش پرداخت
payment in full	پرداخت تمام
payment under reserve	پرداخت تحت تضمین
clean payment	پرداخت بی قید و شرط
advance payment	پیش پرداخت
average payment	پرداخت متوسط
casual payment	مساعده
casual payment	پیش پرداخت
date of payment	موعد پرداخت
annual payment	قسط سالیانه
annual payment	پرداخت سالیانه
deferred payment	پرداخت معوق
deferred payment	پرداخت مدت دار
deferred payment	پرداخت اتی
deferred payment	پرداخت بصورت یوزانس
as a partial payment	علی الحساب
The means of payment will appear unchanged.	شیوه های پرداخت تغییر نخواهند کرد.
preferential claims payment	طلب ممتازه
late payment damages	خسارت تاخیر تادیه
regular payment of salaries	پرداخت حقوق بطورمرتب
Payment on delivery of goods.	پرداخت هنگام ( مشروط به ) تحویل کالا
discontinue the payment of the cost of	ترک انفاق
delayed payment penalty	خسارت تاخیرتادیه
deferred payment credit	اعتبار برای پرداختهای معوق
lump sum payment	پرداخت نقدی
lump sum payment	پرداخت یکجا
mail order of payment	دستور پرداخت کتبی
balance of international payment	موازنه پرداختهای بین المللی
arrangement for payment by instalment	قسط بندی
arrangement for payment by instalment	تقسیط
payment in due cource	پرداخت به موقع
delayed payment penalty	زیان دیر کرد
annual payment factor	ضریب بازپرداخت سالیانه
payment on open account	پرداخت در حساب جاری
30% down payment against bank guaranty	۳۰ درصد پیش پرداخت در برابر ضمانت بانکی
secure encryption payment protocol	سیستمی که یک اتصال امن بین جستجوگرکاربر ووب سایت فروشنده ایجاد میکند تا کاربران بتوانند قیمت کالاها را روی اینترنت بپردازند
To pay money. To make a payment.	پول پرداختن
payment on account [American English]	قسط
option of delayed payment of the price	خیار تاخیر ثمن
fee [payment to professional people]	حق الزحمه
fee [payment to professional people]	اجرت
To pay money. To make a payment.	بی پرده صحبت کردن
payment by installments [American English]	قسط
to make a part [ial] payment	یک قسط را پرداختن
part [ial] payment of a fine	پرداخت قسمتی از جریمه
on demand	بنا به تقاضا
on demand	به در خواست به مجرد تقاضا
demand	مطالبه
demand	تقاضای خرید کالا
demand	پردازش داده وقتی که آماده شد ونه منتظر ماندن برای آن
demand	تقاضا برای انجام چیزی
demand	تقاضا برای چیزی و توقع دریافت آن
demand	یچ کردن بین مدارها وقتی نیاز باشد
demand	خواستارشدن
demand	نرم افزار سیستم که صفحات را از سیستم حافظه مجازی بازیابی میکند در صورت نیاز
demand	تکنیک بار کردن بستههای پروتکل در حافظه فقط در صورتی که برای بخش خاصی نیاز باشند
demand	انتقال داده مستقیم بین پردازنده و فضای ذخیره سازی
demand	جابجایی فایل هاو داده از وسیله ذخیره سازی جانبی به یک وسیله با سرعت دستیابی بالا در صورتی که توسط پایگاه داده مورد نیاز باشد
demand	مطالبه تقاضا کردن
demand	درخواست مطالبه
demand	طلب
demand [of]	درخواست [خواست] [طلب] [تقاضا] [از]
demand	تقاضا کردن تقاضا
demand	نیاز
demand	مطالبه کردن
demand	احتیاج
demand	نیاز
demand	تقاضا
to be in demand	طالب داشتن
demand	تقاضا کردن
demand	درخواست
on demand	عندالمطالبه
to be in demand	خریدارداشتن مطلوب بودن
demand	درخواست کردن
demand	خواست
demand	نیاز احتیاج
payable on demand	پرداخت عندالمطالبه
we demand p in our contract	ما صراحت ودقت در قراردادمی خواهیم
replacement demand	نیازمندیهای جایگزینی تقاضای جایگزینی پرسنل
change in demand	تغییر تقاضا
supply and demand	عرضه و تقاضا
excess demand	تقاضای زیادی مازاد تقاضا
planned demand	تقاضای برنامه ریزی شده
To demand ones right. To get ones due.	حق کسی را خواستن ( گرفتن )
peak demand	حداکثر تقاضا
information on demand	اطلاعات با تقاضا
total demand	تقاضای کل
within three days of demand	در طی سه روز پس از تقاضا
aggregate demand	تقاضای کل
quantity of demand	مقدار تقاضا
to make a demand on somebody	مطالبه کردن از کسی
to meet a demand	تقاضایی را براوردن
peak demand	بیشترین تقاضا
demand note	چک تمسک
excess demand	فزونی تقاضا
excess demand	درخواست مازاد
demand processing	پردازش بر اساس نیاز
demand report	گزارشی که به هنگام نیازتولید میشود
demand satisfaction	تحویل درخواستها
excess demand	درخواست بیش از حد درخواست اضافی
demand satisfaction	تحویل اماد مورد نیاز
excess demand	تقاضای بیش از حد
demand price	حداکثر قیمتی که خریداران کل را در بازار بخصوص جذب میکند
factor demand	تقاضای عوامل